چرا شهید هاشمی خجالت می کشید در چشمان امام نگاه کند؟

با اینکه سید مجتبی علاقه عجیبی به امام داشت اما می گفت تا زمانی که خاکمان در دست دشمن است، توانایی نگاه کردن در چشمان امام را ندارم.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: تامین مایحتاج جنگ و جبهه از دغدغه های اصلی آن روزهای سید مجتبی[1] بود، خانه ای هزار متری داشت که فروخت و همه اش را برای جبهه خرج کرد و همیشه به بانویش می گفت تا روزی که زنده است و حتی بعد از رفتنش این روند ادامه دارد اما هیچ وقت دلش نمی خواست که کسی از این قضیه مطلع شود و حتی صمیمی ترین دوستانش هم از موضوع بی اطلاع بودند.

سید به غیر از خانه ای که در آن زندگی می کرد، سه خانه دیگر هم داشت و مغازه دیگری هم  بجز آنها که دوستانش می دانستند، داشت که همه را فروخت و پولش را صرف جبهه کرد.

یک روز که بانو برای خرید قند و شکر رفته بود، بقال محله با نگاهی متعجب پرسید که واقعا شما در خانه قند و شکر ندارید و آقا سید با من تماس گرفته که برای جبهه قند و شکر تهیه کنم و بفرستم.

روزها گذشت و بعد از شهادتش تازه خانواده خبردار شدند که علاوه بر همه این خرج هایی که می کرده، چندین میلیون بدهی برای کمک به جبهه هم بالا آورده است ولی با همه این خدمات و حضور دائمی که در جبهه داشت طوری که یک بار 9 ماه رفته بود و نیامده بود ولی هر بار که بانو از او می خواست تا به دیدار امام بروند می گفت تا خاکمان در دست دشمن است من توانایی رویایی و نگاه در چشمان امام را ندارم و تنها اشک بود که مهمان چشم های سید می شد.[2]

 

 

 
  1. شهید سید مجتبی هاشمی، نخستین فرمانده کمیته انقلاب مرکزی تهران و فرمانده گروه فداییان اسلام در طول جنگ هشت ساله بود که بعد از رشادت های فراوان در جبهه های جنگ بعد از اینکه بارها از سوی سازمان منافقان مورد تهدید قرار گرفته بود در بیست و هشتم اردیبهشت ماه سال 64 در خیابان وحدت اسلامی از پشت سر مورد سوء قصد منافقان قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نایل شد. او و شهید چمران تنها فرمانده های جنگ های نامنظم در ایران بودند.
  2. برگرفته از خاطره نقل شده از همسر شهید در مجله شاهد یاران.

 

دیدگاه تان را بنویسید