زن 27 ساله ای است که به همراه همسرش به کلانتری مشهد فراخوانده شده بودند دلایل اختلاف شان را تشریح کردند.
به گزارش جی پلاس، زن جوان در حالی که توجهی به گریه های سوزناک نوزادش نداشت و مدعی بود باید همسرش مسئولیت نگهداری او را بپذیرد به تشریح ماجرای عاشقی خود پرداخت و گفت: سه سال قبل با «پویا» که چهار سال از من کوچک تر بود آشنا شدم او دوست برادرم بود و گاهی به منزل ما می آمد خیلی زود نگاه ها و لبخندهای عاشقانه ما به ارتباط تلفنی و دیدارهای پنهانی کشید.
دیگر آن قدر دلباخته پویا بودم که به هر سو می نگریستم او را می دیدم و در هر مکانی قرار می گرفتم جمال او جلوه گر بود. در این شرایط بود که پسر دایی ام نیز به خواستگاری ام آمد او از همان دوران کودکی عاشقم بود و به خاطر موقعیت اجتماعی و اقتصادی که داشتند، خانواده ام را در تنگنا گذاشتند تا به پسر دایی ام پاسخ مثبت بدهم اما من فقط به پویا می اندیشیدم و علاقه ای به ازدواج با پسر دایی ام نداشتم.
به همین خاطر موضوع خواستگاری را برای پویا بازگو کردم او که بسیار عصبانی شده بود و رقیب سمجی را مقابلش می دید خانواده اش را تحت فشار گذاشت تا به خواستگاری ام بیایند.
آن روزها من در یک هتل مشغول کار بودم و می خواستم با درآمدم جهیزیه ای فراهم کنم که چشمان خانواده پویا را خیره کند اگرچه همسرم موافق کار کردن من نبود ولی من باید اقساط جهیزیه ام را می پرداختم. بعد از مدت کوتاهی و در حالی که آمادگی مادر شدن را نداشتم باردار شدم و فرزندم به دنیا آمد.در این شرایط بود که به دلیل افسردگی بعد از زایمان و همچنین رسیدگی به نوزاد روابط عاطفی ام با پویا کمتر شد.
زمانی به خود آمدم که رفتارهای همسرم به کلی تغییر کرده بود. او دیر به منزل می آمد و تلفن های مشکوکش امانم را بریده بود. وقتی به طور پنهانی همسرم را زیر نظر گرفتم تازه فهمیدم با یکی از همکارانش که دختر 20 سالهای است ارتباط دارد. وقتی موضوع را با پویا مطرح کردم او ضمن انکار این ماجرا گفت ما فقط ارتباط کاری با هم داریم ولی چند روز بعد زمانی که پیامک های عاشقانه آن دختر را در تلفن همراهش دیدم دیگر زندگی ما به جهنمی وحشتناک تبدیل شد.
همسرم که حاضر نبود آن دختر را فراموش کند از 20 روز قبل به منزل نیامده و مرا تحت فشار گذاشته است تا بدون دریافت حق و حقوق حضانت فرزندم را به عهده بگیرم و از او جدا شوم من هم که نمی خواستم ثمره آن عشق آتشین به ابزاری برای رسیدن همسرم به آن دختر تبدیل شود هیچ توجهی به گریه ها و جیغ های نوزادم نمی کردم به همین دلیل همسایگانمان مدام از شنیدن صدای گریههای پسرم نگران می شدند. امروز هم پس از یک مشاجره لفظی با پویا، نوزاد را در خانه رها کردیم و هر دو نفرمان بیرون رفتیم تا این که همسایگان نتوانستند شیون و ناله های این موجود کوچک را تحمل کنند و با پلیس تماس گرفتند .