اگر مهندس جوان پذیرفته بود بیمار روانی است، دختر7ساله اش را خفه نمی کرد
چند روز قبل خبری در رسانهها منتشر شد مبنی بر اینکه مردی تحصیلکرده در شهرستان جم دختر 7 ساله خود را خفه کرده بود. این مرد در بازجوییهای پلیسی مدعی شد برای رستگاری دخترش او را به قتل رسانده است.
به گزارش جی پلاس، مرد جوان گفته بود: دخترم پارمین را به اندازه تمام دنیا دوست داشتم، ساعت ۸ شب از خانه بیرون آمدیم تا برایش مرغ مینا بخرم یک ساعت بعد او را در بغلم خفه کردم تا از این دنیا آزاد شود و به بهشت برود! متهم که مهندس بوده و در یکی از شرکتهای زیر مجموعه پتروشیمی عسلویه کار میکرد در حال حاضر بهمنظور تکمیل تحقیقات در اختیار پلیس آگاهی است. این در حالی است که همسر وی مدعی شده شوهرش مبتلا به بیماری اعصاب و روان بوده است.
برای بررسی کارشناسانه این فاجعه هولناک با فرشید یزدانی، کارشناس حوزه رفاه و سیاستگذاری اجتماعی و فعال حقوق کودک صحبت کردیم.
آموزش فرزند پروری جدی گرفته شود
فرهنگ مراجعه به روانشناس و روانپزشک در کشور ما نه تنها نهادینه نشده بلکه باعث ایجاد برچسبها و نگاههای معنادار از سوی اطرافیان میشود از اینرو بسیاری از افرادی که یا خود یا اطرافیانشان با قاطعیت میدانند که دچار مشکلات روحی و روانی هستند تمایلی به مراجعه به پزشک متخصص ندارند. بحث دیگر هزینه بالای مراجعه به روانشناسان و مشاورانی است که میتوانند در بسیاری از مواقع راهگشای فجایع انسانی باشند و بیمهها هم اغلب چنین هزینههایی را تأمین نمیکنند. ضمن اینکه مراجعه به پزشک باید با رضایت خود بیمار صورت گیرد و در بسیاری از مواقع به خاطر همان نوع نگاه خاص یا تنشهای احتمالی در مواجهه با موضوع افراد چندان پیگیر ماجرا نیستند و تا فاجعهای رخ ندهد یا اتفاق تلخی نیفتد کسی بهدنبال رفع آن نمیرود.
بحث آموزش فرزندپروری هم از جمله مباحثی است که در کشور ما جدی گرفته نمیشود چه بسا اگر در خصوص فرزند پروری نیز همانند آزمایشها و کارگاههای آموزشی پیش از ازدواج کلاسهایی برگزار شود و مشاورههای لازم داده شود، هم صلاحیت داشتن فرزند تأیید میشود و هم والدین با چشم و گوش بازتری در مسیر تولد و رشد فرزندانشان گام برمی دارند.
در مورد قتلی که از سوی پدر خانواده صورت گرفته و دختر 7 سالهاش را با قصد خرید مرغ مینا از خانه خارج و بعد او را خفه کرده تا به زعم خودش به بهشت برود هم میتوان گفت او مصداق بارز یک بیمار روحی - روانی است که اگر بموقع به مشاور و روانشناس مراجعه میکرد قطعاً شاهد وقوع چنین وقایع تلخی نبودیم. اما به احتمال زیاد این پدر خودش را فرد سالمی میدانسته و هیچ گاه فکر نمیکرده که باید به پزشک اعصاب و روان مراجعه کند و اطرافیان او هم بهدلیل تابویی که در مورد بیماران روحی - روانی وجود دارد از گفتن و پیگیری این موضوع سرباز زدند و فاجعهای به این تلخی به وجود آوردهاند. به هرحال نباید نگاه و پیگیری در خصوص درمان بیماری روانی تابو باشد.
دیدگاه تان را بنویسید