معاون دبیرکل شواری عالی آموزش و پرورش عنوان کرد؛
صداوسیما ذهن بچهها را به سمت ناامیدی سوق داده/با ناظمهای چوب بدست نمیتوان انتظار شادی در مدارس داشت
به گفته معاون دبیرکل شواری عالی آموزش و پرورش برخی از دیدگاههای سیاسی و نگرشهای غلط باعث شده که آموزش و پرورش نتواند افراد توانمند را جذب کند.
به گزارش جی پلاس، جامعه همواره از آسیبها و چالشها در امان نبوده و از آنجایی که مدرسه نیز جزئی از جامعه است، نمیتواند از آسیبها بینصیب بماند. این روزها فضای مجازی نقش پررنگی در آگاهیسازی از وضعیت مدارس داشته است، اغلب اخباری که از مدارس به بیرون درز میکند، از طریق فضای مجازی است؛ تصاویر و ویدئوهایی که نشاندهنده تنبیهبدنی و توهین برخی مدیران، معاونان و معلمان به دانشآموزان است. به جرات میتوان گفت در ماههای اخیر هر دو هفته یکبار ویدیویی از تنبیه بدنی دانشآموزان در فضای مجازی منتشر میشود، فیلمهایی که توسط خود دانشآموزان ضبط شده است. حال سوال این است، با توجه به قوانین و مقرراتی که آموزش و پرورش برای پیشگیری از رفتارهای خشونتآمیز مدیران، معلمان و مسئولان مدارس در نظر گرفته، چرا همچنان شاهد زیر پا گذاشتن حرمت دانشآموزان هستیم. البته در عین حال که شاهد خشونت در مدارس هستیم، بیبرنامهگی وزارت آموزش و پرورش نسبت به ایجاد شادی و نشاط در بین دانشآموزان نیز محل بحث است که تاکنون پاسخ قانعکنندهای از طرف مسئولان این وزارتخانه در این زمینه داده نشده است. با احمد عابدینی (معاون دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش) به گفتوگو نشستیم و نظراتش را در این باره جویا شدیم که متن آن در پی میآید:
لزوم نگاه متعادل به مسائل تعلیم و تربیت
اغلب والدین و کارشناسان معتقدند؛ دانشآموزان به سختی و بدون رغبت وارد مدرسه میشوند و این نقد نسبت به آموزش و پرورش مطرح است که اقدامی برای ایجاد شادی و نشاط در مدارس نکرده تا دانشآموزان با علاقمندی وارد شوند، چرا تاکنون اقدام جدی در این زمینه از سوی آموزش و پرورش انجام نشده است؟
برداشتهای متفاوتی از شادی و نشاط در جامعه وجود دارد، معمولا در افکار عمومی منظور از شادی و نشاط به یک حرکت نمایشی پر سر و صدا و اقدام موقتی اطلاق میشود که با یک حرکات و رفتارهای مشخصی انجام میشود، نظیر مراسم عروسی و جشنهای گوناگون. به نظر من این برداشت ناقص و غلطی از شادی و نشاط است و همین هم سبب شده است در برخی از محیطهای آموزشی تحت عنوان ایجاد نشاط و شادابی حرکات و اعمالی انجام شود که چندان هدفمند، مطلوب و پسندیده نیست. در صورتی که نشاط و شادابی یک عامل درونی است که به مجموعهای از عوامل درونی و بیرونی بستگی دارد. شادی الزاما ایجاد سر و صدا و جنجال و حرکات نمایش خاص و تظاهر نیست؛ شاید شاید تنها بخشی از شادی باشد.
اولین و مهمترین موضوع و نکته اساسی این است که یک فهم عمیق و کارشناسی و دریافت درست از بحث به وجود بیاید و نکته اساسی دیگر و از خطاهای بارز ما نگاه مجرد و تک بعدی به مسائل زندگی است. فکر میکنم، اگر از این منظر نگاه کنیم، اساسا ایجاد نشاط و شادابی بدون توجه به عوامل زمینهای آن، اقدام غلطی است. اگر ما خوب زندگی کردن را به عنوان یک هدف متعالی تلقی کنیم، شادی نه یک هدف در کنار آن بلکه نیز جزئی از زندگی و زمینهساز تحقق سایر اهداف و البته از ارکان زندگی است، همانطور که کار کردن تفریح، غم، شادی، علم آموزی، صنعت و هنر نیز جزء لاینفک زندگی انسان است. به عنوان مثال وقتی یک دانشآموز در آزمون شرکت میکند و نمره خوبی به دست میآورد یا میتواند از عهده تکالیف بربیاید یا فردی به موفقیت میرسد، همینها دز زندگی او شادی و نشاط ایجاد میکند یا اگر رنگ آمیزی جذاب میبیند، در محیط شاداب قرار میگیرد، لباسهای خوب فرم و رنگی میپوشد یا در تن دیگری میبیند یا حتی غذای خوشمزه و لذیذی میخورد، همه اینها شادی و شعف ایجاد میکند.
از این منظر میخواهم بگویم بزرگترین خطای ما در جامعه، به ویژه در تعلیم و تربیت این است که ما به موضوعات به شکل مجرد و جداگانه و به تربیت تک ساحتی میپردازیم، در حالی که این اشتباه بزرگی برای تربیت انسان چند ساحتی است. اگر ما یک نگاه کلی به سبک زندگی نداشته باشیم و تکلیفمان با خود و زندگیمان روشن نباشد، باعث میشود، در بعضی مواقع در بخشهای آن تعادل نداشته باشیم که متاسفانه در کلان قضیه، بخش عمده آن به فرهنگ آداب و رسوم جامعه ما برمیگردد. به عنوان مثال اگر بدون توجه به الزامات آن به دانشآموزی آزادی عمل داده شود، یعنی او اجازه دارد و میتواند برای خوشحالی و منافع خود با دیگران درگیر شود، فضا را متشنج کند و محیط را به هم بزند و تصور کند اینها باعث شادی و نشاط میشود. اگر ما بخواهیم در موضوعات، به ویژه در بسته تعلیم و تربیت به تعادل برسیم، باید اصولی را در تعلیم و تربیت ترسیم کنیم که همه موضوعات به صورت متعادل دیده شود.
برای تعادلسازی در روند آموزش و پرورش چه اقدامی باید انجام داد؟
به عنوان مثال در سند تحول شش ساحت یا بُعد آموزشی و تربیتی آمده است، از ساحت اعتقادی و اخلاقی گرفته تا ساحت سیاسی اجتماعی، زیستی، زیباشناختی و هنری. اگر در برنامههای درسی و تربیت به این موضوع پرداخته نشود، ناقص است یا اگر در مدرسه برنامههای اردویی و جمعی پیشبینی شود در دلش به موضوع شادی و نشاط، به عنوان یک اصل نگاه نشود، برنامهها یک چیز اساسی کم دارد. وضع مطلوب برای تحول، پرداختن به تربیت وجودی در تمام ساحتها و پاسخگویی به نیازهای فردی، خانوادگی، اجتماعی در تمام ابعاد است، لذا ایجاد شادابی و نشاط الزاماتی دارد که من فکر میکنم یکی از مهمترین آنها داشتن یک برنامه تربیتی جامع است. در ارتقای جایگاه معلمان نیز به همین صورت است؛ منزلت معلمان صرفا با معیشت و رفاه حاصل نمیشود. من به این نتیجه رسیدهام که اگر به تمام مسائل آنان به صورت متعادل توجه نشود، افزایش حقوق، نه تنها موثر و انگیزاننده نیست، بلکه میتواند آثار عوامل دیگر را خنثی کند. اگر شما فکر میکنید، معلمان فقط با افزایش حقوق افراد توانمند و شادی میشوند کاملا در اشتباهید. اگر حقوق معلمان امروز چندین برابر حقوق فعلی شود، ولی به سایر مولفهها، مثل احترام و کرامت انسانی، جایگاه اجتماعی و صلاحیت و توانمندی آنان بیتوجهی شود، به ارتقا و جایگاه آنها و منزلت اجتماعیشان توجه نشود، صرفا پول نمیتواند رضایت حداکثری آنان را به دست آورد.
اما این نقد کارشناسان است که مدرسه فضای مناسبی برای شادی دانشآموزان ایجاد نکرده و آموزش و پرورش به طور جد به این موضوع نپرداخته است...
برخی کارشناسان بدون اینکه ابعاد مختلف را در نظر بگیرند، شروع به مخالفت میکنند و میگویند ما چگونه و چطور شادی و نشاط ایجاد کنیم؛ به نظر من این نگاه درستی نیست. اگر به همه عوامل موجود و زمینهساز شادی و نشاط توجه نشود، اقدام و عملکرد ما ناقص خواهد بود. مثلا برای تائید این ادعا میتوان به مضمون این شعر زیبا اشاره کرد که افسرده کند افسرده دلی انجمنی را. بدین معنی که یک فرد افسرده، میتواند یک جامه افسرده تولید کند و یک جامع افسرده اجازه شادی به سایر اعضای خود نمیدهد، چون حالات روحی و روانی او میتواند روی حال دیگران نیز تاثیر بگذارد. یا به طور مثال مدرسهای که در آن خشونت جاریست و دانشآموزان در آنجا به بهانههای مختلف تنبیه میشوند و با الفاظ نامناسب مورد خطاب قرار میگیرند و در آن مدرسه هیچ آزادی و اختیاری وجود ندارد و بچهها نمیتوانند دست به انتخاب آزادانه و آگاهانه بزنند، آیا فکر میکنید در آن مدرسه میتوان شادی و نشاط ایجاد کرد؟ یا اگر در یک مدرسه فشارهای زیاد درسی وجود دارد، فکر میکنید آیا با سرود خواندن و چند برنامه نمایشی میتوان در آنها ایجاد شادی و نشاط کرد؟یا اگر جامعهای که در آن امید به آینده وجود ندارد، حالا هر چقدر هم خیابانها را چراغانی و زیبا کنند، باز فایدهای برای او ندارد؟ در حقیقت به همین دلیل نمیتوان در مدرسهای که بر اساس یک نظام سخت و خشن اداره میشود، با یکسری برنامه نمایشی ادعا کرد که شادی در مدارس لحاظ شده است. ناظم و معاون که یک ابزار تهدیدآمیز مثل چوب یا خطکش به دست دارند، اگر بخواهند یک سرود صبحگاهی شاد را برای دانشآموزان اجرا کنند، چگونه میتوان انتظار شادی از آنها داشت؟
خودمان بیش از دیگران به آموزش و پرورش انتقاد داریم
به نظر شما دانشآموز چه مواقعی احساس شادی میکند؟
زمانی که احساس کند خودش است و میتواند آزادی عمل، فکر و اندیشه داشته باشد. نکته بعدی مشارکتها و کارهای گروهی آدمهاست که موجب شادی و نشاط میشود. اگر شادی را یک موضوع فردی بدانیم و از جمع بودن حذف کنیم، معنایی نخواهد داشت، شادی در جمع و مشارکت معنا پیدا میکند. آسانترین راه شادی این است که یک فیلم یا کلیپ یا موسیقی شاد پخش کنیم و احساس کنیم توانستهایم به وظیفه ملی و میهنی خود عمل کنیم؛ اما این نوع شادیها موقتی و زودگذر است.
این انتقاد به آموزش و پرورش مطرح است که نتوانسته دانشآموزان که قشر آسیبپذیری هستند را به خود جذب کند و اغلب آنها با بیمیلی به مدرسه میآیند.
خیلیها به آموزش و پرورش انتقاد دارند. ما خودمان هم به آموزش و پرورش بیش از آنها انتقاد داریم و میدانیم که مشکلات زیادی وجود دارد به همین دلیل بحث تغییر و تحول مطرح است و اگر معتقد بودیم که به آموزش و پرورش نقدی وارد نیست این طرحها و برنامهها را عنوان نمیکردیم؛ مهم شمردن طوطیوار مشکلات نیست، مهمتر آن است که راهحل مناسب ارائه کنیم. امروز به جای توصیفهای شاعرانه، راهکارهای عاقلانه و تدبیر لازم است، نه شعار و متهم کردن این و آن. مدرسه جزئی از جامعه است. امروزه شاهدیم شهرهای ما دیگر روحی ندارد در برخی از کشورهای دنیا میبینیم که در شهرهایشان حتی در پاسی از شب زندگی جریان دارد، اما در اغلب شهرهای ما با غروب آفتاب شهر از حضور آدمها خالی و بیروح میشود و میمیرد. این مساله به عوامل مختلفی از جمله برداشتهای غلط و کوتهنگری مرتبط است. به عنوان مثال تنوع رنگ و وسایل نقلیه کشور خودمان را با کشورهای دیگر مقایسه کنید و ببینید که متفاوت است. به مدارس قدیمی که نگاه میکنیم، میبینیم فضای مدارس فضای سبز، نور طبیعی، جریان آب در محوطه، بلندی ساختمان، زیبایی ساخت و نوع معماری آن با مدارس امروز ما کاملا متفاوت است، همه این مسائل در شاداب و بانشاط کردن مدرسه موثر است. همین فضای سبز به لحاظ روانشناسی برای مقابله با افسردگی توصیه میشود، اما اکنون این فضای سبز را در کجای مدرسه میبینیم؟ برخی خانوادهها به خاطر مشکلات متعدد، حتی فرصت ندارند در ایام بهار به طبیعت یا پارک نزدیک خانه خود بروند، آیا پارک و تفریح در آن، ایجاد نشاط نمیکند؟
چه کسی گفته که دانشجویان باید همه مقنعه مشکی بپوشند؟
آیا از نظر شما نشاط کافی در میان مدیران و معلمان مدارس وجود دارد؟
وقتی مدیر مدرسه از ساعت ۶ صبح به مدرسه میرود و ۷ عصر به خانه میآید و طبیعتا در خانه نیز وظایفی دارد که باید به آن رسیدگی کند، او دیگر فرصتی برای تفریح و مسافرت ندارد، اگر او تفریح نکند چطور میتواند معلمان خوشحالی داشته باشد؟ چطور میتواند محیطی بانشاط ایجاد کند؟ مجموعه این عوامل به قوانین و مقررات، باورها و فرهنگ ما و بخشی دیگر از آن به اعمال، گفتار و رفتار ما برمیگردد. خیلی از آدمها را داریم که تصور میکنند، عبوس بودن نشانه مذهبی بودن آنان است. ممکن است در مدارس ما این باورهای غلط رسوخ کرده باشد. از این رو باید به تمام عوامل توجه شود. خوشبختانه الان تنوع رنگها در پوشش دانشآموزان زیاد شده است. یک زمانی سختگیریهای زیادی در زمینه رنگ و نوع پوشش دانشآموزان دیده میشد و آنها مجبور بودند از رنگهای مرده استفاده کنند، که البته در دانشگاه هم همینطور بوده است. چه کسی گفته که دانشجویان باید همه مقنعه مشکی بپوشند؟ اینها هیچ مبنای علمی و قانونی خاصی ندارد.
چه عواملی در مدارس میتواند موجب شادی و نشاط شود؟
پوشش دانش آموزان، فضای مدرسه و کلاس میتواند شادی و نشاط ایجاد کند. ما یک چهار دیواری خشک، غیرمنعطف، بدون رنگ و کم نور را انتخاب کردیم و انتظار داریم بچههایمان در آنجا شرایط خوبی داشته و خوشحال باشند. حتی در برخی از مدارس دخترانه شیشههای کلاس و نقاطی که به بیرون اشراف دارد را به گونهای پوشانده و تار کردهایم تا از بیرون داخل کلاسها دیده نشود. در برخی مدارس دختران را در محیطی بسته محصور کردهاند که گویی زندان است. با این تفاسیر میخواهند نه نگاه دختران به بیرون مدرسه بیافتد و نه کسی از بیرون به دختران مدرسه نگاه کند. نمیتوان در این محیط شادی تزریق کرد، زیرا با خودش افسردگی به همراه دارد. وقتی به مدارس قدیمی نگاه میکنیم، میبینیم که عمدتا این مدارس سقفهای بلند و محیطی وسیع دارند. همین سقفهای بلند به خودی خود نشاط ایجاد میکنند. وجود ارتفاع و سقفهای بلند موجب شادی و اندیشه بلند میشود. حال به کلاسها و مدارس ما نگاه کنید و ببینید این موارد لحاظ میشود یا نه؟ کلاسها و مدارس میتواند ایجاد نشاط کند و یا حتی مانع نشاط شود. بدنی که در یک محیط، از نور و جریان هوا محروم باشد خود به خود در حالت فشار و استرس قرار میگیرد. حتی محلهای که در آنجا مدرسه ساخته میشود نیز مورد توجه است و نباید سرو صدای زیاد در آنجا باشد و یا خودروها تردد زیادی در آنجا داشته باشند. همه اینها در وجود آرامش و نشاط تاثیرگذار است. ما در آموزش و پرورش وظیفه داریم به همه عواملی که به نشاط درونی بچهها به باور، اندیشه، امید به آیندهشان ارتباط پیدا میکند توجه کنیم؛ زیرا این حالت نشاط واقعی را ایجاد میکند.
از نظر ما عصاره تحول و آنچه که باید در مدارس اتفاق بیفتد در آیین نامه اجرایی مدارس انعکاس پیدا کند. به عنوان مثال بحث تفویض اختیار به معلمان، توجه به دانش آموزان و آزادی عمل را به مدرسه واگذار کنیم؛ از این رو میتوان گفت در این فضا به ایجاد نشاط کمک کردهایم. یا به عنوان مثال بحث حجم کتب درسی سالهاست که مطرح شده و این امر قطعا در روحیه و افسردگی دانشآموزان تاثیرگذار است. نگرانی دانشآموزان از حجم زیاد کتب و اینکه با خود میگویند چه زمان این کتابها را میتوانند تمام کنند در بحث شادی تأثیرگذار است. چرا باید دانشآموزان ابتدایی ما همان ساعت به مدرسه بروند که دبیرستانیها و دانشجویان میروند. دانشآموزان ابتدایی تازه اولین سال است که از خانواده جدا میشوند، بنابراین برایشان این کار دشوار است. به خصوص در اغلب شهرهای بزرگ، تردد دانشآموزان با سرویس صورت میگیرد از این رو آنها یک ساعت حتی در بعضی مواقع دو ساعت زودتر و بعضا در تاریکی از خانه خارج میشوند تا به موقع به مدرسه برسند. آیا ما به اینها توجه کردهایم که حالا بخواهیم با موسیقی و آهنگ دانشآموزانمان را شاد کنیم؟
دیگر کسی معلم را به عنوان مرجع نمیشناسند
باتوجه به اینکه شاهد افزایش آسیبهای اجتماعی در مدارس هستیم و وزیر آموزش و پرورش اخیرا اعلام کرده است اما در آمار دانشجویان معتاد را اعلام نمیکند چرا آموزش و پرورش تصمیمی برای کاهش آسیبهای اجتماعی ندارد و در این زمینه نقش کمرنگی دارد؟
کار تعلیم و تربیت یک کار طولانی مدت، ریشهای و اساسی است و باید با اندیشه روی آن کار کرد. نکته دیگر این است که خطاها و اشتباهات در ابتدا به خود ما بازمیگردد، آموزش و پرورشیها تمام مسئولیتهای جامعه را به عهده میگیرند و فکر میکنند باید آنها را حل کنند، گرچه آموزش و پرورش خیلی تاثیرگذار است مانند خانواده که نقش مهمی را ایفا میکند، ولی متمرکز شدن بر آموزش و پرورش و تمام مسئولیتهای شکستها، ناکامیها، آسیبها و موانع جامعه را گردن آموزش و پرورش انداختن و یا پذیرفتن این بحث از طرف آموزش و پرورش هم فکر درستی نیست و این باید اصلاح شود. چه زمانی کارشناسان، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا سازمان تبلیغات اسلامی که متولی مستقیم دارد؛ عمل، رفتار و برنامههای تلویزیونی را نقد و تاثیرات منفی آن را بررسی کردهاند؟ صدا و سیما نسبت به آموزش و پرورش خطاهای بیشتری داشته، آنها ذهن بچهها را نسبت به تجملگرایی، اشک، گریه، اندوه و ناامیدی سوق دادهاند. حتی در برنامههای مولودی نیز دیده میشود که میگویند باید اشکی از شما بگیریم. ما ممکن است در آموزش و پرورش صد ساعت تلاش کنیم تا یک رفتاری را تغییر دهیم، اما تلویزیون با یک برنامه، سریال، سخنرانی یا فکری که فقط به ظاهر مذهبی است، تمام تلاشهای ما را خنثی میکند. صاحبنظران به بحثهای تعلیم و تربیت، روانشناختی، روانشناسی و اجتماعی کمتر توجه میکنند.
به نظر میرسد؛ جایگاه معلم به نسبت قبل بسیار تغییر کرده است، پررنگ یا کمرنگشدن نقش معلم چه تاثیری در تعلیم و تربیت دارد؟
یک زمان معلم تنها مرجع و منبع اطلاعات بود و حرف معلم در ذهن و دیدگاههای دانشآموزان حک میشد، همچنین کتابهای درسی نیز همین جایگاه را داشتند. امروز منابع اطلاعاتی و مراجع تأثیرگذاری متفاوت شده است؛ به دلیل اینکه فضای حاکم بر جامعه تغییر کرده، بحث فناوری و وسایل ارتباط جمعی، روزنامهها و مجلات، ماهواره، تلویزیون، سخنرانیها، ارتباطات اجتماعی، تلگرام و خیلی از این ابزارها موجب تغییر در مراجع و منابع اطلاعاتی مثل معلمان داشتهاند. دیگر کسی امروز معلم را به عنوان مرجع نمیشناسد و تاثیرپذیری آن نیز به همین اندازه تقلیل پیدا کرده است، مدرسه را مرجع نمیدانند تا از آن تأثیر بگیرند. به تازگی سلبریتیها و هنرپیشهها مرجع شدهاند. این مسئله جای تامل دارد اینکه مرجعیت یک قشر فرهیخته که با علم و اندیشه و افکار سر و کار دارد، تغییر پیدا کرده است. معلمان ما با مشکلاتی مواجهاند که اگر جامعه آن را حل نکند نمیتواند مرجعیت و تاثیرگذاری خود را حفظ کند؟ وقتی انسان حرف کسی را باور نداشته باشد، چطور میتواند طبق گفتههای او عمل کند؟ متاسفانه دیگر مثل سابق آموزش و پرورش مرجعیت خود را ندارد.
آیا میتوان با این تفاسیر نقش آموزش و پرورش در آسیب را نادیده گرفت؟
ما نمیتوانیم نقش آموزش و پرورش در آسیبهای اجتماعی را نادیده بگیریم؛ اما نباید متوجه یک بخش شویم و بخشهای دیگر را نادیده بگیریم. آسیبهای اجتماعی در آموزش و پرورش بخشی از آسیبهای اجتماعی در جامعه است؛ پس اگر در جامعه کنترل شود تسری پیدا میکند. آموزش و پرورش به پیشگیری نیاز دارد نه درمان، میتواند از مسائل جلوگیری کند و دانش آموزان را با اعتماد به نفس بار بیاورد و باید هم همین کار را کند در برخی از مواقع، نگاههای بخشی و وزارتخانهای جوابگو نیست؛ نمیتوان گفت منشا همه مشکلات از آموزش و پرورش است و دانشآموزان در آموزش و پرورش دچار آسیب شدهاند. آموزش و پرورش یکی از عناصر اصلی و حتی خط مقدم است که البته نتوانسته آن باور را در بچهها ایجاد کند، به آنها اعتماد به نفس و آگاهی بدهد تا اگر اتفاقی میافتد آنها خودشان را کنترل کنند. من معتقد به این نیستم که میتوان دور بچهها یک حصار کشید تا در امان بمانند، زیرا آنها نیز در همین جامعه زندگی میکنند، حرفهای بد میشنوند و به فضاهای بد هم میروند. رسالت آموزش و پرورش جلوگیری از اینها نیست، بلکه مسئولیتش این است که چنان مصونیت و چنان باوری درون بچهها ایجاد کند که اگر در موقعیت خطر قرار گرفتند، بتوانند خودشان و دیگران را نجات دهند. از این منظر اگر نقدی به آموزش و پرورش وارد شود کاملا درست است. استقلال عمل، توانایی تصمیمگیری و... در دانش آموزان باید تقویت شود تا بتوانند آگاهانه و دقیق تصمیم گیری کنند.
ما خیلی از بچهها را داریم که حتی پدر و مادر خوبی ندارند یا اصلا پدر و مادر ندارند و صدها بار در معرض لغزشها و آسیبها قرار گرفتند، ولی توانستند خودشان را حفظ کنند. اگر آموزش و پرورش تلاش کند میتواند در این زمینه گامهای خوبی را بردارد، از محتوای درسی گرفته تا انتصاب مدیران و جذب معلمان خوب. من بارها گلایهمندی خودم را از نمایندگان محترم مجلس اعلام کردهام، وقتی معلمی که حداقل صلاحیتها را ندارد به آموزش و پرورش تحمیل میشود، آن آدم استخدام میشود و ۳۰ سال سرنوشت فرزندان ما را در دست میگیرد، برخی از آنها حتی حداقلهای توانمندی و اخلاقی را ندارند. آموزش و پرورش مگر یک فضای مجرد از آدمهاست؟ ما تا زمانی که ورودیمان در آموزش و پرورش را اصلاح نکنیم، کنترل نکنیم و شاخصهای جدیدی را اعمال نکنیم، البته که در برخی موارد این شاخصها وجود دارد، اما برخی از دیدگاههای سیاسی و نگرشهای غلط باعث شده ما نتوانیم آدمهای توانمند را جذب کنیم، از یک طرف نگهداشت نیروها یک مقدار مشکل است. به تعبیر دیگر جذب افراد توانمند با اصلاح این موارد امکانپذیر نیست. به دلیل تحولاتی که در دنیا اتفاق میافتد باید تصمیماتمان را سریع بگیریم و انجام دهیم.
ارائه آمار باید منجر به چارهاندیشی شود
وزیر آموزش و پرورش اعلام کرده که آمار مصرف مواد مخدر بین دانشآموزان را تعمدا اعلام نمیکنم، چرا وزیر اینگونه آمارها را اعلام نمیکند؟ از نظر شما اعلام اینگونه آمارها نمیتواند به آگاهسازی والدین و دانشآموزان کمک کند؟
اگر والدین تغییرات حالات روحی، رفتاری و نوع برخورد فرزندانش را متوجه نشوند، مشکلی در این خانواده وجود دارد. اعلام کردن آسیبها، جرمها و مشکلات در یک جا الزاما نمیتواند مفید باشد، مگر اینکه افراد را به تامل و تفکر وادارد تا چارهاندیشی کنند. اگر غیر از این باشد اعلام کردن آن نیاز و فایدهای ندارد؛ بعضی از کارها نیازی به اعلام عمومی ندارد و باید برای آن چارهای اندیشید. از نظر من ریشه آسیب و اعتیاد در بحثهای فرهنگی، اجتماعی، علمی و آموزشی است. به جای بوق و کرنا کردن این آمارها باید به دانشآموزان آگاهی داد و بر علم معلمان افزود. اگر آمارها مطرح شود شاید اینگونه تلقی شود که آموزش و پرورش ناموفق است. اگر اعلام آمارها منجر به چارهاندیشی شود خوب است؛ در غیر این صورت فقط ارزش خبری دارد. البته اینکه در آموزش و پرورش چنین چیزی وجود دارد؛ یعنی اعلام خطر، یعنی احساس مسئولیت بیشتر و یعنی یک جاهایی ما کوتاهی کردیم و هیچ فرقی نمیکند که یک دانشآموز باشد یا ۱۰۰ دانشآموز. به هر حال وقتی میگوییم آسیب و اعتیاد وجود دارد یعنی در کار ما اشکالاتی دیده میشود.
حرمتشکنی و رفتاریهای تحقیرآمیز در مدرسه موجب میشود، دانشآموزان با همان سرکوبها در آینده وارد جامعه شوند و این هم برای آنها و هم جامعه خطر آفرین است. چرا باید همچنان کرامت و حرمت دانشآموزان توسط برخی مدیران، معاونان و سایر عوامل مدرسه زیر سوال برود؟
اگر بخواهیم یک طرفه نگاه کنیم میتوانیم آموزش وپرورش، مدیر و معلم را متهم ردیف اول بدانیم. البته در هیچ شرایط و به هیج بهانهای خشونت قابل توجیه نیست؛ حتی یک موردش هم زیاد و دردآور است. نه معلم و نه مدیر حق این کار را ندارند، البته خشونت صرفا فیزیکی نیست و خشونتهای کلامی نیز وجود دارد که باید به آنها نیز توجه شود. یک زمانی معلممحوری نقش زیادی داشت و تنبیه او نیز نوعی نوش بود و تنبیه خیلی قبحی نداشت. ما همیشه بین افراط و تفریط حرکت کردیم، مثل اینکه ما نمیخواهیم نقطه میانه را پیدا کنیم. خیلی از مواقع جای خدا مینشینیم، به جای خدا تصمیم میگیریم و میخواهیم آدمها را به زور به بهشت ببریم و این اصلا خوب و موثر نیست. وقتی پدر خانواده فکر میکند مالک مطلق فرزند است، نه پدر او، وقتی در مدرسه نیز مدیر احساس مالکیت میکند، این بدترین خطای استراتژیک فکری است. هر آدمی اندیشه متفاوتی دارد، چرا ما نمیتوانیم اندیشههای متفاوت را تحمل کنیم. اگر خدا همه را متفاوت آفریده است، چرا ما اصرار داریم همه شبیه هم باشند. ما همیشه در افراط و تفریط هستیم و در بحث تنبیه هم همینطور است. آیا دانشآموز هیچ تکلیفی ندارد؟ طبیعتا اگر دانشآموز تکلیفی دارد، حق هم دارد. نمیتوان در جامعه، قانونی برای مردم وضع شود و دست مجریان را باز گذاشت تا هر کاری که میخواهند انجام دهند. اتفاقا قانون برای محدود و تهدید کردن سیاستگذارانی است که دستشان باز است، اما کسی که ضعیف است چه کاری از دستش بر میآید؟ در حال حاضر قانون بیشتر برای مردم است تا سیاستگذاران. چه کسانی باید رعایت کنند؟ آنها که ضعیف هستند؟ این چه قانونی است؟ در حالی که قانون برای آنهایی که زورگو هستند و به حریم و حق دیگران تجاوز میکنند، وضع شده است. بنابراین اینکه دانشآموز حقی دارد، طبیعی است. از طرفی به دلیل اینکه تعداد در کلاسهای ما زیاد است و بعضا به جای۲۰ نفر، ۴۰ نفر در کلاس نشستهاند، تعامل، شناخت و احترام ضعیفتری بین معلم و شاگردان صورت میگیرد. معلم هم مشکلات و گرفتاریهای خودش را دارد و در قبال این تعداد دانشآموز فقط یک حقوق میگیرد، اما بازهم بحث تنبیه بدنی را نمیشود توجیه کرد. توجیهپذیر و مجاز نیست که بگوییم مشکلات خانوادگی و اقتصادی باعث شود یک معلم دست روی دانشآموزان بلند کند. معلم باید رسالت خود را در توضیحات و ارائه درسهایش انجام دهد.
برخی گمان میکنند که خداوند به آنها رسالت داده تا انسانها را به زور به بهشت ببرند. شاید به همین دلیل برخی معلمان از این مساله تاثیر میگیرند و فکر میکنند باید به هر طریقی دانشآموزان را به سر منزل مقصود برسانند و در جایی که احساس میکنند، نمیتوانند کاری انجام دهند، دست به تنبیه بدنی بزنند. از نظر من هر جا که منطق، استدلال و علم کم میشود، زور و صدا بلند میشود. هر معلم و مدیری اگر دست به خشونت بزند یک جای کار ایراد دارد که آن هم به خود او برمیگردد؛ اما باز هم قابل توجیه نیست. البته مواردی هم داشتهایم که معلمان توسط دانشآموزان مورد ضرب و شتم قرار گرفتهاند، پس باید هر دو طرف این مساله بررسی شود. باید به همه مسائل در این زمینه همزمان و در کنار هم توجه شود تا آموزش و پرورش درست شود.
دیدگاه تان را بنویسید