روایت انقلابی که ۴۰ ساله شد-۷۳
سران رژیم شاه چگونه دستگیر شدند؟/چه کسی حکم اعدام هویدا و نصیری را اجرا کرد؟
دولت موقت تلاش زیادی کرد تا هویدا تیرباران نشود. وقتی از امام خمینی این دستور را میگیرند، خلخالی از جریان مطلع میشود، بلافاصله قبل از اینکه نامه امام به دستش برسد دستور تیربارانش را صادر میکند.
جی پلاس: ابوالفضل توکلی بینا از اعضای هیات های موتلفه اسلامی در خاطرات خود که در کتاب «دیدار در نوفل لوشاتو» به چاپ رسیده است از روزهای دهه فجر و دستگیری سران رژیم مانند نصیری و هویدا اینگونه نقل می کند:
س: چه وقت هویدا را به مدرسه رفاه آوردند؟
ج: تقریباً یکی دو روز بعد از پیروزی انقلاب. او را به طبقه دوم مدرسه رفاه بردند و در یک محل اختصاصی و اتاق مستقل نگهداری کردند.
س: چه کسی او را آورد؟
ج: من الان یادم نیست که چه کسی او را بازداشت کرد.
س: دستگیری و انتقال هویدا مردمی بود؟
ج: بله، بازداشت اغلب عوامل رژیم توسط مردم صورت میگرفت. مردم پس از دستگیری آنها را به مدرسه رفاه تحویل میدادند.
البته میدانید که هویدا در زندان شاه [1] بود. هویدا در این اواخر دستگیر شد. نصیری هم در زندان بود.
ج: این دستگیریها در اواخر رژیم پهلوی بود و اینها در زندان جمشیدیه بودند ولی وقتی در زندان را باز کردند اینها میخواستند فرار کنند مثل نصیری. وقتی نصیری از زندان جمشیدیه آزاد شد مردم او را گرفتند و به مدرسه رفاه آوردند.
س: چرا اتاق اختصاصی در اختیار هویدا قرار دادید؟
ج: برای اینکه با کسی ارتباط نداشته باشد، او آدم زیرکی بود.
س: کسی هم اجازه ملاقات با او را نداشت؟
ج: خیر، فقط یک روز حاج احمدآقا (خمینی) اظهار علاقه کرد که من میخواهم هویدا را ببینم، گفتم خیلی خوب. ایشان را به طبقه دوم مدرسه رفاه بردم و حاج احمدآقا هم مقداری با او صحبت کرد.
س: گفتگویی هم میان آن دو شد؟
ج: بله، مرحوم حاج احمد آقا به او گفت: این چه کارهایی بود که کردی؟ هویدا هم گفت: من نبودم سیستم بود. او خیلی حراف بود. میگفت: من کارهای نبودم، سیستم بوده و همه را انداخت به گردن سیستم.
س: از خارج از مجموعه خودتان، کسی به ملاقات هویدا نیامد؟
ج: تا در مدرسه رفاه بود کسی به ملاقات او نیامد.
س: در رابطه با امکاناتی که برای هویدا مهیا شد فرمودید که اتاق مستقلی داشت. گویا امام هم دستور داده بودند که هر چه میخواهد برای او فراهم کنید، لباس خواب، غذای خوب، ...
ج: بله، هم غذا و هم سرویس جداگانه به او داده میشد.
س: نگهداری سران رژیم در مدرسه رفاه خطرناک نبود؟
ج: بله، ما احساس خطر میکردیم اما این در اختیار ما نبود، هنوز دولت موقت شکل نگرفته بود و وضعیت کشور به حالت عادی در نیامده بود. مردم هم از هر گوشهای یک نفر را میگرفتند و به ما تحویل میدادند. آنها هم حق داشتند، در آن شرایط بحرانی به کسی اعتماد نداشتند. ما هم در آن حالت جز این کاری نمیتوانستیم انجام دهیم.
س: بحث فرار اینها مطرح نبود؟
ج: خیر، این موضوع شایعهای بیش نبود، برادران ما آنها را کاملاً محافظت میکردند. یکی از شبها من آمدم مدرسه رفاه و به طبقه دوم رفتم. در طبقه دوم مدرسه اکثراً سران رژیم شاه از نظامیان رده بالای ارتش بودند، دیدم جوانی در راهرو جلوی اتاق بازداشت شدگان اسلحه یوزی را در دست گرفته مثل تاب با آن بازی میکند، افرادی که در این طبقه بازداشت بودند همه گرگهایی بودند که میتوانستند با یک حرکت اسلحه را از دست این جوان گرفته و همه را به رگبار ببندند، سریع آمدم طبقه همکف، به آقایانی که در آنجا مسئول بودند تذکر دادم که تا ضایعهای پیش نیامده، سریع نگهبان پست بالا را عوض کنید. آنها هم بلافاصله دویدند بالا و پست را عوض کردند. با نگرانی که ما از اینها داشتیم آنها را به زندان قصر منتقل کردیم. هویدا هم به زندان قصر[2] منتقل شد.
س: حکم اعدام این افراد همان جا صادر میشد؟
ج: یک شب 24 نفر از سران رژیم را آقای خلخالی در یک لیستی خدمت امام برد که آنها را تیرباران کنند. امام آن لیست را مطالعه کردند و 4 نفر از آن لیست 24 نفر را اجازه دادند که تیرباران شوند. این چهار نفر عبارت بودند از نعمت الله نصیری، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت رژیم، سرلشکر رحیمی فرماندار نظامیتهران، خسرو داد فرمانده نیروی هوایی و ناجی فرماندار نظامی اصفهان.
در بین این چهار نفر، روحیه خسروداد از همه قویتر بود، بعد سرلشکر رحیمی بود. خسروداد را وقتی از پلههای مدرسه رفاه برای تیرباران بالا میبردند خیلی قوی و محکم به شاه فحش داد و گفت: به او گفتم کوتاهی کنی همه ما را خواهند کشت.
دولت موقت تلاش زیادی کرد تا هویدا تیرباران نشود. وقتی از امام خمینی این دستور را میگیرند، خلخالی از جریان مطلع میشود، بلافاصله قبل از اینکه نامه امام به دستش برسد دستور تیربارانش را صادر میکند.
س: اینها در پشت بام مدرسه اعدام شدند؟
ج: بله. در پشت بام مدرسه رفاه.
س: این اعدامها فضای انقلاب را خشن نمیکرد؟
ج: نه، به مردم و برادران ما روحیه هم میداد.
س: در هنگام اعدام این افراد، شما حضور داشتید؟
ج: نه، من به پشت بام نرفتم؛ ولی در مدرسه حضور داشتم.
س: از آن چهار نفری که اعدام شدند وصیتی هم به جای ماند؟
ج: نه، آنها اعتقادی به وصیت نامه نداشتند.
س: اظهار پشیمانی هم نکردند؟
ج: آنها همه چیز را در آن موقعیت از دست داده بودند.
س: خودتان هم اعتقاد داشتید که هویدا به آن سرعت اعدام شود؟
ج: البته اینها باید اعدام میشدند اما به این صورت درست نبود. اعتقاد من بر این بود که بیش از این باید روی افرادی مثل هویدا که سالیان دراز پستهای حساسی در اختیار داشتند کار میشد و از آنها بازجویی ویژهای به عمل میآمد. آنها از مهرههای اصلی رژیم وابسته شاه بودند. ما میتوانستیم از امثال هویدا اعترافات خوبی مبنی بر وابستگی شاه و بازشناسی جنایات او به دست بیاوریم و بعد از تخلیه کردن اطلاعات اعدام شان کنیم. ما باید به هر شکلی که بود حرفهای آنها را از دلشان بیرون میکشیدیم.
س: نظر شهید عراقی هم همین بود؟
ج: بله. شهید عراقی زندانهای متعددی را از زمان شهید نواب صفوی پشت سر گذاشته بود و با بازجوییهای زیادی روبرو شده بود. در این مسائل فرد صاحب نظری بود. او هم یک چنین اعتقادی داشت. این نوع افراد را نمیشود راحت از کنارشان گذشت. هویدا بیش از یازده سال نخستوزیر رژیم شاه بود و اطلاعات فراوانی در او نهفته بود. او همه چیز را کتمان میکرد. باید با سعه صدر بیشتری با او برخورد میشد، فردوست[2] که فرد باهوش و زیرکی بود خیلی از مسائل را گفته، لکن باز معلوم نیست که همه مسائل را گفته باشد، او محرم اسرار محمدرضا شاه بود و از دوره دبستان در کنار او قرار داشت. در خاطراتش مشاهده میکنید که همه سرنخها در اختیار او بوده است. وقتی خاطرات فردوست را میخوانید و میبینید که محمدرضا یک نوکر بیاختیار بوده است و در زندگیش جز به فکر عیاشی کار دیگری نداشته است. خوب، این اطلاعات خوبی است برای عدهای که تصور میکنند شاه و عوامل او در خدمت مردم بودند. در همین خاطرات میبینید، شاهپور جی پسر اردشیر جی یک جاسوس مخصوص ملکه الیزابت بوده است. وقتی فردوست در گزارش روزانهای که برای شاه تهیه میکند نسبت به دستورهایی که سرشاهپور اردشیرجی میدهد، سؤال میکند. شاه به فردوست میگوید او هر چه گفت لازم نیست که دیگر به من بگویی، اجرا کن. مشاهده میکنید کشور ایران با این عظمت، شاه بیکفایت و وابسته ایران یک لولو سرخرمن بیش نبود. خوب گرفتن این گونه اعترافات از شخصی مثل فردوست بسیار ارزشمند است.
س: نحوه دستگیری رحیمی چگونه بود؟
ج: وقتی شب 22 بهمن گاردیها حمله کردند به نیروی هوایی و مردم هم به حمایت از آنها برخاستند؛ صحنه مهیجی بهوجود آمد. رحیمی فرماندار نظامی تهران که خیلی هم گردن کلفت بود سر خیابان جامی نرسیده به میدان حسن آباد توسط دو جوان بازداشت شد.
این دو جوان کم سن و سال که یکی از آنها اسلحه کمری داشت و دیگری چاقو، سر چهارراه حسن آباد ماشین رحیمی را متوقف میکنند. ماشین تا میایستد یکیشان از یک درب اتومبیل و دیگری از درب دیگر وارد ماشین میشوند و رحیمی را دستگیر و او را به مدرسه رفاه میآورند و تسلیم ماموران میکنند. من خودم رحیمیرا بردم زیرزمین مدرسه رفاه و او را زندانی کردم. همانطور که میدانید نصیری در بین زندانیهای جمشیدیه بود. جوانی که او را آورد بازداشت او را این گونه برای من نقل کرد، میگفت: من شاهد باز کردن درب زندان جمشیدیه بودم. او را هم میشناختم. دیدم نصیری بارانی خودش را انداخته روی دستش خیلی آرام میخواهد در برود. پریدم گرفتمش، یک وقت مردم فهمیدند، ریختند روی سرش و زخمیاش کردند. من هم داد و هوار کردم تا بتوانم او را سالم به ستاد تحویل بدهم، آن جوان میگفت من آنجا آنقدر داد و بیداد کردم که من میخواهم او را سالم به ستاد مدرسه رفاه تحویل بدهم. میبینید مردم ما حتی جوان کم سنی که او را بازداشت کرده چقدر عاقل و خوب فکر میکرد. او را آورد و تحویل ما داد. وقتی نصیری را به مدرسه آوردند یک قسمت از سر و زیر گلویش زخمیشده بود. من او را بردم داخل زیر زمین و تحویل گروه پزشکی دادم تا او را معاینه کنند. نصیری میگفت، گلویم را سفت بستهاند. گفتم نگران نباش بزودی راحتت میکنند. بعداز ظهر نصیری را برای مصاحبه به طبقه بالا بردم. در مصاحبه هم خیلی از رژیم شاه حمایت کرد، خیلی افسر مغروری بود، فکر میکرد الان میآیند او را میبرند. خیلی قلدری میکرد. اینها فکر نمیکردند یک روزی گرفتار شوند. امثال این افراد زیاد بودند که به دام مردم افتادند، مثلاً ناجی فرماندار نظامی اصفهان را بازداشت کردند، فرماندار نظامی قزوین و زنجان که آن جنایات را کرده بودند. همه اینها در طبقه دوم مدرسه رفاه زندانی بودند.
س: خیلی از اینها را مردم بازداشت میکردند و به مدرسه رفاه میآوردند؟
ج: بله، همه اینها خودجوش بود، در جریان انقلاب خصوصاً در آستانه پیروزی انقلاب میبینید که جوانهای ما از خودشان چه رشادتی نشان دادند، البته ما نگران این هم بودیم که نکند یک مرتبه حادثهای پیش بیاید، اما خداوند امام و انقلاب را حفظ کرد. دیدید که امام آمد بلافاصله بعد از سه روز دولت موقت را تشکیل داد و نظم و انضباط در کشور حاکم شد.
1. هویدا در دولت ازهاری برای ساکت کردن افکار عمومی بازداشت و در مهمانسرای ساواک واقع در روستای شیان در شمال شرق تهران به سر میبرد و با او مثل یک زندانی رفتار نمی شد. شاه که خود در جریان بازداشت هویدا و دیگر سران رژیم قرار داشت و با رضایت خود وی این کار صورت گرفت، در کتاب خود مینویسد: «در پاییز 57 ترفندهای مختلفی را برای بیاعتبار ساختن حکومت شاهنشاهی به کار گرفتند، امیر عباس هویدا را سپر بلا کردند و گردانندگی امور به وسیله او را مستمسک حمله به رژیم قرار دادند.»بدین ترتیب هویدا تا 22 بهمن 57 در آن محل باقی ماند تا اینکه در این روند توسط نیروهای انقلابی دستگیر و به اقامتگاه امام خمینی در مدرسه علوی انتقال داده شد. (نقش امیر عباس هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، محمد اختریان، انتشارات علمی، چاپ اول 1375، ص 185-186)
2. امیر عباس هویدا آخرین روزهای خود را در زندان قصر سپری کرد و اولین جلسه محاکمه علنی وی 45 دقیقه بعد از نیمه شب پنج شنبه 24 اسفند 1357 آغاز شد. سپس رئیس دادگاه ضمن اعلام رسمیت جلسه کیفر خواست را قرائت کرد. پس از پایان جلسه، هویدا به دفاع از خود پرداخت و در نهایت از دادگاه درخواست کرد تا دوباره در فرصت دیگری تشکیل جلسه دهد تا وی با جمع آوری مطالب بتواند از خود دفاع کند. اما پس از برگزاری اولین جلسه محاکمه، به دلیل فشار دولت موقت مبنی بر عدم محاکمه وی، جلسات دادگاه تا مدتی متوقف شد تا اینکه در بعدازظهر روز شنبه 18 فروردین ماه 1358 دومین جلسه محاکمه وی تشکیل شد. و در همین جلسه حکم اعدام وی صادر شد و در ساعت 7و 25 دقیقه بعدازظهر روز شنبه 18 فروردین 58 به اجرا گذاشته شد. (نقش امیر عباس هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، محمد اختریان، انتشارات علمی، چاپ اول 1375، ص 187-188)
3. ارتشبد حسین فردوست یکی از برجستهترین و موثرترین چهره های سیاسی – اطلاعاتی رژیم پهلوی بود که پس از انقلاب اسلامی دستگیر و خاطرات خود را در اختیار نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی قرار داد که از سوی انتشارات اطلاعات منتشر شده است.
برشی از کتاب دیدار در نوفل لوشاتو؛ ص 289-295؛ چاپ اول (1389)؛ ناشر: چاپ و نشر عروج.
دیدگاه تان را بنویسید