چند روزی همقدم با شهید هلیسایی

از کلاس کنکور کوروش تا خواستگاری رضا از مرضیه

از خواستگاری تا روز عقد فقط 20 روز طول کشید، رضا اعتقاد داشت که کار خیر را نباید به تعویق انداخت و چه اعتقاد درستی که تنها چند روزی از عقدشان می گذشت که جنگ شروع شد...

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: مرضیه[1] اولین فرزند خانواده شش نفره شعاعی بود که دو برادر و یک خواهر کوچکتر از خود داشت. او اصالتا اهل تبریز و متولد آن دیار بود اما سال بعد از تولدش هنگامی که به تهران مهاجرت کردند، پدر برایش شناسنامه تهرانی گرفت.

دختری درسخوان و زرنگ بود که با گرفتن دیپلمش در خرداد ماه بلافاصله در تیرماه همان سال در یک شرکت به سمت حسابداری رسید. یکی از برادرانش به نام محمود با کوروش برادر رضا[2] بسیار دوست بود و حتی زمانی که خانواده کوروش به اهواز هم انتقال پیدا کردند باز هم این روابط صمیمانه ماند و کوروش برای گذراندن کلاس کنکور به تهران و خانه آنها آمد و برای آنکه بتواند بخشی از زحماتی را که به خانواده شعاعی داده بود، جبران کند، آنها را برای افطار به خانه خواهرش دعوت کرد و رضا هم که برای تعمیر ماشین به تهران آمده بود، و قصد رفتن داشت با خراب شدن دوباره ماشینش به خانه خواهر بازگشت و کسی چه می دانست که قرار است اولین دیدار آنها در شبی از شب های ماه مبارک، پیوندشان را رقم بزند.

چند روز بعد از مهمانی، خواهرش با خانه مرضیه تماس گرفت و اجازه خواست که برای خواستگاری قدم پیش بگذارند.

اولین بار قرارشان سینمایی در خیابان ولی عصر(عج) بود که خواهرها و برادرهایشان هم آنها را همراهی می کردند و چند روز بعد برای خواستگاری رسمی خدمت رسیدند و مرضیه نه آن موقع قصد ازدواج داشت و نه به این موضوع فکر می کرد با اینکه به دلیل موقعیتش در فامیل، خواستگاران بسیاری داشت اما انگار که خدا می خواست این وصلت سربگیرد و مرضیه کوتاه آمد و هیچ نگفت.

روز خواستگاری حرف زیادی میانشان رد و بدل نشد و تنها خواسته مرضیه ادامه تحصیلش بود و بس و آن زمان به دلیل انقلاب فرهنگی دانشگاه ها تعطیل شده بود و او با گذراندن 100 واحد در میانه راه تحصیل مانده بود و دیگر اینکه تا زمانی که شاغل است به خانواده اش هم کمک کند.

ظرف انجیری روی میز بود که رضا برداشت و گفت خب پس مبارک است دهانتان را شیرین کنید و تنها 20 روز طول کشید تا مراسم عقد برگزار شد چرا که او معتقد بود که در کار خیر نباید تاخیر انداخت و بیستم شهریور 59 بود که رضا و مرضیه به عقد هم در آمدند.  قرار بر این بود که مراسم عروسی در اهواز گرفته شود که جنگ شروع شد و خانواده رضا که دیگر از جنگ زده های اهواز بودند به تهران مهاجرت کردند و اتاقی هم به رضا و مرضیه دادند تا زندگی مشترکشان را بی هیچ تشریفاتی آغاز کنند و اینگونه شروع شد شیرینی های زندگی ای که هنوز که هنوز است بعد از 32 سال از شهادت رضا بانویش از آنها با اشک یاد می کند...[3]

 

ادامه دارد...
  1. بانو مرضیه شعاعی.
  2. شهید رضا هلیسایی از رزمندگان دفاع مقدس که در هفتم اسفند ماه سال 65 در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید. از او سه فرزند به یادگار مانده است.
  3. برگرفته از گفت و گوی همسر شهید.

 

دیدگاه تان را بنویسید