نحوه شهادت و انتقال پیکر حاج حمید به پشت خط

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: حاج حمید[1] فرمانده محور سامرا بود و معمولا دوره ماموریتش 20-25 روز طول می کشید بار آخر حدود 40 روزی بود که نیامده بود و چون بسیار عاطفی بود هر شب حدود ساعت دوازده تماس می گرفت و ابتدا با پروین بانو و سپس با تک تک بچه ها صحبت می کرد. آن روز حوالی ظهر یکی از دوستانی که سال های ابتدایی جنگ با هم آشنا شده بودند بعد از مدت ها زنگ زد و از بانو[2] حال حمید را پرسید و از لحنش متوجه شد که او از موضوع شهادت بی خبر است. چند ساعتی گذشت که پیامکی از طرف یکی از دوستانش که او هم همسر شهید بود برای پروین بانو ارسال شد که در آن شهادت حمید را تبریک و تسلیت گفته بود و گویا خبر در شبکه های اجتماعی بسیار پخش شده بود و کسانی که از موضوع بی خبر بودند بانو و بچه ها بودند.

پیش از اینکه راهی میدان شود، سفارش کرده بود که نگذارند جنازه اش به دست داعش بیفتد و هر طور شده او را به عقب برگردانند. تیر قناسه ای از ناحیه پهلو او را مورد اصابت قرار داده و به زمین زده بود و بچه ها به خاطر سفارشی که حاجی به آنها کرده بود سعی داشتند تا او را به عقب برگردانند. نیروهای داعش بر روی پیکر متمرکز شده بودند و انتقال وی به پشت خط کار بسیار سختی بود. در این میان یکی از بچه ها شهید و دیگری نیز از ناحیه پا آسیب دیده بود و در نهایت توانسته بودند با ماشین وارد عمل شوند و حاج حمید را به عقب منتقل کنند اما دیگر دیر و او شهید شده بود.

... به بانو وصیت کرده بود که در غیابش کارهای مرکز فرهنگی را بر عهده بگیرد و حالا با شهادت حمید مشکلات بسیاری سر راه پروین سبز شده بود آنقدر که دیگر نمی دانست چه کند شروع به درد دل با حمید کرد و گفت تو خودت مرا وکیل کارهایت کرده ای و الان دیگر نمی دانم با این مشکلات چه کنم هر طور می دانی نشانه ای چیزی برایم بفرست. همان هم شد: با اینکه بارها میان وسایل حمید را گشته بود و چیزی نیافته بود به محض درددل کردن و کمک خواستن، برگه ای کوچک را از میان وسایلش پیدا کرد که تا آن موقع هیچ اهمیتی به آن نداده بود و بر روی آن همه کارهایی را که باید انجام می شد، یادداشت کرده بود (سند لازم، شماره دفترخانه و... که همه آنها را برای تسهیل در کار خودش یادداشت کرده بود) پیدا شد.

مریم[3] که باورش نمی شد به بانو گفت مادر آخر چند بار میان وسایل بابا را گشتیم اما پیدا نشد.

و حاج حمید اینگونه نشانه های بودنش و همراهی کردنش را به بانو به اثبات می رساند.[4]