ماجرای نارنجک‌سازی که 7 بار دستش را جراحی کرد

بردیا یکی از مصدومان شب چهارشنبه آخر سال است؛ کسی که فقط چند ثانیه تا ‌قطع دستش فاصله داشت که برای همیشه معلول شود؛ اما بردیای ٢٠ ساله خوش‌شانس بود و دست ‌راستش را از دست نداد.

لینک کوتاه کپی شد

به‬ گزارش‬ جی پلاس، هنوز هم کمی درد دارد مخصوصاً وقتی باد سردی به انگشتان و دستش می‌رسد. خودش ‌می‌گوید که «گزگز می‌کند و بعد هم تیر می‌کشد تا استخوانش». اما در کل حالش بهتر شده، از این ‌که مثل پارسال مجبور نیست همه تعطیلات و یک ماه بعد از آن را در بیمارستان بستری باشد، ‌خوشحال است.

بردیا‬ می‌خواست نارنجکی را که با دوستانش ساخته بود، امتحان کند، به قول ‌خودشان تست صدا بگیرد، اما در لحظه پرتاب نارنجک منفجر شد و بردیا را راهی بیمارستان کرد ولی همه چیز به این سادگی‌ها نبود، او هفت‌بار به اتاق عمل رفت، دستش بارها و بارها زیر تیغ جراحان ‌قرار گرفت؛ بیش از ٢ ماه را روی تخت بیمارستان بستری بود. بعد هم تا چند ماه هر روز فیزیوتراپی ‌و کاردرمانی، تا دستش کمی سر و شکل قبلی‌اش را پیدا کرد. با این همه هنوز هم کارهای زیادی ‌روی دستش باید انجام شود و دکترها می‌گویند که برخی حرکات انگشتان دستش دیگر بازنمی‌‌گردد.

چه شد که دستت به این روز افتاد؟

به علت انفجار نارنجک.‌

همین نارنجک‌های دست‌ساز؟

بله؛ همین‌ها که با اکلیل و سرنج درست می‌کنند. ‌

برای اولین بار بود که نارنجک درست می‌کردی؟

من الان ٢٠ سال دارم، شاید باورتان نشود، اما از ١٠ سالگی با این نارنجک‌ها سروکار داشتم. ‌کلاس چهارم دبستان بودم که برای اولین‌بار اکلیل و سرنج را دیدم، از طریق یکی از بچه‌های فامیل ‌یاد گرفتم که چطور با آن نارنجک درست کنم؛ قبل از آن نارنجک آماده می‌خریدم اما تقریباً بعد از ‌آن خودم درست می‌کردم. یک جورهایی تولیدکننده شده بودم. بعد از چند سال تقریباً برای همه ‌بچه‌های مدرسه و محل نارنجک درست می‌کردم. ‌

پس نارنجک‌ساز حرفه‌ای هستی؟

بله؛ کارم هم دقیق بود، مقدار اکلیل و سرنج و ترکیب‌کردن آنها با هم کار راحتی نیست؛ در‬ واقع ‌صدای مهیبش به خاطر درصد ترکیب آنهاست. از طرف دیگر کار خطرناکی هم هست، هر لحظه ‌احتمال انفجار وجود دارد. به همین دلیل هر کسی این کار را نمی‌کند و بیشتر مصدومیت‌ها و انفجارها هم ‌به همین دلیل است؛ کار بسیار خطرناکی است. ‌

اکلیل و سرنج را از کجا تهیه می‌کردی؟

از بازار؛ رنگ‌فروشی‌های بزرگ معمولاً اکلیل دارند و سرنج هم در بازار و حتی عطاری‌ها پیدا می‌‌شود. کار خیلی سختی نیست؛ با کمی پول بیشتر هر مقدار اکلیل و سرنج را می‌توان تهیه کرد.‌

خودت هم همین‌طوری مصدوم شدی؟

نه؛ من موقع پرتاب نارنجک این بلا سرم آمد. اگر به خاطر انفجار اکلیل و سرنج بود که الان زنده نبودم یا ‌در بهترین حالت کور شده بودم. حدود سه سال پیش بود چهارشنبه‌سوری سال ٩٣ یکی از ‌بچه‌محل‌ها همین‌جوری جانش را از دست داد. ‌

پس چطور مصدوم شدی؟

همان‌طور که گفتم موقع پرتاب نارنجک این حادثه رخ داد؛ دو روز به چهارشنبه‌سوری مانده بود، بار ‌جدید خریده بودم و اکلیل تازه بود، می‌خواستم تست صدا بگیرم. چند تا نارنجک درست کردم، با ‌رضا رفتیم و نارنجک اول را انداختم، صدای خوبی داشت، وقتی خواستم دومی را پرتاب کنم، ‌نارنجک منفجر شد و من دیگر چیزی نفهمیدم تا این‌که روی تخت بیمارستان چشمانم را ‌باز کردم و دیدم که دست راستم تا بالای آرنج باندپیچی شده است. هیچ حسی نداشتم، انگشت و مچ ‌بدون حرکت، ابتدا فکر کردم که دستم قطع شده است؛ اما پدرم که بالای سرم بود، اصرار داشت که ‌اتفاق بدی برای من نیفتاده ولی من باور نمی‌کردم، فکر می‌کردم که واقعیت را به من نمی‌گویند. تا ‌فردای آن روز که پزشک معالجم را دیدم؛ حدود نیم‌ساعت با من صحبت کرد و به من گفت که ‌خیلی خوش‌شانس بودم که دستم هنوز سر جایش است اما به من گفت که هیچ تضمینی برای ‌بازگشت حرکات انگشتانم وجود ندارد. او حتی گفت که احتمال دارد از دستم فقط و فقط شکل ‌ظاهری‌اش باقی بماند. بعد هم روند درمان و پلنی که برای دست من چیده بود را تشریح کرد و بعد ‌هم درمان شروع شد.

‌ چند وقت در بیمارستان بستری بودی؟

٨٦ روز روی تخت بیمارستان بودم. هفت‬ ‎بار دست من جراحی شد؛ بعد هم کلی فیزیوتراپی و ‌کاردرمانی. حدود ٢ ماه است که خلاص شدم.‌

الان وضع دستت چطور است؟

تقریباً خوب. البته کمی حرکات انگشتانم محدود شده است و کف و پشت دستم هم حس کاملی ندارد و ‌شکل ظاهری‌اش هم چندان خوب نیست. به هر حال بارها جراحی شده، اما باز خدا را شکر می‌توانست ‌خیلی بدتر از اینها باشد.

از کاری که کردی پشیمان نیستی؟

من برای اولین بار است که در همه این سال‌ها دیگر کاری به چهارشنبه‌سوری ندارم. دیگر از بوی نارنجک و اکلیل وسرنج هم وحشت دارم و بدم می‌آید. من همیشه فکر می‌کردم که ‌این اتفاقات برای آدم‌های تازه‌کار می‌افتد، خودم را خیلی قبول داشتم، هیچ وقت فکر نمی‌کردم که ‌بلایی سرم بیاید، اما پارسال بود که فهمیدم اشتباه کردم؛ این کار اول و آخرش ضرر است و بالاخره یقه‬ ات را می‌گیرد. تازه من خوش‌شانس بودم وگرنه مثل خیلی‌های دیگر یا مرده بودم یا تا آخر عمر ‌با سر و صورت سوخته و چشمان کور باید زندگی می‌کردم.‌

صداهای انفجار و ترقه‌هایی که این روزها صدایش بیشتر شنیده می‌شود هم تو را ‌وسوسه نمی‌کند؟

وسوسه که نمی‌کند هیچ، حالم را هم خراب می‌کند؛ واقعاً کار خطرناکی است، هیچ ارزشی هم ‌ندارد. من همه اینها را به قیمت از دست‌دادن دستم فهمیدم. درست است که دستم قطع نشده، اما ‌تعارف که نداریم، من یک‌جورهایی معلول شدم، انگشتانم دیگر جمع نمی‌شوند، باید تا آخر عمر با ‌این محدودیت کنار بیایم. تازه این در برابر درد و زجری که روی تخت بیمارستان کشیدم هیچ است. یاد ‌سوزش و درد باز کردن پانسمان و کندن گازهای استریل از روی زخم‌هایم که می‌افتم، ‌وحشت می‌کنم؛ این همه بدبختی و زجر به خاطر یک شب واقعاً بی‌معنی است.‌

یعنی چهارشنبه‌سوری برای تو دیگر هیچ معنایی ندارد؟

مشکل چهارشنبه‌سوری نیست، نحوه برگزاری آن است؛ وگرنه یک جشن شاد و بی‌خطر کنار ‌دوستان و فامیل خیلی هم قشنگ و خاطره‌ساز است. من امسال چهارشنبه‌سوری را کنار خانواده‌‌ام هستم، به همه هم‌سن و سال‌های خودم هم توصیه می‌کنم که این کارهای خطرناک را رها ‌کنند. واقعاً یک شب، ‬ ارزش درد کشیدن و بستری‌شدن روی تخت بیمارستان را ندارد.

 

دیدگاه تان را بنویسید