روایت انقلابی که ۴۰ ساله شد-۹
موضع امام پس از شهادت فداییان اسلام چه بود؟ سعید امانی پاسخ می دهد
شهید بخارایی اقدام به ترور منصور کرد اما آنها برای افراد دیگری مانند نیک نژاد، صفار هرندی و صادق امانی و نیز شهید عراقی و حاج معمار هم حکم اعدام صادر کردند.
جی پلاس: درباره قتل حسنعلی منصور و به شهادت رسیدن عاملان ترور وی، روایت هایی از افراد مختلف شنیده شده است، یکی از افرادی که از این ماجرا خاطراتی به یاد دارد و حرف هایش شنیدنی است، سعید امانی همدانی است که در زیر متن گفت و گوی او را می خوانید:
دیدیم که می گویند منصور را ترور کردند، البته حالا چه کسی ترور کرده؟ کجا ترور کردند بعدا معلوم شد. خوب همین تقریبا امشب نه، فردا شب آن ماه مبارک رمضان بود، ما روزه گرفته بودیم و افطار کرده بودیم. دم حوض داشتیم وضو می گرفتیم که برویم مسجد، شب ها می رفتیم مسجد پای درس قرآن، سخنرانی و بعد می آمدیم منزل. این بود که ما را آوردند بازداشت کردند. اخوی ما هادی خان خانه بود که ایشان را هم بردند. حاج هاشم آقا را هم بردند، البته دو سه روزی بود که حاج آقا صادق در همان منزل آقای چیز بود. اسمش یادم نیست. چند روز پیش هم یک مصاحبه در روزنامه رسالت کرده بود، حالا اگر اسمش یادم آمد میگویم. منزل ایشان پنهان بود. بعدا ایشان و آقای عسگر اولادی و یک عده دیگر را گرفتند. بله دیگر، 40 روز تقریبا بازداشت بودیم، آقای حاج علی اصغر هرندی را گرفتند، آن چهار تا را تقریبا گرفتند.
آیا در زندان شکنجه هم می شدید؟
در زندان، اذیت زیاد نکردند. ما خیلی با صراحت صحبت کردیم. تقریبا خیلی هم آرام بودیم و حالت اضطراب نداشتیم. حالا هر چه هم می شد ما بحثی نداشتیم. در عین حال یک مرتبه شلاق زدند. اما اینکه بخواهند شکنجه بکنند، نه. رفقای ما هم همین طور. پس از اینکه مدتی گذشت و آنها را گرفتند و بازجویی کردند و مسائل به اصطلاح تا حدودی به آن حالت بحرانی نرسید. آقای حکمت بود که مسئول شد که به اصطلاح ما را محاکمه و بازپرسی کند. تقریبا برای تعداد زیادی از ما حکم برائت صادر کرد و ما را مرخص کردند.
یعنی ایشان قاضی مستقل بود؟
بله، قاضی مستقلی بود، آدم بدی نبود، آدم معروفی بود. ما هم تقریبا 40 روز بیشتر در زندان نماندیم. البته عرض کردم شکنجه آنطوری که بخواهند بدهند ندادند. یعنی ما مسئله ای نداشتیم، اینها غالبا از ما می خواستند رفقای اینها را معرفی کنیم. ما هم میگفتیم رفقای اینها خیلی در بازار هستند. بیشتر مردم با ما آشنا هستند و تقریبا مسئله حادی پیش نیامد.
حاج آقا چرا علیرغم آن که شهید بخارایی، منصور را زده بود ولی مرحوم صادق امانی و نیک نژاد و صفار هرندی را هم اعدام کردند؟
خوب اینها می دانید در اولین مرحله، به دلیل همین قیام علیه حکومت برایشان پرونده تشکیل دادند.
یعنی به اینها ثابت کردند که جزء آن گروه نظامی بودند؟
بله، قتل عادی که حساب نمی کردند که مثلا یک نفر رفته کشته، حالا یک نفر را بگیرند بکشند. مثل حاج معمار و آقای عراقی را هم آنجا محکوم به اعدام کردند. بعدا این دو نفر را به خاطر اینکه آقای خوانساری گفته، یا زن و بچه اینها رفته بودند پیش سید ضیاء طباطبایی یا آن گفته، یا این گفته، دو تا را به عنوان اینکه اعلی حضرت عفو کرده است اعدام نکردند. البته مسئله ای که جالب توجه است این بود که هادی آقا به صادق امانی گفته بود که بالاخره می شود استمداد کرد به بعضی جاها که برای شما عفو بگیریم. ایشان هم عنوان کرده بودند که موقعیت شهادت برایم پیش آمده و من نمی خواهم به هیچ وجه از دستش بدهم.
حاج آقا بعد از شهادت این بزرگواران شما با حضرت امام ملاقاتی داشتید؟
البته یک مدتی نه، چرا که ما تقریبا محدود بودیم در جریان رفت و آمد. فقط شب هفت و شب چله ایشان رفتیم در قبرستانش؛ مسگر آباد.
اشاره بفرمایید به مسائل بعد از شهادت گروه شهید بخارایی و بعد شهادت اخویتان آقای صادق امانی و دیدارتان با حضرت امام. چه دیدارهایی توی این مقطع با حضرت امام داشتید لطفا بفرمایید؟
بعد از واقعه ترور نخست وزیر بلافاصله رژیم تعقیب کرد و افرادی که در این زمینه دخالت داشتند بازداشت و سپس محاکمه و اعدام شدند. افراد شاخه نظامی مثل مرحوم شهید عراقی، اخوی بنده هاشم آقا، خود بنده و اخوی دیگرم محمد هادی امانی همدانی دستگیر شدیم. چند روز بعد اسلحه هایی هم به طور تقریبا طبیعی رو شد و گرفتند و محاکمه ای که کردند خیلی طول نکشید. البته زمان بازداشت من و اخوی تقریبا حدود چهل روز شد، در همین باغ ملی زندان شهربانی بازداشت شدیم. آقای حکمت که یکی از قاضی های همین پرونده بود تقریبا میشود گفت که در آن زمان با توجه به تصمیماتی که گرفت و کاری که کرد از عدالت و قانون تجاوز نکرد. تعدادی را تبرئه کرد که خود من، اخوی و حاج آقا جزء آنها بودیم. در آن ماجرا حدود سیزده، چهارده نفر که به طور کلی بیشترین تحرک نسبت به این موضوع را داشتند، بازداشت شدند که پرونده همه پس از دادگاه اول به دادگاه تجدید نظر رفت. در دادگاه اول شش نفر به اعدام محکوم شدند. در فاصله دادگاه اول و تجدید نظر برخی افراد و خانوادههای زندانیان با بعضی علما و مراجع از جمله آیتالله [سید احمد] خوانساری ملاقات کردند تا بلکه تبرئه اینها را از دادگاه تجدید نظر بگیرند. این فعالیتها منجر به آن شد که حکم دو نفر از اعدامیها به حبس ابد کاهش یافت و سیزده نفر هم هر کدام سیزده سال زندان گرفتند از جمله آیتالله انواری. پایان این سیزده سال هم با پیروزی انقلاب تلاقی کرد و همه همزمان با انقلاب آزاد شدند.
حاج آقا بعد از دستگیری این گروه که منجر به اعدام چند نفرشان شد، حضرت امام پیامی در این زمینه یا واکنشی نداشتند؟
نه، اگر هم صحبتی کرده باشند الان نه یادم است، نه در جریان بودم.
شاید چون حضرت امام با فعالیت مسلحانه موافق نبودند واکنشی نداشتند؟
نظر امام البته آنطور هم نبود که به طور مطلق نفی کنند.
حکم شرعی این کار را دوستان از مراجع گرفته بودند نه اینکه نگرفته بودند. برادر بنده یک آدمی بود که شاید یک دانه سوزن هم بدون رای و بدون حکم مرجع تقلیدش بر نمیداشت. خیلی محتاط بود و به همین ولایت فقیه، که آن وقت خیلی مطرح نبود اعتقاد داشتند. ما اصولا درباره ولایت فقیه که الان بحث میشود همان وقت که به تکلیف رسیدیم از آن پیروی میکردیم. به مسائل و احکام دینی کاملا مقید بودیم و اطاعت میکردیم. این مسئله هم طبق آنچه ما اطلاع داریم از نظر فتوایی که بگیرند برای انجام عملشان تا حدودی احتمال دارد آقای میلانی مثلا حکم داده باشند یا از خود آقایانی که پنج نفر بودند رأی گرفته باشند منتها اینجا پای امام را نمیخواستند اصلا توی کار بیاورند. مسئله زمان و اقتضای روز بود و مشکلاتی که دولت هم می خواست در این زمینه یک خطایی بگیرد به همین خاطر نمی خواستند ایشان را در معرض خطر قرار بدهند.
دیدگاه تان را بنویسید