قهرمان وزنهبرداری معلولان ایران و جهان: محدودیتم را با ورزش کنار زدم
مانی دهباشی، قهرمان وزنهبرداری معلولان ایران و جهان، از آن دست افرادی است که با وجود معلولیتی که دارد، توانسته خودش را باور کند و با تکیه بر تواناییهایش به این جایگاه برسد.
به گزارش جی پلاس، تیرماه 72 متولد شد. 45روزه بود که پزشکان متوجه یک غده چربی داخل شکم او شدند که ضایعه مهمی نبود و تصمیم گرفتند آن را با عمل جراحی خارج کنند. پدرش پزشک داروساز بود و بعد از اطمینان از اینکه مشکلی برای فرزندش رخ نمیدهد، با انجام این عمل جراحی موافقت کرد و در مدتزمان کوتاهی، غده را از شکم او خارج کردند. عمل به خوبی تمام شد و خانواده خوشحال از اینکه فرزندشان بهبود یافته و از این خطر جان سالم به در برده، به خانه برگشتند. در این مدت پدر و مادرش متوجه چیز غیرعادی نشدند و شرایط عادی پیش رفت. اما 10، 15 روزی که از عمل سپری شد، متوجه شدند یک جای کار میلنگد و مانی برخلاف نوزادان دیگر، تحرکی ندارد و دست و پا نمیزند و پرجنبوجوش نیست. پزشک در اتاق عمل و زمانی که مشغول خارج کردن غده شکمی بود، به اشتباه عروق عصبی پا را که از مغز به سمت پاها کشیده شده و فرمان حرکت میدهند، قطع کرده بود و باعث شد مانی برای همیشه دچار معلولیت شود.
مانی میگوید: «پدرم وقتی وضعیت من را دید، من را نزد بهترین پزشکی برد که میشناخت. من را به حرم امامرضا برد و به پنجره فولاد بست. بعد از آن من دوباره متولد شدم و دوباره مانی جدیدی به دنیا آمد. پدرم آنجا بود که اسمم را عبدالرضا یعنی بنده رضا گذاشت.» بعد از آن پزشکان و جراحان مختلف او را معاینه کردند و حتی برای درمان به کشورهای مختلفی هم سفر کردند و در معایناتی که روی مانی انجام دادند، امید دادند که شاید روزی بهبود یابد و بتواند بار دیگر روی پاهایش بایستد. مانی میگوید: «ما از آن دکتر گذشتیم و او را بخشیدهایم و فکر میکنم الان اگر به جایی رسیدهام و موفقیتی دارم، همان گذشتی بوده که پدر و مادرم آن زمان داشتند.»
تنهایی کودکانه مانی
او چهار یا پنج ساله بود که برای اولینبار مشکل معلولیت و محدودیتهایی را که پیشرویش قرار گرفته، درک کرد. کوچک بود و نمیتوانست با آن کنار بیاید و با کسی بازی کند. دوستی نداشت و همیشه از سوی دوستان و همسایهها طرد میشد. این معلولیت مانی را در لاک تنهایی خود فرو برد و باعث شد هیچ دوستی نداشته باشد. همیشه دوست داشت کودکی شیرین و جذابی داشته باشد و مانند همسن و سالهای خودش جنبوجوش داشته باشد و بازی کند. مخصوصا فوتبال بازی کردن و دوچرخهسواری را خیلی دوست داشت و اینکه نتواند مانند دوستانش بازی کند، او را آزار میداد. اما در آن روزها دوستش «علی» تنها یار و همدمش بود که کنارش بود. او میگوید: «آرزو میکنم همه آدمها یکی مانند علی را در زندگی خودشان داشته باشند و به او افتخار کنند.»
از دوستی او و علی بیشتر از 20 سال میگذرد و علی هنوز هم مانند «هانی»، برادر بزرگترش او را دوست دارد. مانی وارد مدرسه میشود و پدر و مادرش هرگز نمیخواستند بپذیرند که او روی ویلچر بنشیند و بخواهد اتفاقی برایش رخ دهد و میخواستند فرزندشان تفاوتی با آدمهای عادی نداشته باشد و همین باعث شد مانی را در مدرسهای عادی ثبتنام کنند و همین سرآغاز خیلی از مشکلات برای مانی بود. هیچکدام از دانشآموزان با شرایط او کنار نمیآمدند و او را نپذیرفته بودند و این موضوع، او را میآزرد اما پدرش، از همان روز اول مدرسه، مانی را به دوش میکشید و رفت و آمد او را انجام میداد. مانی همانطور که از زحمتهای پدرش صحبت میکند، از زحمات مادرش هم تقدیر میکند که به قول خودش، «مادرم دوران ابتداییاش را با من دوباره گذراند و با من شروع کرد به درس خواندن و هر روز و هر لحظه کنار من بود. پشت در کلاس میایستاد تا اگر کاری دارم، برایم انجام دهد.»
اولین تجربه استقلال
مانی وارد دوره راهنمایی شد. دوران بلوغ بود و احساس میکرد قویتر شده و باید استقلال بیشتری داشته باشد. آنجا بود که برای اولینبار عصا دستگرفتن را تجربه کرد و بزرگترین تحول زندگیاش را همان لحظهای میداند که توانست عصا دست بگیرد. به قول خودش، او توانست محدودیتش را بشکند و آن تابویی را که همیشه از آن میترسید، کنار بگذارد. با عصا توانست خیلی از کارهایی که به دنبال تجربه آنها بود، مانند کوهرفتن، قدمزدن با دوستانش و پارک رفتن و ... را تجربه کند که شاید از دید یک فرد عادی خیلی مهم نباشد اما از نگاه کسی که نمیتواند روی پاهایش بایستد، همهچیز است. آن زمان، برادرش 18 ساله شده و موقع سربازی رفتنش رسیده بود و طبق قانون، اگر فردی از خانواده دچار معلولیت بود، یک نفر از اعضای خانواده میتوانست از سربازی معاف شود و برادرش هانی، به خاطر او از سربازی معاف شد و قول داده بود اگر این اتفاق بیفتد، دو سال به او کولی میدهد و واقعا هم این کار را کرد. منزل آنها طبقه سوم و فاقد آسانسور بود و هانی دوسال تمام مانی را برای آمد و رفتهایش به دوش میکشید.
ورود به عالم ورزش
مانی در دوران دبیرستان و دانشگاه، دوستان خوبی پیدا کرده بود. آن زمان در تعطیلات تابستان، اوقات فراغتش را به پارک رفتن یا رفتن به باشگاه ورزشی سپری میکرد. دوستانش بدنسازی کار میکردند و او هم همیشه دوست داشت مانند آنها از نظر فیزیکی تنومند و قوی شود. بعد از پرسوجویی که از مدیر باشگاه کرد، قرار بر آن شد که مانی در همان باشگاهی که در محل زندگی آنها قرار داشت، ثبتنام کند و مربی هم در انجام حرکات به او کمک کند. از فردای آن روز، مانی عضو باشگاه بدنسازی محل شد و شروع کرد به ورزشکردن. یکی، دو سالی از آن روزها میگذشت و مانی از نظر بدنی قویتر شده بود. مانی میگوید: «یک روز در خانه جلوی تلویزیون نشسته بودم و اخبار ورزشی گوش میکردم. اخبار مسابقات 2012 لندن را اعلام میکرد و وزنهبرداران پرسسینه ایران را نشان میداد که در آن برهه زمانی، ورزشکاران ایرانی در مسابقات پاراالمپیک لندن توانسته بودند مقام اول را کسب کنند. در همان لحظه مادرم که اخبار را بهطور اتفاقی مشاهده میکرد، ناگهان گفت بیا، آنها به آن سر دنیا رفتند و یک چیزی شدند، تو هیچی نشدی. آنجا بود که به من برخورد و رگ غیرتم به جوش آمد.»
همین جمله مادر باعث شد مانی متحول و استارت موفقیتش زده شود. دو، سه روزی گذشت که مانی به کمیته المپیک رفت تا به تصور خودش، عضو تیم ملی شود. در آنجا، آدرس باشگاهی را به مانی دادند تا در آنجا ثبتنام کند. عصر همان روز رفت و بدون اینکه خانوادهاش مطلع شوند، در باشگاه ثبتنام کرد.
او ادامه میدهد: «اولین کسی که در آن باشگاه میله را دستم داد و معرفت و جوانمردی و روحیه ورزشی را به من آموزش داد و آداب زندگیکردن را از او یاد گرفتم، آقای حسنی بود که حالا سرمربی تیم ملی وزنهبرداری معلولان کشور است. در اولین تستی که از من گرفت، من با 42 کیلو وزن توانستم 90 کیلو، یعنی دوبرابر وزن خودم را وزنه بزنم و به قول مربی، میگفت تو یک استثنا هستی.»
بعد از انجام تمرینهای مکرر، مانی توانست این وزنه را به 125 کیلو برساند. تا آن زمان اطلاعی از تیم ملی و روند انتخابشدنش نداشت تا اینکه یک روز، به او اعلام کردند برای اردوی تیم ملی انتخاب شده است.
مانی میگوید: «تا آن روز پدر و مادرم نمیدانستند که من حتی باشگاهم را عوض کردهام و دوست داشتم به من افتخار کنند و اینکه تصور میکردند مانی هیچی نشده، دوست داشتم بدانند که او برای خودش کسی شده است و حالا توانسته وارد تیم ملی شود. آنها وقتی متوجه شدند، یک جشن بزرگ برایم گرفتند.» اما چون نسبت به تیم جوانان یک ماه سنش بیشتر بود، نتوانست در مسابقه شرکت کند و در آن سال یعنی حوالی سال 90، 91 تنها توانست تجربه حضور در تمرینات تیم ملی را تجربه کند. مانی حالا که حدود هفت سال از آن روزها میگذرد، هفت دوره قهرمان و رکورددار ایران و مقام اول کشور در وزنهبرداری معلولان است. او در سال 2017 هم توانست مقام پنجم جهان را کسب کند و امسال هم روی سکوی چهارم جهان ایستاده است.
مانی در کنار ورزش، هرگز کنار نکشیده و فکر نکرده که فقط ورزش میتواند باعث پیشرفت او شود. او مدرک کارشناسیاش را در رشته کامپیوتر گرفته و کارشناسیارشدش را هم در رشته مدیریت کسبوکار الکترونیک گذرانده است. درحال حاضر هم در یکی از بهترین شرکتهای آیتی و مخابرات ایران مشغول به فعالیت است و توانسته مانند همه افرادی که حق زندگی دارند، به موفقیت برسد.
دیدگاه تان را بنویسید