ماجرای سرقت شاگرد مغازه به خاطر ازدواج؛
شیلا گفت اگر بخواهیم ازدواج کنیم راهش دزدی گوشی آیفون است
شاگرد مغازه موبایل فروشی برای ازدواج با دختر مورد علاقهاش مجبور شد 15 گوشی آیفون سرقت کند.
به گزارش جی پلاس، رسیدگی به این پرونده از اوایل آذر و با شکایت مرد جوانی در رابطه با سرقت گوشی تلفن همراهش آغاز شد. شاکی به پلیس گفت: چند روز قبل گوشی تلفن همراهم که آیفون بود را برای فروش در یک سایت اینترنتی آگهی کردم. دختر جوانی تماس گرفت و برای خرید گوشی با من قرار ملاقات گذاشت. زمانی که به محل قرار رفتم دختر جوان به همراه مردی سوار بر یک خودروی پژو 206 آمدند. گوشی تلفن همراه و جعبهاش را به دختر جوان دادم تا آن را بررسی کند. بعد به بهانه مطابقت شماره سریال گوشی با جعبه داخل خودرو نشست اما در یک لحظه مرد جوان پایش را روی گاز گذاشت و فرار کردند.در ادامه تحقیقات کارآگاهان با 14 شکایت مشابه دیگر مواجه شدند. در تمام سرقتها شاکیها مشخصات همان دختر و پسر 206 سوار را به پلیس دادند.
فروشنده تلفن همراه
در ادامه بررسیها کارآگاهان دریافتند که یکی از گوشیهای سرقتی در اختیار پسر جوانی بهنام بابک است که در مغازه موبایل فروشی کار میکند. بدین ترتیب مأموران بابک را دستگیر کردند. وی ابتدا منکر سرقتها بود و مدعی شد: گوشی تلفن همراه را 15 روز قبل ازپسر جوانی خریدهام. معمولاً چون اینجا موبایل فروشی است گوشیهای زیادی برای فروش به اینجا میآورند. از آنجایی که گوشی تلفن همراه آیفون جعبه داشت من هم آن را خریدم.
ردپای یک زن
اما در ادامه کارآگاهان با بررسی تصاویر دوربینهای مداربسته محل سرقتها دریافتند بابک راننده همان خودروی 206 است. بدین ترتیب به ناچار پسر جوان لب به اعتراف گشود. او مدعی شد که با دختر جوانی بهنام شیلا سرقتها را انجام داده است. با شناسایی همدستش کارآگاهان دختر جوان را نیز بازداشت کرده و او نیز به جرم خود اعتراف کرد.
گفتوگو با متهم
بابک، سابقه کیفری ندارد و به قول خودش فریب دختری را خورده و دست به سرقت زده است.
چه شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟
من اصلاً اهل سرقت نیستم و تا به حال از کنار کلانتری هم رد نشدهام. همهاش تقصیر شیلا است. او آنقدر زیر پایم نشست و مرا وسوسه کرد تا دست به سرقت زدم.
چه وسوسهای؟
مدتی قبل در فضای مجازی با شیلا آشنا شدم. تصور میکردم که او وضعیت مالی خوبی دارد. از طرفی دختر مهربانی بود و همه اینها باعث شد تا تصمیم بگیرم به او پیشنهاد ازدواج دهم. اما شیلا گفت که وضع مالی خوبی ندارند و از آنجا که من هم فقط یک شاگرد مغازه بودم و وضع مالی خوبی نداشتم شیلا گفت راهی بلد است که یک شبه میتوان ره صد ساله را طی کرد و بعد که پولدار شدیم ازدواج کنیم.
راهی پیشنهاد داد؟
او پیشنهاد سرقت گوشیهای تلفن همراه آیفون را داد. میگفت تنها گوشی تلفنی که قیمتش واقعاً زیاد شده آیفون بوده و قیمتش بالاتر هم میرود. از طرفی این مدل گوشی خریداران زیادی هم داشت. او گفت گوشیهای تلفن همراه آیفون سرقت کنیم و بعد از اینکه وضع مالیمان خوب شد باهم ازدواج کنیم. حتی پیشنهاد داد که با این شیوه میتوانیم به خارج از کشور هم برویم. خلاصه آنقدر او مرا وسوسه کرد تا بالاخره همراهش شدم.
نقشهتان چه بود؟
از سایتهای فروش اینترنتی فقط فروشندگان را شناسایی میکردیم. بعد با آنها قرار میگذاشتیم و تأکید میکردیم که حتماً جعبه گوشی را هم با خودشان بیاورند. شیلا به بهانه تطبیق شماره سریال گوشی با جعبه، گوشیها را میگرفت و من که پشت فرمان منتظر بودم از یک لحظه غفلت فروشنده استفاده میکردم و پایم را روی گاز گذاشته و فرار میکردیم.
دیدگاه تان را بنویسید