فقر، اعتیاد و ازدواج زودرس دختران معضل این روزهای سیستان و بلوچستان
پاتوقهای اعتیاد، ازدواج زودرس دختران، بیکاری و فقر از معضلات جدی روستاهای محروم سیستانوبلوچستان است. فاطمه دانشور، فعال حوزه آسیبهای اجتماعی و مدیرعامل موسسه خیریه مهرآفرین میگوید: رفتوآمد معتادان در منزل امنیت کودکان را تحتتاثیر قرار میدهد.
به گزارش جی پلاس، روزنامه شهروند نوشت: خانه کاهگلی است و حیاط تاریک. روی چراغ خوراکپزی داخل خانه گوجه و تخممرغ درحال قُلخوردن است. بوی دود از همان در ورودی میخورد به دماغ و خاکستر است که روی زمین رها شده. مرد لاغراندام و بلندقامتی با موها، سبیل و دندانهای زرد ایستاده کنار در آهنی رنگورو پریده. مرد در تاریکی با خود حرف میزند. زن اما در گوشهای دورتر از همسر دستهایش را در هم گره زده و کمر خم کرده. خانه پاتوق معتادان است در روستایی کوچک که تنها دوهزار نفر جمعیت دارد. دو کودک در حیاط خانه زیر نور مهتاب روی لحاف و تشک کهنه و رنگورورفته مچاله شده، خوابیدهاند. اینجا محلهای در روستای کُتیج است.از توابع فنوج در جنوبغربی سیستانوبلوچستان.
سفر اما به این نقطه دور از شهر سخت است و دلهرهآور. جاده از نیکشهر به سمت فنوج و روستای کُتیج باریک میشود. ٢٠٠کیلومتر راه پر از شیبهای تند و پیچهای نفسگیر. تصویر، تصویر خوبی نیست پر از نگرانی برای گذرکردن از جادهای است که از یک طرف چسبیده به کوه است و از سمت دیگر چسبیده به پرتگاه؛ جادهای که حفاظ و گاردریل و حتی روشنایی هم برای شب ندارد و در روستا روزها تاریکتر است. روستاییان اینجا خانههای کوچک و محقرشان را با شاخه نخلها استتار کردهاند، به قول خیلی از مردم این روستا اگر پول یارانه نباشد، زندگیشان باد هواست یا شوهر ندارند، اگر هم شوهری، مردی سایهسری بالای سرشان هست یا معتاد است یا صبح میرود تا شب اما پول و نان چندانی در کار نیست.
مرد در آستانه در ایستاده و پیراهن صورتیاش توی چشم میزند. دختر را ٩ساله معرفی میکند درحالی که ٧سال دارد، انگار میخواهد زودتر ١٢ساله شود و شوهرش بدهند: «نسترن دوست ندارد مدرسه برود، هرچه با او حرف می زنیم، باز هم راضی نمیشود مدرسه برود.» اینها را مادر ٣٦ساله فرناز میگوید و بعد جلوتر میآید. زن دوم آقا یعقوب است و خیلی وقت است که خانه را پاتوق کرده اما خودش حتی اعتیاد خود را قبول ندارد، چه برسد به این که «خانه پاتوق اعتیاد باشد.» آنها در فقر و فلاکت زندگی میکنند و فاطمه دانشور که کارشناس حوزه آسیبهای اجتماعی و مدیرعامل موسسه خیریه مهرآفرین است، از کیلومترها دورتر به دیدنشان رفته تا از نزدیک ببیند آنچه بر سرشان رفته، تا درد دلهایشان را بشنود: «تعداد بچههای بازمانده از تحصیل زیاد است چون بسیاری از خانوادهها درگیر اعتیاد هستند و توجهی به آموزش بچهها ندارند.» او بهطور مشخص درباره این خانواده، حرفهایی میزند: «در مورد این خانواده هم نکته تاسفبرانگیز پاتوقداری خانواده است و دختر ٧ساله و پسربچه ٣ساله شرایط خوبی ندارند. متاسفانه دختربچه علاقه چندانی به مدرسه ندارد و این خود یک نشانه آسیب به کودک است. از طرفی اینگونه خانوادهها هم ترجیح میدهند تا دختربچه مدرسه نرود تا زودتر زمینه ازدواج او را فراهم کنند.» فعالیت پاتوقهای اعتیاد در این روستا، فاطمه دانشور را متاثر میکند: «در تهران پاتوقهای معتادی وجود دارد که گاهی از طریق نهادها به آن ورود و رسیدگی میشود اما اینکه در روستا پاتوق اعتیاد ببینیم، بسیار عجیب است.» او معتقد است؛ پاتوقداری یک خانواده، دلیلی برای رهاکردن کودکان نیست: «متاسفانه اهالی و نزدیکان در برخورد با چنین خانوادههایی در روستاها سردرگم میشوند و گاه خانواده آسیبدیده را به کلی طرد میکنند، درحالی که همین بیتوجهی و پاککردن صورتمسأله باعث تکثیر پنهان همان آسیب میشود. رفتوآمد معتادان در منزل امنیت کودکان را تحتتاثیر قرار میدهد و زنگ خطری برای کودکان است، درحالی که مسئولان و محلیها در شهرهای دورافتاده نمیدانند با این مسائل چطور برخورد کنند.»
دوست داشت درس بخواند
نگاه سرد و افسردهاش را میدزدد. دستهای سیاهش را از پشت کمر به هم قفل کرده و گاه برای پنهانکردن موهای براق و خرماییاش قفل دستها را باز میکند. ١٢سال دارد و چند ماهی میشود که به عقد پسرخالهاش درآمده. زنعمو حالا برای او یعنی مادرشوهر و پسرعمو ٣٠سالهاش یعنی شوهر. آنجا روبهرویش زیر نور مهتاب ایستاده و به زبان بلوچی میگوید که درسخواندن را دوست دارد اما به اختیار خود ازدواج کرده است. زنعمو، همان مادرشوهرش روبهرو ایستاده و به حرفهایش کلمه به کلمه گوش میدهد و چشم و ابرو بالا میاندازد. مریم مدرسه رفته است و نمراتش هم خوب بوده اما حالا معلوم نیست که بتواند درس بخواند یا نه. در میان سروصدای دخترعموهای همسنوسالش نقش «همسر برادر» را برای آنها بازی میکند. او هم ساکن روستای کُتیج از توابع فنوج سیستانوبلوچستان است. خانه چند پله میخورد به بالا و همراستای پلههای کاهگلی، حصیرهای رنگورورفته درِ کرمرنگ را در خود محاصره کرده است. مریم که حالا ١٣سال دارد و پارسال با پسرعموی ٢٢سالهاش ازدواج کرده است، اما زیاد حرف نمیزند و تنها با اشارههای سر جواب سوالها را میدهد یا اگر کلمهای میگوید، بریدهبریده و یواش است. فاطمه دانشور هم درباره سرگذشت دختران بلوچی که در سنین پایین تن به ازدواج میدهند، معتقد است که حداقل باید به این دختران آموزشهای پیشگیری از بارداری را ارایه کرد تا دچار عواقب بارداریهای زودرس نشوند: «متاسفانه ازدواج زودهنگام دختران در استان سیستانوبلوچستان آمار بالایی دارد و باید برای آموزشهای دختران و خانوادهها برنامهریزی شود.» در مطالعهای که سال ٩٥ درباره ازدواج زودهنگام کودکان در ایران انجام شد، بیشترین فراوانی ازدواج زودهنگام دختران در هفت استان خراسانرضوی، آذربایجانشرقی، خوزستان، سیستانوبلوچستان، آذربایجان غربی، هرمزگان و اصفهان گزارش شد. سید سعید سیدالحسینی، معاون برنامهریزی نظامپزشکی استان سیستانوبلوچستان هم معتقد است که دلیل بسیاری از ازدواجهای زودهنگام در سیستانوبلوچستان فقر است.
کودکی که در آتش نشئگی مادر سوخت
«شوهرم کار میکند اما پولش را نمیدهند؛ اگر یارانه نباشد درآمد دیگری نداریم.» قصه سلیمه که تنها ٢٥سال دارد تنها محرومیت و فقر نیست، سلیمه معتاد است. دختربچه که بود سرماخوردگی سختی گرفته بود، دکتر و دارو نبود و کسی به درمان او اهمیت نمیداد. شوهرخالهاش تریاک را دستش داد: «گفت بیا این را بکش خوب میشوی، از آن وقت تا الان شیره میکشم اما حالا شربت گرفتهام میخواهم ترک کنم.» روزها گذشت و سلیمه بدون آن که خودش هم بداند، معتاد شد. ٥ سال قبل هم که شوهر کرد، شوهرش مواد را به او رساند. همه چیز برای او عادی پیش میرفت اما نشئگی کار دست او داد. ایستاده در گوشه اتاق سیمانی و کوچک و پشتش به نور است. آستین دست راست را بالا میبرد و گوشتهای برآمده روی بازویاش را نشان میدهد؛ جای سوختگی است. پارسال وقتی نشئه پای بساط مواد نشسته بود، منقل برگشت و اتاقشان آتش گرفت اما خودش میگوید: «داشتم آشپزی میکردم که چراغ برگشت. نفهمیدم چه شد؛ همهجا آتش گرفت. از اتاق بیرون آمدم اما بعد یادم افتاد بچههایم در اتاقند. آمدم بچهها را بیرون کشیدم اما دیگر فایدهای نداشت همه چیزم سوخته بود.» دختر ٩ ماهه سلیمه همان وقت در آتش میسوزد و وقتی هم که به بیمارستان زاهدان میرسد از دست رفته است. سلیمه هم مدتی در بیمارستان بستری است اما وقتی مرخص میشود دوباره اعتیادش را از سر میگیرد. شوهر سلیمه کارگر است اما درآمد زیادی ندارد. حالا عرفان پسر ٣ ساله در کنار مادر مریض و معتاد خود زندگی میکند و آنطور که فاطمه دانشور، مدیرعامل موسسه خیریه مهرآفرین میگوید اگر دود به بچه نرسد، گریه میکند و این یعنی عرفان ٣ ساله هم معتاد شده است: «مادر برای اینکه بچه را بخواباند او را هم معتاد کرده است و متاسفانه این یکی از آسیبهای اعتیاد زنان است که کودکان را هم آلوده میکند.» او نبود کمپ ترک اعتیاد در مناطق محروم و روستاها را بهعنوان یکی از معضلات مطرح کرده و میگوید: «اعتیاد زنان از ٢ سال قبل در روستاها گزارش میشود؛ در حالی که ٦ سال قبل حتی گزارش یک نمونه اعتیاد هم نداشتیم و نگرانی ما از آنجا بیشتر میشود که در این شهرستانها کمپ ترک اعتیاد برای زنان وجود ندارد؛ اگر خودشان هم تصمیم به ترک بگیرند، دارو هم در دسترس آنها نیست.»
به گفته دانشور در استانهای خراسان رضوی، البرز، استان مرکزی و لرستان گزارشهای زیادی درباره اعتیاد مادران وجود دارد آن هم در شرایطی که هیچ زیرساختی برای ترک آنها وجود ندارد: «این افراد چون اغلب از طبقات پایین جامعه هستند، هزینه درمان اعتیاد خود را هم ندارند.»
او درباره اعتیاد کودکان این مادران توضیحات دیگری را هم ارایه کرد: «اعتیاد کودکان وابستگی زیادی به اعتیاد مادران دارد وقتی مادر سالم است و پدر اعتیاد دارد کودک معتاد نمیشود اما وقتی مادر معتاد است، بچه حتما معتاد میشود. برای ترک اعتیاد بچهها هیچ امکانی نداریم آن هم در شرایطی که ترک اعتیاد کودکان پروسه خیلی سختتری نسبت به بزرگسالان دارد. آنها باید برای سمزدایی در بیمارستان بستری شوند اما متاسفانه هیچ امکاناتی برای آن نیست و احتمالا باید به صورت سنتی اعتیاد را ترک کنند.» او از دولتمردان و به ویژه مسئولان سازمان بهزیستی خواست تا برای ترک اعتیاد مادر و کودک فکری کنند: «اگر توجهی به این بخش از جامعه نشود، حتما آسیبهای بیشتری گریبانگیر این مردم خواهد شد و هر ساله شاهد بیشترشدن اعتیاد در روستاها خواهیم بود.» به گفته دانشور اعتیاد در زنان روستایی روزبهروز در حال افزایش است: «در تهران اینگونه فرزندان را پس از گزارش به اورژانس اجتماعی از مادران میگیرند و از کودک به عنوان ابزاری برای ترک مادران استفاه میکنند اما در شهرها و روستاها همین امکانات و مداخلات هم نیست؛ بنابراین آسیبهای اجتماعی به حال خود رها میشوند و کودکان به عنوان نخستین قربانیان به آسیب کشیده میشوند.» دانشور میگوید اینکه خانوادههایی اینجا تنها با یارانه زندگی میکنند، جای نگرانی است و اگر یارانه قطع شود، معلوم نیست چه بر سر این خانودهها میآید.
روستای کُتیج از توابع فنوج سیستانوبلوچستان تنها یکی از دهها روستایی است که مردم آن در این منطقه با فقر روزگار میگذرانند. حتی مردمی هم که زندگی عادی دارند از حداقل امکانات زندگی برخوردار نیستند و از هر ٢٤ ساعت در روز تنها ٢ ساعت آب دارند آن هم در این هوای داغ و همیشه تابستانی. روستاییان این منطقه از داشتن مرکز درمانی مجهز محرومند، تنها یک مرکز درمان سرپایی برای مداوا دارند که اگر دردشان در آنجا مداوا نشود، باید ٢٠٠ کیلومتر مسیر را تا ایرانشهر یا نیکشهر طی کنند تا به بیمارستان برسند. فاصله زیاد روستاها یکی از ویژگی های اصلی در این استان بزرگ است که دسترسی عمومی به خدمات رفاهی و اجتماعی را سخت کرده است. مردم این روستا هم مثل مردم سایر نقاط استان سیستان و بلوچستان بشدت از فقر مدرسه رنج میبرند و تقریبا همه روستاهای این منطقه مساجد بسیار شیک و تمیزی دارند؛ موضوعی که نشان میدهد مردم بومی منطقه نظر مساعدی درباره مشارکتهای مردمی برای ساخت مسجد دارند در حالی که این تمایل و مشارکتهای مردمی کمتر برای ساخت مدرسه وجود دارد. نخستین نخلستان سرسبز که تفریحگاه آنها است با روستا بیشتر از ٥ کیلومتر فاصله دارد؛ اما ماجرای روستای کوچک کُتیج تنها جاده، نداشتن امکانات درمانی یا تفریحگاه نیست آسیبهای اجتماعی به این روستای کوچک و محروم هم رسیده است اما کمتر مقام مسئول و دولتی هست که از حال سلیمه معتاد و پاتوق خانواده نسترن باخبر باشد یا از چشمهای کشیده و پفکرده مریم که وقت بدرقه خیس شد و نخندید.
دیدگاه تان را بنویسید