چند روزی همقدم با شهید تهرانی مقدم
ماجرای سفر همسر شهید به سوریه چه بود؟
نه زبان عربی بلد بود و نه کسی را می شناخت، تنها و بی کس مانده بود بی آنکه کسی برای استقبالش آمده باشد، دختری که تا کنون حتی برای زیارت مشهد مقدس هم به تنهایی سفر نکرده بود.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: حدود دو ماه و نیم از رفتن حسن[1] به سوریه می گذشت که محمد[2] برنامه را طوری ترتیب داد تا بانو[3] سفری به سوریه داشته باشد.
عصر روز قبل از رفتن، بانو با سفارت تماس گرفت و از شخص پشت تلفن خواست تا امکانی فراهم آورد که او با حاج حسن صحبت کند و اینگونه پاسخ شنید: حاجی تا دقایقی پیش در اینجا جلسه داشته و فعلا نیست اگر می خواهید پیغام بگذارید تا به او برسانم. بانو گفت: من همسر او هستم و قرار است فردا ساعت فلان به دمشق بیایم.
آن روزها او دختر 20 ساله ای بود که حتی تا مشهد هم تنها نرفته بود و حالا قرار بود خودش به تنهایی سفری به خارج از کشور داشته باشد و در رؤیای خودش باور داشت که در بدو ورود با استقبال گرم حاج حسن در پایین پله ها مواجه می شود. اما نه تنها در پایین پله ها کسی منتظرش نبود که هیچ جای سالن فرودگاه نمی توانست او را پیدا کند. نه کسی را می شناخت و نه زبانشان را می دانست؛ همه سوری بودند و عرب زبان و او با همه آنها بیگانه بود. از دور یک روحانی ایرانی را دید، به سمت او رفت و سلام کرد و مشکلش را مطرح؛ و او نیز بانو را تا دم در سفارت رساند و رفت.
داخل سفارت دعای کمیل برپا بود و او با شنیدن صدای دعا، بغضش ترکید که چرا حسن تا کنون نیامده و اصلا منتظرش نبوده است در صورتی که لحظاتی بعد متوجه شد که اصلا حسن از آمدنش بی اطلاع بوده و از دیروز تا آن لحظه به سفارت مراجعه نکرده است و برای ماموریت به یکی از شهرهای لبنان رفته است.[4]
ادامه دارد...
- شهید حسن تهرانی مقدم، فرمانده جهاد خودکفایی سپاه که در بیست و یکم آبان ماه سال 90 به شهادت رسید.
- برادر بزرگتر شهید.
- بانو الهام حیدری.
- برگرفته از گفت و گوی همسر شهید.
دیدگاه تان را بنویسید