مرحوم شهید نواب صفوی کتابی در باب حکومت اسلامی نوشته بود که یک نسخه از آن نزد سید مهدی طباطبایی بود که برای گرفتنش باید چند نفری راهی مشهد می شدند...
جی پلاس: راجع به کتاب حکومت اسلامی می خواستم بگویم که قضیه این است که ما وقتی بعد از آزادی آیت الله خمینی از حصر قیطریه در قم خدمت ایشان رسیدیم؛ آن جلسه در مورد حکومت اسلامی تشکیل شد؛ آنجا آقای سعیدی به آقای خمینی گفت که آقای طباطبایی کتاب حکومت اسلامی آقای نواب صفوی را دارد؛ آیت الله خمینی فرمودند خب آن را برای من بیاور تا ببینم؛ گفتم: الان به آن دسترسی ندارم و انتقالش به تهران برایم مشکل است. ایشان فرمودند: حالا هر طور که شده و وسیله اش را خودم فراهم می کنم. بعد من به مشهد رفتم. شیخ علی تهرانی با حاج آقا مصطفی دو نفری به مشهد منزل من آمدند. آن موقع هم در بندعلیخان منزل داشتم. ایشان وقت آمدن راه را گم کرده بودند که از خانه آقای مروارید زنگ زده بودند و پسر آقای مروارید آنها را به خانه ما رسانده بود. آنجا بود که به ایشان گفتم؛ والله من که نمی توانم بیایم؛ کار و مشکل دارم اما شما اگر می خواهید بروید؛ الان شب می خورد؛ باشید تا فردا زود شما را می فرستم که بروید. شب را در خانه من در دربند علیخان خوابیدند و صبح به ایشان ماشین با راننده دادم تا به ابرده علیا بروند. همان اتاقی که عرض کردم؛ تاقچه های گلی داشت؛ من کتاب را آنجا گذاشته بودم و جلویش را هم خشت خام چیده بودم؛ رویش هم کاه گلی کرده بودم؛ که علامتی داشت. یک تیکه کش مشکی بالای آن گذاشته بودم که کمی کش داخل دیوار پیدا بود؛ گفتم اگر خواستید فلان جا بروید؛ یک پیرزنی هست، شما به او بگویید که حاج مهدی آقا گفته است که یک کلنگ به ما بده تا تاقچه را خراب کنیم. به آن زن یک پولی هم بدهید. سفارش کردم؛ این دو نفر رفتند و کتاب را برداشتند و سوار قطار شدند و به تهران رفتند. آن روز هم من نرفتم که مبادا آن پیرزن ناراحت شود؛ چون اگر جیغ و داد می کرد؛ بد می شد لذا ناچار میرزا احمد نامی را آنجا فرستادم؛ خانه پیرزن بغل خانه ما بود. آن خانه را من از آنها خریده بودم و پولش را هم داده بودم؛ اما خانه را در اختیارشان گذاشته بودم. خودشان هم بغل آن خانه ای داشتند. به میرزا احمد گفتم؛ برو آنجا به بی بی بگو که آنجا را درست می کنیم. در آن کتاب حکومت اسلامی آقای نواب صفوی در مورد نحوه مدیریت نوشته شده بود؛ که چه کارهایی می شود کرد و اینکه چه برنامه ای باید بریزند و حکومت اسلامی باید تشکیل بدهند. این موارد در آن کتاب بود و چاپ شده بود؛ منتهی با چاپ ملخی بود. کتاب را پیش آیت الله خمینی بردند.
برشی از کتاب اخلاق و مبارزه (خاطرات حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی طباطبایی)؛ ج 1، ص 83-84؛ چاپ اول(1397)؛ ناشر: چاپ و نشر عروج.