روز 17 شهریور با شروع راهپیمایی، کشتار مردم آغاز شد. تیراندازی وسیعی بود تعداد زخمی ها زیاد بود. مجروحان را به چند بیمارستان بردند. بیمارستان بازرگانان خیلی شلوغ بود. همین طور بیمارستان سوم شعبان و معیری و طرفه که هر لحظه بر تعداد مجروحانش افزوده می شد.
جی پلاس: چون همه مردم از راهپیمایی روز عید فطر اطلاع نداشتند، اعلام شد که در روز 16 شهریور راهپیمایی از همان قیطریه آغاز میشود. مردم زیادی جمع شدند البته نیروهای نظامی مردم را متفرق می کردند ولی دوباره جمعیت جمع می شد. یک افسری روی تانک رفت و گفت: ما دستور برخورد داریم ولی نمی خواهیم کار به آنجا کشیده شود. پراکنده شوید و بروید.
در آن روز بعضی ها به ارتشی ها گل دادند و این عمل تاثیر عجیبی روی آنها گذاشت. یک جوری خودشان را از دسترس جمعیت کنار می کشیدند که اتفاقی نیفتد. از فرماندهانشان میترسیدند. بعضیها هم گریه می کردند و سخت تحت تاثیر قرار گرفته بودند. اغلب گل ها توسط خانم ها به این ها داده می شد. شعار «ارتش برادر ماست» آن روز گفته شد.
هلی کوپترها بالای سر تظاهرکنندگان پرواز می کردند. نیروهای زیادی در مسیر مستقر شده بودند. حتی من مشاهده کردم، در سر یکی از چهارراه ها که ماموران زیادی مستقر شده بودند و افراد اطراف کامیون ها بودند، هر مامور یک نارنجک در دست داشت تا اگر مردم به سمت کامیون ها رفتند به طرفشان پرتاب کنند. خیلی حالت خشنی داشتند. ولی مردم باکشان نبود و همین طور که از خواهرها حمایت می کردند به پیش می رفتند. دوباره جمعیت تا میدان آزادی رفت و آقای بهشتی در آن مکان برای مردم و نیروهای مسلح مستقر در میدان سخنرانی کرد و همان جا راهپیمایی رسما به پایان رسید. اما در مسیر برگشت عده ای روی وانت ایستاده بودند و پلاکاردهایی در دست گرفته و شعار می دادند فردا هشت صبح میدان ژاله. که برای ما شناخته شده نبودند. برگزارکنندگان راهپیمایی 16 شهریور، این مسئله را تایید نمی کردند.
صبح روز 17 شهریور تعدادی از دوستان به خانه ما آمدند. حدود بیست نفری بودیم. رادیو را روشن کردیم و خبر حکومت نظامی را شنیدیم. تو همین گیر و دار داشتیم تحقیق می کردیم، برادر خانم من وارد شد و دیدیم رنگ از رویش پریده و سراسیمه است. گفت: توی میدان کشتار شد. ما هم حرکت کردیم که خودمان را به میدان برسانیم. از هر طرف می خواستیم برویم راه بسته بود. تا بهارستان درگیری و تیراندازی بود از میدان امام حسین (ع) هم نتوانستیم و آمدیم از میدان خراسان برویم دیدیم آنجا هم بسته است.
تیراندازی وسیعی بود تعداد زخمی ها زیاد بود. مجروحان را به چند بیمارستان بردند. بیمارستان بازرگانان خیلی شلوغ بود. همین طور بیمارستان سوم شعبان و معیری و طرفه که هر لحظه بر تعداد مجروحانش افزوده می شد.
از مردم ملحفه خواستند. بلافاصله کوهی از ملحفه و پنبه در بیمارستان ها جمع شد.
در عین حال، گاهی پرستارها می آمدند و گریه می کردند و می گفتند: ساواکی ها مجروح ها را می بردند، ما سرم وصل می کردیم، آنها سرم ها را می کشیدند و افراد را می بردند. کار به جایی رسید که خیلی از مجروحان را توی خانه ها نگهداری می کردند. دکترهایی مثل دکتر شیبانی، دکتر عالی و دکتر ولایتی تو خانه ها می رفتند و مجروحان را مداوا می کردند.
یکی از مسائلی که آن موقع پیش آمد، دفن شهدا بود. شهدا در بهشت زهرا، روی هم انباشته شده بود خانواده ها هم نمی دانستند کی شهید و کی مجروح شده و معلوم نبود چه تعدادی شهید شده اند.
مردم با خانواده به بهشت زهرا رفته و به دنبال فرزندانشان می گشتند. در سالن های بهشت زهرا سخنرانی راه انداختیم و شعارهایی گفته می شد. ما در مورد قضیه 17 شهریور مردد بودیم. تا این که اعلامیه امام رسید. دو نکته مهم در اعلامیه بود. اول تایید شهدای 17 شهریور و دلگرمی مردم.
امام در اعلامیه شان گفته بودند: ای کاش خمینی هم در جمع شما بود و مثل شما شهید می شد. نکته دوم هم این بود که فرمودند: رژیم شاه رو به زوال است. نترسید و در صحنه باشید. دوباره زنده شدیم و روحیه گرفتیم.
تا مدتی کار ما در بهشت زهرا قبر کنی بود. سعی می کردیم زودتر قبرها آماده شوند تا شهدا را دفن کنیم.
خبرنگاران خارجی هم گاهی می آمدند و گزارشی تهیه می کردند و با مردم مصاحبه می کردند.
مردم قبرها را مرتب می کردند. روزی یک روحانی روی چهارپایه ای رفت و سخنرانی کرد و گفت: ناراحت نباشید، روزی همین جا زیارتگاه می شود.
1. متن پیام امام به شرح زیر است:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
ملت شریف و شجاع ایران
بار دیگر شاه با دستور حکومت نظامى در تهران و سایر شهرستانهاى بزرگ ایران، ثابت کرد که پایگاهى در میان ملت ندارد. اعلام حکومت نظامى در محیطى آرام- به اقرار رادیو و مطبوعات ایران که راهپیمایى با کمال آرامش در آن انجام مى گرفت- نه تنها قانونى نیست بلکه جرم است و دستور دهنده آن مجرم. شاه براى به رگبار بستن مردم بى دفاع و مظلوم هیچ بهانه اى را بهتر از حکومت نظامى ندید. روزهاى اخیر، تهران و سایر شهرستانهاى مهم ایران براى اظهار مظلومیت و مخالفت با مجرمى که 35 سال بر مقدرات آنان سلطه دارد و جنایات و خیانتهاى او در کشور و مخالفتهاى او با قانون اساسى واضح است، شاهد راهپیماییهاى آرام بود. اظهار مخالفت با مجرمى که تمام هستى ملت را به باد داده است، از طرف کسانى بود که در حد عالى شعور سیاسى و دینى بودند؛ به طورى که حاضر شدند ارتش را گلباران کنند ولى «دولت آشتى ملى»، آنان را به عنوان شعار بر خلاف قانون اساسى، محکوم نمود؛ و حال آنکه شعار آنان بر ضد قانون اساسى شکن- یعنى شاه- بود. شعار بر ضد رژیم تحمیلى غیر قانونى بود، اظهار مظلومیت بود ولى واقعیت این است که شاه مى خواهد انتقام خود را از ملت بى دفاع بگیرد، و با صحنه سازیهاى مبتذل، ملت بى دفاع را به مسلسل ببندد و نفسها را به خیال باطل خودش در سینه خفه گرداند ولى دیگر دیر شده است و ملت مظلوم و بیدار ایران آگاه گردیده اند. من هنوز اطلاع دقیقى از کشتگان و مجروحان در سراسر ایران ندارم؛ ولى خبرگزاریها تعداد کشتگان را به صدها نفر گزارش دادهاند و خبرهایى از ایران، این تعداد را بیش از هزار نفر مى گویند. اکنون بر ملت شجاع ایران است که به هر ترتیبى که ممکن است به مجروحین بیشمار خود، خون، دوا و غذا برساند و از هر گونه کمک مالى دریغ ننماید.
چهره ایران امروز گلگون است و دلاورى و نشاط در تمام اماکن به چشم مى خورد. آرى این چنین است راه امیر مؤمنان على و سرور شهیدان امام حسین. اى کاش «خمینى» در میان شما بود و در کنار شما در جبهه دفاع براى خداى تعالى کشته مى شد.
ملت ایران! مطمئن باشید که دیر و یا زود پیروزى از آن شماست. شاه با حکومت آشتى ملى مى خواهد روحانیت شریف ایران و سیاسیون محترم را در کشتار خود سهیم گرداند ولى فریب او خیلى زود برملا گردید. انَّ کَیْدَ الشَّیطانِ کانَ ضَعیفاً.
جهان باید بداند که این است فضاى باز سیاسى ایران! و این است رژیم دموکراسى شاه! و این است عمل به دین مبین اسلام در منطق شاه و دولت او! اکنون به بهانه هاى پوچ دست به حبس و تبعید تازه زده اند و مى زنند. باید علما و روشنفکران ملت در زیر چکمه دژخیمان خُرد شوند تا کسى خیال آزادى به خود راه ندهد. شما اى ملت محترم ایران، که تصمیم گرفته اید خود را از شرّ رژیم شاه خلاص گردانید و در رفراندمى که در سه و چهارم شوال در برابر ناظران سراسر جهان انجام دادید به دنیا نشان دادید که رژیم شاه جایى براى خود در ایران ندارد- چنانچه در روزنامه هاى خارجى هم منعکس گردید. مطمئن باشید که هیچ قدرتى نمى تواند با شما که بیدارید و بپاخاسته اید روبه رو شود.
ارتش وطنخواه ایران! شما دیدید که ملت با شما دوست و شما را گلباران مى کند. و مى دانید که این چپاولگران براى ادامه ستمگرى، شما را آلت قتل برادران خود قرار داده اند، به دیگر برادران ارتشى خود که شاه را رها کرده اند و در پشتیبانى مردم، به دشمن حمله نموده اند بپیوندید، و بپاخیزید و نگذارید ملت شما نابود و برادران و خواهران شما به خاک و خون کشیده شوند. نام خود را در تاریخ که به سود ملت ایران به راه خود ادامه مى دهد، هر چه زودتر ثبت کنید و ریشه خیانت و ظلم را بکنید.
شما اى علماى بزرگ اسلام و سیاسیون بزرگ، که از فشار شاه هراسى به دل راه نمى دهید! نشانه اعتماد و قوّت روحیه ملت هستید، و در این موقع حساس نه تنها باید استقامت کنید بلکه روحیه عالى مقاومت جامعه را هر چه بیشتر باید تقویت کنید، و هر چه بیشتر صفوف خود را براى مقابله با دشمن مردم ایران متشکلتر کنید. از خداوند متعال نصرت اسلام و مسلمین را خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینى»
(صحیفه امام، جلد 3، ص 459-463)
برشی از کتاب امام خمینی و هیات های دینی مبارز؛ ص 228-230؛ چاپ اول (1387)؛ ناشر: چاپ و نشر عروج؛ خاطره به نقل از فضل الله فرخ.