مقدمات عملیات کربلای چهار در حال انجام بود و علی باید برای شناسایی می رفت که ترکشی او را به آرزویش رساند و به خیل شهدا پیوست.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: هتکه پشت[1] است و خانه ای روستایی که سرسبزی های اطراف و بوی هیزمش، صفا و صمیمیت ساکنانش را چندین برابر کرده است.
روزهای پایانی سال است و خانواده خود را برای سالی نو آماده می کنند، آخر نه تنها سال جدید می شود که آنها میزبان مهمانی عزیز هستند و آن فرزندی است که خدا قرار است تا چند روز دیگر به آنها ارزانی دارد.
نوروز از راه می رسد و گریه های نوزادی در فضای خانه می پیچد که پدر و مادر نام سبزعلی را برای او انتخاب می کنند.
بازی در میان شالیزارها و همگام شدن با بزرگترها و دویدن میان کوچه های باصفای روستا و بازی با دیگر کودکان همسن و سال، دوره کودکی سبزعلی را به پایان رساند و حالا باید مقدمات رفتن به مدرسه را برای او فراهم می آوردند اما این سال ها زود به انتها رسید و علی باید درس و بحثش را خارج از روستای خود ادامه می داد و این خود آغازی برای مهاجرتی کوتاه بود.
رشته فرهنگ و ادب را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد. نه از انتها و نه از ابتدا شاگرد ممتاز نبود بلکه نمراتش در میانه نمرات بچه ها خود را نشان می داد و کار در بنایی و موزاییک سازی حرفه ای بود که او در کنار درس به آن می پرداخت.
اعتصابات و تظاهرات سال 57 به اوج خود رسیده بود و پای او از طریق شهید بزاز[2] به این تظاهرات و فعالیت های انقلابی باز شد. شب ها به روستاهای مجاور می رفتند و بر روی دیوارها شعار می نوشتند و پدر و مادر راضی از اینکه فرزندشان در این راه قدم برداشته است. شرکت در این برنامه ها او را از ادامه تحصیل بازداشت و نتوانست دیپلم بگیرد.
هنوز مدتی از عمر انقلاب اسلامی نگذشته بود که توطئه های مختلف از طرف گروهک های ضد انقلاب شروع شد و سبزعلی مانند بسیاری از جوانان این سرزمین برای مراقبت از انقلاب اسلامی که با خونهای بسیاری آبیاری شده بود، برای گذراندن دوره های آموزش عمومی و خصوصی راهی پایگاه های بسیج شد و این شد اولین گام برای پیوستن به صفوف مجاهدان راه خدا؛ و مناطق سنندج، سقز، بانه و سردشت شاهد رشادت های او[3] و همرزمانش شد.
بیست و یکم آذرماه 59 بود که لباس رسمی سپاه را بر تن کرد و چند ماه بعد یعنی سال 60 راهی سپاه تهران شد.
ورودش به تهران او را به واحد نهضت های آزادیبخش سپاه کشاند و آنجا مسئولیت آموزش نظامی را پذیرفت و دوباره قصد وطن کرد و به بابل برگشت.
سال 60 سالی بود که تصمیم گرفت عالم خود را از تجرد به تأهل تغییر دهد. این عالم هم نتوانست او را تغییر دهد، مأموریت های کاری، کمک به پدر در کشاورزی یا هر کس دیگری که نیاز به کمک داشت در متن برنامه های زندگی اش نشسته بود.
این مدت بسیار کوتاه بود و جبهه های جنوب او را به خود فرا می خواندند حتی پدر شدنش نیز نتوانست جلودارش باشد. فرزندش که به دنیا آمد، نام فاطمه را برایش انتخاب کرد.
عملیات والفجر 4[4] بود که فرمانده گردان مسلم بن عقیل (ع) شد و از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و خانه نشین شد. بهبودی که حاصل شد فرماندهی تیپ 2 را در یکی از محورهای عملیاتی لشکر 25 کربلا عهده دار شد و هدایت گردان های ابوالفضل (ع)، امام سجاد (ع)، قمر بنی هاشم (ع) و امام موسی کاظم (ع) به نام او رقم خورد.
شش ماه از حضورش در جبهه گذشت و آخرین روزهای سال 62 بود که راه بابل را در پیش گرفت و هنوز چند روزی نگذشته بود که طاقت نیاورد و باز به جبهه بازگشت اما این بار اهل و عیال را نیز با خود همراه کرد تا بودنشان در اهواز رفت و آمدش به بابل را کمتر کند.
سال 64 همزمان شد با به دنیا آمدن فرزند دومش[5] و فرماندهی گردان های یک و دو انصار الحسین (ع) برای شرکت در عملیات های قدس 1 و والفجر 8.
سال 65 بود، عملیات کربلای یک [6] با هدف آزادسازی مهران در تیرماه 65 صورت گرفت و خداداد همچنان در سمت فرماندهی ایفای نقش می کرد.
اما چند ماهی گذشت و مقدمات عملیات کربلای چهار[7] در حال انجام گرفتن بود و علی برای شناسایی این منطقه عملیاتی عازم شده بود که اصابت ترکش خمپاره، او را به آرزویش رساند و خستگی های سال ها رزم و جهاد در راه خدا را به آرامشی ابدی مبدل کرد و علی چریک[8] در گلزار شهدای بابل در کنار دوستان شهیدش جاودانه شد.
- از توابع شهرستان بابل استان مازندران.
- شهید حجت الاسلام ابوالقاسم بزاز که در دهم خرداد ماه سال 59 در اثر موج انفجار به شهادت رسید. (برگرفته از کتاب شهدای روحانیت)
- او مدتی مسئولیت تیپ را در سردشت به عهده داشت.
- این عملیات در سه مرحله و با هدف اتصال ارتفاعات سورن به سورکوه در تاریخ بیست وهفتم مهرماه سال 62 به مدت 33 روز در جبهه شمالی سلیمانیه و پنجوین صورت گرفت.رمز این عملیات یا الله یا الله یا الله بود و منطقه ای به وسعت صدها کیلومتر را در بر می گرفت.
- نام دومین فرزندش را که پسر بود، حسین گذاشت.
- مرحله اول این عملیات با رمز مقدس یا اباالفضل العباس ادرکنی در ساعت 22:30 دقیقه روز نهم تیرماه سال 65 آغاز شد که رزمندگان اسلام پیش از روشنایی روز با از بین بردن بیش از 10 گردان پیاده عراق اهداف مرحله اول و بخشی از مرحله دوم عملیات را به تصرف خود در آوردند... با شروع روز دوم عملیات در کلیه محورها نیروهای رزمنده با اسارت در آوردن نیروهای دشمن به باغ کشاورزی وارد شده و حوالی ساعت 12 ظهر شهر مهران از اشغال آزاد شد. این عملیات برای تحقق اهداف از پیش تعیین شده خود تا روز هجدهم تیرماه ادامه یافت.
- این عملیات با رمز یا محمد (ص) در ساعت 22:45 روز سوم دی ماه سال 65 آغاز شد. چهار منطقه شلمچه، ابوالخصیب، مقابل ام الرصاص و جزیره مینو ـ به این دلیل که به لحاظ مانور، آتش عقبه و پشتیبانی به هم وابسته اند ـ برای انجام این عملیات انتخاب شد. لذا هر یک از چهار منطقه به عنوان خط حد یک قرارگاه عملیاتی تعیین شد.
- شهید سبزعلی خداداد به خاطر ویژگی های رفتاری در عملیات های مختلف به این لقب میان همرزمانش شهرت داشت.