نامش «اسحاق» است و در۱۳۱۳/۶/۷ هجری شمسی در نجف اشرف دیده به جهان گشوده است. به گفته استاد شهید “مطهری” «مشکینیالاصل و نجفیالمولد» است. تا سال ۱۳۳۲ هجری شمسی در نجف مشغول تحصیل دروس حوزوی بود و با اوج گرفتن مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی نهضت ملی ایران به رهبری آیتالله «کاشانی» و دکتر «مصدق» به ایران بازگشته و در آذربایجان شرقی و اردبیل با کمک سایر روحانیون و دانشجویان به مبارزه علیه رژیم پهلوی پرداخت.
در سلسه نشست های کاشان در انقلاب اسلامی از حجت الاسلام والمسلمین اسحاق مشکینی با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین هادی خامنه ای تجلیل می شود.
به گزارش جماران، در دومین جلسه از سلسله نشست های کاشان در انقلاب اسلامی، مراسم تجلیل از رهبر مبارزات انقلابی مردم منطقه کاشان در دوران رژیم ستمشاهی، استاد بازنشسته دانشگاه کاشان، روحانی مجاهد و رزمنده مبارز ، ابوالشهید حجت الاسلام و المسلمین اسحاق مشکینی به همت دانشگاه کاشان با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین سید هادی خامنه ای برگزار می گردد.
این جلسه فردا سه شنبه١٧ اسفندماه از ساعت ١٩ لغایت ٢٢ در تالار آزادی دانشگاه کاشان برگزار می گردد.
زندگینامه
صادق صدقگو- نامش «اسحاق» است و در۱۳۱۳/۶/۷ هجری شمسی در نجف اشرف دیده به جهان گشوده است. به گفته استاد شهید “مطهری” «مشکینیالاصل و نجفیالمولد» است. تا سال ۱۳۳۲ هجری شمسی در نجف مشغول تحصیل دروس حوزوی بود و با اوج گرفتن مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی نهضت ملی ایران به رهبری آیتالله «کاشانی» و دکتر «مصدق» به ایران بازگشته و در آذربایجان شرقی و اردبیل با کمک سایر روحانیون و دانشجویان به مبارزه علیه رژیم پهلوی پرداخت.
مدتی پس از کودتای ۱۳۳۲ تحت تعقیب عوامل رژیم پهلوی قرار گرفته و به ناچار مجددا عازم عراق شد. در عراق نیز به خیل مبارزان علیه کمونیسم و امپریالیسم به رهبری مرحوم آیتالله «حکیم» پیوست. در سال ۱۳۳۹ دوباره به وطن بازگشته و تصمیم به ادامه تحصیل در دانشگاه گرفت و در سال ۱۳۴۵ موفق به اخذ مدرک کارشناسی زبان و ادبیات عرب از دانشگاه تهران و در ادامه در سال ۱۳۵۰ موفق به اخذ مدرک کارشناسیارشد زبان و ادبیات عرب از دانشکده الهیات دانشگاه تهران شد.
زندان و شکنجه
در جریان اتفاقات ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به همراه جمعی دیگر از روحانیون مبارز دستگیر، و در کمیته مشترک ضد خرابکاری با حضرات آیات و حجج اسلام: «مکارم شیرازی»، شهید «غفاری»، شهید «مطهری»، شهید «هاشمینژاد»، مرحوم «فلسفی»، مرحوم «خلخالی»، مرحوم «خندقآبادی» و «کروبی» و…. همبند شد، که نوشتههای آنان در وصف مقاومت و پایداری وی، در برابر شکنجههای طاقتفرسا و قرون وسطایی ساواک، گواهی بر استقامت و روح بلند، حقجو و خستگیناپذیر ایشان است.
تبعید به کاشان
بعد از آزادی، به دلیل ادامه مبارزات و فعالیتهای روشنگرانهاش بر علیه رژیم ستمشاهی، او را به کاشان تبعید کردند. اما به واقع عطیهای الهی و هدیهای مبارک برای مردم این دیار محسوب شد. او به تدریس در دبیرستانهای کاشان همت گمارد و این بار در کلاسهای درس با سخنرانیهای انتقادآمیزش علیه رژیم ستمشاهی به روشنگری پرداخت.
رهبری مبارزات انقلابی
با اوجگیری مبارزات آزادیخواهانه و ضد استبدادی ملت مسلمان ایران، او نه تنها کارگردان و سخنران، که دوشادوش مرحوم آیتالله صبوری، رهبری حرکتهای اعتراضی مردم این منطقه علیه رژیم پهلوی را بر عهده گرفت.
او در کسوت روحانیت با سلحشوری مثالزدنی رهبری جنبش در کاشان را بر عهده داشت. درخشش او در روزهای خاطرهانگیز و سختی که نفسهای آزادیخواهان در سینه حبس شده بود، سرفصلی را در مسیر مبارزات مردم منطقه کاشان گشود. مردم، به ویژه جوانان و دانشآموزان ایشان را به نام «حاج آقای مشکینی» میشناختند.
زنان و مردان سرشار از شور و شعور با سخنان حماسی و خطابههای شجاعانه و آتشیناش، آماده حضور در صحنههای خطر و مبارزه با رژیم پهلوی شدند و با بیانیهها، اعلامیهها و اخباری که برای مردم قرائت میکرد و شعارهایی که او از عمق جان سر میداد، آنان را به امید پیروزی و بهروزی با خود همراه کرد و با سفارش مردم به ایستادگی، حق مدیریت و رهبری جنبش را در این منطقه به شایستگی ادا کرد و از جوانان میخواست انرژی خود را تنها برای شعار دادن صرف نکنند که روزهای سختی در پیش است و باید انرژیشان را برای روزهای حساس ذخیره کنند.
در روزگاری که برخی سر به آستانهٔ دربار پهلوی میساییدند و مقدسنمایان ناآگاه نیز دین را از سیاست جدا دانسته و مبارزه را حرام میدانستند، و بعضی هم به دلیل ترس از به خطر افتادن زندگی آرامشان و یا تهدید منافعشان و یا وحشت از بازداشت و زندان و داغ و درفش عمّال شاه، به کنجی خزیده بودند، این م«شکینی »بود که پیشاپیش همه مردم، عَلَم جهاد در راه خدا و مبارزه با فساد، تبعیض و بیعدالتی را بر دوش گرفته بود و با ایمان و اعتقاد به هدف متعالی نهضت و پایداری و استقامت، مبارزات انقلابی در کاشان را رهبری کرد.
هیچ یک از شهروندان کاشانی که قبل از انقلاب در راهپیماییهای مردمی حضور داشتهاند، این تصویر به یادماندنی و خاطرهانگیز از حجتالاسلام والمسلمین «مشکینی» را فراموش نکردهاند:
«میدان مجسمه، روز تشییع جنازه آیتالله غروی، حضور گسترده و مسلحانه نیروهای نظامی و امنیتی؛ رهبر مبارزات انقلابی کاشان در مدار میدان و روی سکّو، پس از سخنرانی دستش را رو به مجسمه گرفته و از مردم میخواهد که ۱۰ مرتبه شعار مرگ بر این شاه را تکرار کنند.»
نوارهای کاست سخنرانیها و شعارهای آهنگین و شورآفرین «مشکینی» به سرعت در سراسر کشور پخش میشد و مورد استفاده انقلابیون قرار میگرفت.
دشمنان این مردم بیش از هرکس از «مشکینی» ناراحت بودند. «مشکینی» برای آنها کابوسی وصف ناشدنی بود که نابودی خود را در حرکات او میدیدند. آنها در گزارشات پیوسته خود به مرکز اعلام میکردند که از دست این معلم تبعیدی به ستوه آمدهاند. چرا که او بیمحابا مردم را به مسلح شدن، مقاومت علیه دژخیمان شاه، حمله به ماموران شاه، نرفتن سربازی، اعتصاب و…. دعوت میکند و آنان را علیه دولت میشوراند.
شهربانی کاشان مدتها به دنبال مذاکره با او بود تا شاید او را با زور و یا تزویر وادار به سکوت و کنارهگیری نماید. اما «مشکینی» از حضور در نشستی مشترک با آنان خودداری میکرد تا آنجا که برای وی پیغام فرستادند.
تصمیم به دستگیری مجدد و یا ترور
ماموران ساواک و شهربانی که از مذاکره و مصالحه با او ناامید شده بودند، تصمیم به دستگیری یا ترور او گرفتند تا آنجا که جایزهای دو میلیون ریالی نیز تعیین نمودند. اما این مجاهد نستوه؛ سرزنده و امیدوار در کسوت همیشگیاش به عنوان سخنگو و رهبر جنبش ظاهر میشد، و سپس با برنامه از پیش تعیین شده، به طرز ماهرانهای در بین جمعیت محو شده و صحنه را ترک میکرد. او همه را به وحدت، کنار گذاشتن اختلافات و تعاون اسلامی توصیه میکرد و با کنترل راهپیماییها و تلاش برای برقراری نظم و آرامش با شعارهای بدیع، معنا دار و آهنگینش در تهییج، ترغیب و تشجیع مردم مهارتی شگرف داشت. البته ایشان تنها به سخنرانی صرف بسنده نمیکرد که در پشت پرده نیز با اقداماتی نظیر جمعآوری کمکهای مردمی برای خرید سلاح از استانهای غربی کشور، حرکت انقلاب را جهتدهی کرده و شتاب میبخشید.
زندگی مخفی
با جدیتر شدن تهدیدات و فعالیتهای ماموران امنیتی و نظامی رژیم سابق برای دستگیری حجتالاسلام «مشکینی»، ایشان با اصرار همراهان به منظور پیشگیری از خطر حتمی و نیز تهیه مقدمات لازم برای مبارزه گستردهتر از قبیل خرید سلاح، مدتی ناگزیر به زندگی مخفی و استفاده از لباس مبدل شدند و بصورت غیرعلنی به رهبری مبارزات پرداختند.
روزگاری که در تعقیب و گریز و خانه بهدوشی گذشت، و خانواده ایشان نیز در این روزگار سخت با صبر و صلابت ایشان را همراهی نمودند.
حضور «مشکینی» در تظاهرات به اندازهای روحیهبخش و آرامشبخش بود که با غیبتش در مراسمها به سرعت موج نگرانی و دلهره مردم را فرا گرفت و جای خالی ایشان کاملا احساس شد.
پس از مدتی و با فراگیرتر شدن موج انقلاب در کشور و منطقه و به تبع آن عقبنشینی نیروهای نظامی و امنیتی، دوباره در سنگر سخنرانی و خطابه در راهپیماییها حاضر شد و تا روز پیروزی همچنان مدبرانه سکان راهبری انقلاب در کاشان را بر عهده داشت.
پیروزی انقلاب و حضور در آموزش و پرورش
پس از سقوط فرعونی از فرعونیان و پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) و با تلاش، همت و استقامت مردم آزاده و مسلمان ایران، ایشان همراه دیگر یارانش به سازماندهی نیروهای انقلابی و ساماندهی و تشکیل ادارات و نهادهای نوپای انقلاب در کاشان پرداخت. در سال ۱۳۵۸ در دوره وزارت شهید «رجایی» بر آموزش و پرورش، به مدیریت آموزش و پرورش کاشان منصوب شد و در سال ۱۳۶۰ در دولت شهید «رجایی» و با حکم شهید «باهنر» با حفظ سمت به مدیرکلی آموزش و پرورش «لرستان» نیز انتخاب شد. در سال ۱۳۶۱ با حکم «علیاکبر پرورش» وزیر آموزش و پرورش وقت با حفظ سمتهای قبلی، به مدیرکلی آموزش و پرورش آذربایجان شرقی نیز منصوب گردید.
تلاش مستمر و فعالیتهای صادقانه وی در مدیریت تعلیم و تربیت آینده سازان و امیدان جامعه، تحسین و تقدیر همگان را برانگیخت. تا آنجا که نمایندگان استان آذربایجان شرقی در مجلس اول طی نامهای به وزیر وقت آموزش و پرورش؛ تعهد، درایت و مدیریت ایشان را در جهت بهبود و پیشبرد کیفی و کمی آموزش و پرورش در سطح استان ستودند.
حضور در جبهه
در دوران جنگ تحمیلی نیز همپای سایر فرزندان انقلابی امام (ره) به سوی جبهههای حق علیه باطل شتافت و به همراه خانوادهاش در منطقهٔ جنگی ساکن شد و بیش از ۴۰ ماه در مناطق عملیاتی جنوب و غرب حضور تاثیرگذار خود را به ثبت رسانید. ایشان با برعهده داشتن سمتهای متعدد در ستاد قرارگاه کربلا ارتش جمهوری اسلامی (مسئول ستاد تبلیغات جبهه و جنگ، مسئول عقیدتی-سیاسی و……) و همراهی و همکاری نزدیک با امیر سپهبد شهید «صیاد شیرازی»، هیچگاه از حضور در کنار رزمندگان در خطوط مقدم جبهه غافل نشد که خاطرات شیرین رزمندگان از حضور دلگرم کننده و امیدبخش ایشان خود موید این سخن است.
وی پس از آن به جهادسازندگی در جبهه جنوب پیوست و در کنار نیروهای پشتیبانی و مهندسی جنگ به انجام وظیفه پرداخت و حتی پس از پذیرش قطعنامه نیز حاضر به ترک جبهه نشد و تا عقبنشینی کامل نیروهای بعثی به داخل خاک عراق و برقراری آرامش و امنیت کامل مدتها همراه و همپای سایر رزمندگان در مناطق عملیاتی باقی ماند.
در آن روزگار حماسه و خون، «محمد صادق مشکینی» فرزند ایشان و از افسران ارتش جمهوری اسلامی، داوطلبانه در جبههها حضور یافت و در منطقه گیلان غرب جاوید الاثر گشت و به خیل شهدا پیوست.
آقای مشکینی در جمع رزمندگان اسلام بازگشت به عرصه تعلیم و تربیت
پس از پایان جنگ تحمیلی حجتالاسلام والمسلمین «مشکینی» به سنگر تعلیم و تربیت در دانشگاه کاشان بازگشت و با عضویت در هیات علمی دانشگاه به تدریس پرداخت تا به افتخار بازنشستگی نائل شد. ایشان همچنین با قبول امامت جماعت مسجد الحسین (ع) میرنشانه که به برکت حضور عالم بزرگ و مفسر قرآن مرحوم آیتالله حاج شیخ «علی آقا نجفی» (ره) پایگاه مبارزان و کانون تربیت آزادگان و ظلمستیزان بود، تصمیم به پرورش نسل سوم انقلاب و تربیت جوانانی روشن ضمیر و روشن بین گرفت تا در این سنگر نیز بتواند دین خود را به اسلام و انقلاب ادا کند.
آنچه گفته شد مختصری از زندگی مجاهدانه عالم خستگیناپذیری است که بیش از نیم قرن برای نشر معارف و احکام الهی و برقراری معنویت، عدالت و آزادی مبارزه کرده و از ابتدای زندگیاش با جهاد و استقامت خو گرفته و به معنای واقع کلمه «یار امام (ره) و انقلاب» و «یاور مردم» است. کسی که به تعبیر شهید مطهری «مصاحبتش لذت بخش دل و دماغ است و مشکین خصال و مشکین احوال و مشکینی الاصل و نجفی المولد است» و همواره سعی داشته که برای رضای خدا گام بردارد. کسی که حاضر نشده است برای رسیدن به موهبتهای دنیوی، اصول اخلاقی و انسانی را زیر پا گذاشته و در روزگاری که بیاخلاقی، بیانصافی و هیاهوی غافلان از خدا، فضا را آلوده، سنگین و آزار دهنده ساخته است، علیرغم پیگیری مستمر اتفاقات سیاسی و اجتماعی شهر و کشور، سکوتی معنادار را در روزگار بازنشستگی برگزیده است تا چون مقتدایش علی (ع) خار در چشم و استخوان در گلو این سخن معلم شهید انقلاب دکتر «علی شریعتی» را در ذهن خود مرور کند که:
«هرگز از دوباره جان گرفتن ابلیس بیجان شده غافل مباش که انقلاب پس از پیروزی نیز، همواره در خطر انهدام است و آن خطر ضد انقلاب است. مارهای سر کوفته، در گرمای فتح و غفلت جشن و غرور قدرت، باز سر بر میدارند، رنگ عوض میکنند. نقاب دوستی میزنند، غاصب همه دستاوردهای انقلاب میشوند و میراثخوار مجاهدان و تعزیهخوان شهیدان.»