بجز مباحث مربوط به ماتریالیسم و مارکسیسم یکی از مباحثی که در زندان مطرح بود نظریه جنجالی «تکامل انواع» یا «داروینیسم» بود. آقای دکتر سحابی کتاب «خلقت انسان» را می نوشتند و آن را درس می دادند و روی تخته سیاه با ارائه تصویر و نقشه، مراحل تکامل موجودات زنده و انسان را تشریح می کردند.

جی پلاس: توده ایهای قدیمی به خاطر نزاکت ها و نیز سرخوردگی سیاسی، از جبهه گیری در مقابل مذهبی ها خودداری می کردند اما کسانی از کمونیستهای جدید، تندخوتر بودند و دلشان می خواست به مبانی ما هجوم آوردند مثل تیزابی که شدیدا تبلیغات ضد دین می کردند و با تمام وجود با مذهبیون عناد داشتند. گروه بیژن جزنی نیز بسیار مغرور بودند و تبلیغات ضد دینی داشتند.

گروه پرویز نیکخواه از لحاظ فکری در واقع یک گروه ناهماهنگ بودند چرا که از لحاظ سطح معلومات با هم تفاوت داشتند. گروهی تحصیلکرده انگلستان بودند، گروهی دیگر از بچه مسلمان هایی بودند که از خانواده های مذهبی بودند و تربیت دینی داشتند مانند آقای شریف کاشانی که از خانواده ای متشخص و مردی متدین و نمازخوان بود؛ عده ای اعتقادات عمیق مارکسیستی داشتند و عده ای بیشتر روشنفکر و هنرمند بودند. آنان به خصوص در اواخر چندان عنادی با ما نداشتند، گرچه بعضی هاشان تبلیغات غیر دینی می کردند. مهندس پورکاشانی و مهندس احمد منصوری بیشترین روابط عاطفی را با ما داشتند و هنوز هم دارند.

بجز مباحث مربوط به ماتریالیسم و مارکسیسم یکی از مباحثی که در زندان مطرح بود نظریه جنجالی «تکامل انواع» یا «داروینیسم» بود. آقای دکتر سحابی کتاب «خلقت انسان» را می نوشتند و آن را درس می دادند و روی تخته سیاه با ارائه تصویر و نقشه، مراحل تکامل موجودات زنده و انسان را تشریح می کردند. طرح این بحث همراه با این کوشش علمی و فکری بود که داروینیسم علمی -صرف نظر از عقاید انحرافی داروین - تعارض با دین نیست. بحث در این زمینه ها بسیار داغ و جذاب بود.

بحث های سیاسی نیز در زندان عمدتا در محور نحوه مبارزه با رژیم پهلوی دور می زد. نهضت آزادی و ملیون مشابه، بیشتر به مبارزات قانونی و پارلمانی توجه داشتند ولی جوان ها از جمله حزب ما گرایش های انقلابی مسلحانه داشتیم. 

مهمترین مساله بین المللی مطرح در زندان، جنگ ویتنام و شکست امریکا در ویتنام بود. جنگ ویتنام دستمایه قوی برای کمونیست ها به حساب می آمد. اصولا در آن برهه از زمان، تفکر حاکم در مبارزات و انقلاب های دنیا تفکر سوسیالیستی بود. حتی در کشورهای اسلامی مثل مصر و عراق و الجزایر و سودان... این افکار نفوذ داشت و هر کس سرش به تنش می ارزید، افکار چپ داشت. در آن روزگار از نهضت اسلامی خبری نبود، تنها اخوان المسلمین حزب مبارز اسلامی به حساب می آمد که عبدالناصر آنها را قلع و قمع کرد، ولی با قوت فعالیت داشتند و اکنون نیز فعالند، البته با تغییرات فراوان تاکتیکی. در ایران فداییان اسلام بودند که روسای آن شهید شدند. ما در زندان دلمان خوش بود به اینکه محمدعلی کلی بوکسور اول جهان، مسلمان بود و وقتی به مسابقه می آمد، می گفت: سلام علیکم. بسم الله الرحمن الرحیم. بچه مسلمان ها از اینکه یک جوان مسلمان سیاهپوست امریکایی، قهرمان بوکس دنیاست، مشعوف می شدند. کلی یک سیاه پوست امریکایی بود که رفتار اسلامی ضد امپریالیستی داشت. «علیجاه محمد» و «مالکوم ایکس» دو رهبر سیاهپوست امریکایی هم چهره های اسلامی بودند که در جهان غرب قد علم کرده بودند و این باعث شادی مسلمان ها می شد. البته مارتین لوترکینگ مسیحی هم از مبارزان بنام بود که چهره مذهبی داشت ولی مسلمان نبود.

در واقع نهضت اسلامی ایران یک نهضت نوپا بود، حدود و ثغور آن مشخص نبود. ما نه در مسائل علمی و نه در مباحث فلسفی، شناخت مشخص و به اصطلاح تئوریزه نداشتیم. کتاب اصول فلسفه علامه طباطبایی را داشتیم با پاورقی های بسیار سودمند شهید مطهری و نیز کتاب اقتصادنا، به قلم شهید محمدباقر صدر که جلد اول آن را آقای بجنوردی در زندان ترجمه کرد کتاب فلسفتنای شهید صدر هم توسط مرحوم آقای سید محمد مرعشی ترجمه شده است.

مهندس بازرگان از لحاظ تئوری با مارکسیست ها و عقایدشان مخالف بود و از نظر سیاسی و علمی، ارزشی برای آنها قائل نبود. با اینهمه وی کتابی در این زمینه نوشت.

این تلاش ها البته بی نتیجه نبود ولی با این حال، بسیاری از جوان های تازه گرایش یافته به مارکسیسم و بچه مسلمان های از راه به در شده، به حرف های اتو کشیده و زرق و برق دار مبارزات ضد امپریالیستی مارکسیست ها گرایش پیدا می کردند. مضافا که شوروی یک ابرقدرت جهانی بود و پیشرفت های زیادی در زمینه های مختلف کرده بود. مثلا نخستین فضانورد را به ماه فرستاده بود. در واقع فضای سیاسی و مبارزاتی جهان سوم به دست آنها بود و مبارزات اسلامی هم تا حدودی تحت الشعاع نهضت های سوسیالیستی قرار گرفته بود و با شهادت رهبران اخوان المسلمین در مصر، انقلاب مذهبی مصر دچار فشار و اختناق شد و این مساله برای گروههای مسلمان بسیار ناگوار آمد به طوری که ما در زندان برای آنها مجلس فاتحه و سوگواری برگزار کردیم.

در گفتگو با آقای عمویی که یک کمونیست دوآتشه بود، متوجه شدم که اینها مذهب را پدیده ای هماهنگ با ارتجاع و سلطنت می دانند و روحانیون را مرتجع و دین را افیون توده ها و جامعه به حساب می آورند. در مورد واقعه 15 خرداد و نهضتی که با ماهیت و خصلت مردمی به وجود آمده بود، تحلیل عجیبی داشتند. آنها می گفتند رژیم شاه رژیمی با گرایش بورژوازی وابسته است که خصلت آن وابستگی است. این سیستم سرمایه داری وابسته به بیگانه می خواهد یک سلسله رفرم هایی انجام دهد که هم فئودالیسم یا مالکیت زمین در ایران را در هم بریزد و هم جلو رشد بورژوازی ملی غیروابسته به بیگانه را بگیرد. از این روست که مالکان و کارخانه داران بزرگ خطری برای این رفرم ها به حساب می آیند و نقشه شاه و پشت سر او امریکا این است که با این اصلاحات آنان به نفع بورژوازی وابسته خلع سلاح شوند و از قدرت بیفتند و چون روحانیت با مالکان و کارخانه داران بزرگ همبستگی تاریخی و اشتراک منافع دارد، در برابر اصلاحات شاه، ایستادگی می کند و به مقابله برمی خیزد.

جالب است که نظریه پردازان رژیم شاه هم در سخنرانی ها و نوشته های خودشان به نحوی همین تحلیل را عنوان می کردند و از اتحاد مالکان بزرگ و روحانیون سخن می راندند. مثلا ارسنجانی وزیر کشاورزی که گفته می شود با شخص شاه اختلاف نظر داشته است و مسئول اجرای اصلاحات ارضی، در سخنرانی های تند خود روی این قضیه پای می فشرد.

تحلیل آنها در مورد شخصیت امام خمینی هم در قالب همین تئوری طبقاتی بود. چون آنها از گوشه و کنار شنیده بودند که امام از خانواده سرشناس و زمیندار خمین است و در آنجا مقداری زمین و خانه دارد، می گفتند ایشان از دارایی شخص خودشان برای زندگی استفاده می کنند پس خود از طبقه مالکان هستند. در صورتی که چنین نبود، امام خمینی خودکفا بودند، یک زندگی آبرومندی داشتند ولی مالک بزرگ نبودند اما آنها همین را علم کرده بودند و می گفتند آیت الله خمینی خود از زمینداران و مالکان است و به همین دلیل با اصلاحات شاه مخالفت می کند. چنانکه می دانیم سیر تحولات اجتماعی و سیاسی، باطل بودن این اندیشه را نشان داد. 

یکی دیگر از پدیده هایی که در زندان با آن روبه رو شدم، عصیان های مذهبی یا شک و تردیدهای مذهبی بود که در پاره ای از جوان ها و گروه های مذهبی به خاطر تماس با مارکسیست ها پیدا شده بود. اینها وقتی با من صحبت می کردند یا در جلساتی که با آقایان طالقانی و بازرگان گفتگو می کردند از صحبت هایشان چنین بر می آمد که تحت تاثیر افکار چپ و مارکسیست ها قرار گرفته اند و این افکار نوعی تردید در افکار آنها ایجاد کرده بود به طوری که حتی در صحبت با آقایان طالقانی و بازرگان احیانا گستاخی می کردند. در یکی دو تن از افراد حزب ملل اسلامی نیز شک و تردیدها و انحرافاتی به وجود آمده بود. چند نفر از آنان گرایش مارکسیستی و توده ای پیدا کردند که پاره ای پابرجا ماندند و پاره ای برگشتند و چند تن از اعضای حزب ملل اسلامی چنین شدند.

 

 

برشی از کتاب عشق و تلاش (خاطرات محمدجواد حجتی کرمانی)؛ ص 210-215؛ چاپ اول (1395)؛ ناشر: چاپ و نشر عروج.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.