پیام امام به مناسبت شهادت شهید صدوقی؛

قربانى براى یک انقلاب بزرگ نشانه یک پیروزى و نزدیک شدن به هدف است

در بخشی از پیام امام آمده است: ما در عین حال که از شهادت و فقدان این بزرگان‌ خدمتگزار به اسلام و محرومین در سوگیم، از نزدیک شدن به هدف اعلا که قطرات خون این شهیدان آن را نوید مى‌ دهند، دلگرم و خرسندیم.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار جامعه جی پلاس، به دنبال شهادت آیت الله محمد صدوقی به دست منافقان، امام خمینی در پیامی خطاب به ملت ایران آورده اند: 

                    

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‌

إنا للَّه و إنا إلیه راجعون‌

طبع یک انقلاب، فداکارى است. لازمه یک انقلاب، شهادت و مهیا بودن براى شهادت است. قربانى شدن و قربانى دادن در راه انقلاب و پیروزى آن اجتناب ناپذیر است، بویژه انقلابى که براى خداست و براى دین او، براى نجات مستضعفان است و براى قطع امید جهانخواران و مستکبران. ما در هر جمعه و در هر جماعت و در هر محفل اسلامى و در هر گردهمایى براى یارى اللَّه در انتظار قربانى هستیم و در انتظار شهادت.

قربانى براى یک انقلاب بزرگ نشانه یک پیروزى و نزدیک شدن به هدف است.

بى‌ جهت نیست که درباره سید شهیدان جهان، منقول است که هر چه یاران بزرگوارش از دست مى‌ رفتند و هر چه به ظهر عاشورا نزدیکتر مى‌ شد رنگ مبارکش افروخته‌ تر و ابتهاجش زیادتر مى‌ شد؛ هر شهیدى که مى‌ داد یک قدم به پیروزى نزدیکتر مى‌ شد.

مقصد، عقیده است و جهاد در راه آن و پیروزى انقلاب، نه زندگى و دنیا و رنگ و بوى ننگین آن. این شهادتهاست که به ملت ما وعده پیروزى نهایى مى‌ دهد. مگر اسلام از شهادت 72 تن برگزیدگان خدا در حکومت جبار بنى امیه خسارت دید؟ و انقلاب عظیم ایران از شهادت هفتاد و چند تن در یک لحظه و هزاران جوانان بزرگوار عاشق خدا و شهادت خسارت دید، که ما خوف خسارت در شهادت عالِمى بزرگوار و بزرگى متعهد و فداکار داشته باشیم. مگر فقهاى ارجمند و ائمه جمعه و جماعت والا مقام که در صف مقدم انقلاب بودند و هستند نباید در صف مقدم شهدا و جانبازان در راه دوست باشند.

چه کسى اولى‌ به شهادت است در زمانى که کفر بنى امیه اسلام را تهدید مى‌ کرد، از فرزند معصوم پیامبر اسلام و فرزندان و اصحاب او؟ و چه کسى اولى‌ به شهادت است در عصرى که استکبار جهانى و فرزندان خلف آن در داخل و خارج، اسلام عزیز را تهدید مى‌ کنند، از امثال شهید بزرگوار ما و فقیه متعهد و فداکار اسلام شهید صدوقى عزیز- رضوان اللَّه علیه- شهید بزرگى که در تمام صحنه‌ هاى انقلاب حضور داشت و یار و مددکار گرفتاران و مستمندان بود، و وقت عزیزش صرف در راه پیروزى اسلام و رفع مشکلات انقلاب مى‌ شد، و براى خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمى‌ شناخت. هر جا زلزله مى‌ شد شهید صدوقى براى ترمیم خرابیها آن قدر که توان داشت حاضر؛ هر جا که سیل مى‌ آمد او بود که در صف مقدم براى دستگیرى خلق خدا حاضر بود. در جبهه‌ ها او و دوستان او و امثال او بودند که هر چند یک دفعه سرکشى کرده و آرامش قلب خلق اللَّه بودند. این مدعیان خدمت به خلق و قیام براى خلق که در بیغوله‌ ها خزیده و در حال انقلاب به چپاول اسلحه و مهمات بیت المال خلق فعالیت شبانه روزى نمودند، اینک که خداوند تعالى چهره کریهِشان را آشکار کرد و دستشان را از مال و جان خلق اللَّه کوتاه نمود، چنین خدمتگزارانى را از این خلق مى‌ گیرند، و چون دزدان از سوراخ درآمده و غافلگیرانه این گونه مردان فداکار براى ملت و توده‌ هاى محروم را از محرومین مى‌ ستانند و آن را به حساب قدرت خویش مى‌ آورند و فتحى بزرگ براى خود و اربابان خود مى‌ دانند، و با تمام رسوایى باز خود را براى حکومت این ملت اسلامى مهیا مى‌ کنند.

غافل از آنکه هر شهادتى ملت را به هدف بزرگ نزدیکتر مى‌ کند، و آنان را در پیشگاه حق و خلق رسواتر و بى‌ آبروتر. ما در عین حال که از شهادت و فقدان این بزرگان‌ خدمتگزار به اسلام و محرومین در سوگیم، از نزدیک شدن به هدف اعلا که قطرات خون این شهیدان آن را نوید مى‌ دهند، دلگرم و خرسندیم. آنچه پیش ما مطرح است هدف بزرگ و شخصیتهاى این بزرگمردان شهید است که بحمد اللَّه هدف نزدیک و شخصیتهاى اینان بارزتر و بزرگتر مى‌ شود. این جانب دوستى عزیز که بیش از سى سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیک درک کردم از دست دادم، و اسلام خدمتگزارى متعهد را، و ایران فقیهى فداکار، و استان یزد سرپرستى دانشمند را از دست داد؛ و در ازاى آن به هدف نهایى که آمال این شهیدان است نزدیک شد. من به پیشگاه مقدس بقیة اللَّه الاعظم- روحى فداه- و ملت عزیز و اسلام عزیزتر تبریک و تسلیت عرض مى‌ کنم و از خداوند تعالى براى آن شهید عظیم رحمت و مغفرت، و براى ملت بزرگ بویژه یزد متعهد صبر و اجر، و براى خاندان محترم این بزرگوار خصوصاً فرزند برومند عزیزش صبر جمیل و اجر جزیل، خواهانم. از خداوند متعال پیروزى اسلام و سرنگونى کفر را خواستارم.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‌»

 

    صحیفه امام، ج‌16، ص: 367-369

 

 

دیدگاه تان را بنویسید