فروشنده های «مرگ» همه جا هستند!
اگر همین الان اراده کنی که مواد تهیه کنی، تقریبا می توان گفت که چندان معطل نخواهی شد؛ نمیگویم بی درنگ، اما احتمالا زمانی حدود یک ربع کافی است که به آن چه می خواهی دست یابی
به گزارش جی پلاس، روزنامه خراسان در گزارشی نوشت: فروشنده های «مرگ» بیشتر جاها هستند. آن ها فقط برایشان «پول درآوردن» مهم است به هر قیمتی که بشود. فروشنده های مواد مخدر؛ فروشنده هایی بالباس های معمولی ،صورت های معمولی ،نگاه های معمولی در شهر قدم می زنند و شاید در طول روز بدون این که متوجه شده باشی تعدادی از آن ها از کنارت عبور کرده باشند. در شهر ظاهرا همه چیز عادی است و همه در حال گذران زندگی خودشان هستند اما کمی تأمل، پرده ها را کنار می زند و روی دیگری از شهری که در آن زندگی می کنیم نمایان میکند. بنا به آمارهای دستگاه های مسئول، شما به راحتی می توانید هر گونه مواد مخدر را در کمتر از چند دقیقه در اختیار داشته باشید .حجت الاسلام نوروزی سخنگوی کمیسیون حقوقی مجلس چندی قبل با بیان این که ستاد مبارزه با موادمخدر بودجه ۱۰۰۰ میلیارد تومانی دارد و باید اقدامات پیشگیرانه، درمانی و صیانتی را در موضوع اعتیاد و مبارزه با مواد مخدر انجام دهد از دسترسی آسان مردم به مواد مخدر انتقاد کرده و به خبرگزاری خانه ملت گفته بود: آیتا... آملی لاریجانی رئیس قوه قضاییه کشور، شخصا گفته اند دسترسی به مواد مخدر از خرید یک بسته سبزی هم آسانتر است و قبلاً زمان دسترسی به مواد مخدر ۱۵ دقیقه بود و امروز ۷ دقیقه شده است. پس باید پاسخ این سوال را داد که آیا اقدامات ما در این بخش مؤثر بوده؟ اگر مؤثر بود باید زمان دسترسی به مواد مخدر به ۵ یا ۶ ساعت میرسید نه ۷ دقیقه.
زمانی برای برگشتن نیست
درحالیکه بستهای را از جیب بغل لباسش بیرون میکشد میخندد و جواب میدهد:« به من میگن اکبر تخته گاز، داش علیرضا هر زمان امر کنه ما سیم ثانیه بعد در خدمتشیم. با اکبر تخته گاز هیشکی توی این شهر خمار نمی مونه، دیگه خماری مرد.»با شنیدن این جمله فروشنده مواد، صحبت هایی را که از یکی از مسئولان خوانده بودم به یادم آمد؛ صحبت های ســـعید صفاییان، رئیس کارگـــروه کاهش تقاضای مصرف موادمخدر در مجمع تشخیص مصلحت نظام که گفته بود: «اگر معتادان برای رسیدن به مواد ســـختی بکشند، قطعا عده ای در این مسیر پشیمان می شوند و مواد را ترک می کنند اما متاسفانه زمان رسیدن به مواد آن قدر کم اســـت که به فرد معتاد اجازه نمی دهد که چند دقیقه دور از مواد باشـــد تا بتواند وارد دایره ترک موادمخدر شود این یعنی وضعیت مبارزه با موادمخدر در کشور خوب نیست.»[اکبر، بسته ماری جوآنا را به علیرضا میدهد و علیرضا 20 هزار تومان در عوض بستهای که گرفته به او پر داخت می کند. تلفن اکبر تختهگاز زنگ میخورد چند جمله ردوبدل میشود و اکبر میگوید 5 دقیقه دیگه اونجام.بعد تلفن را قطع و موتورسیکلت را روشن میکند و چند ثانیه بعد ، از پیچ کوچه می گذرد و در خیابان اصلی به راهش ادامه میدهد.
توهم به وقت نوجوانی
همان طور که صحبت می کند تلفنش را که روی سبزه ها انداخته بر می دارد و تماس می گیرد ، برای یک ساعت دیگر تعدادی شیشه مشروب سفارش می دهد. 10دقیقه قبل از زمانی که قرار گذاشته ایم به سمت محل قرار میرویم.در مسیر با سارا و محمد درباره این که اگر توسط پلیس دستگیر شوند و خانواده هایشان از ماجرای مصرف مواد مخدر توسط آن ها با خبر شوند می پرسم ،اول نگاهی به هم می اندازند و بعد محمد شروع به خندیدن می کند و سارا هم پشت سر او می خندد .سارا می گوید :« دستگیر؟ نه بابا از این خبرا نیست ، بارها شده که پلیس نزدیک بوده ،سریع جنسارو انداختم روی زمین (لحنش را کمی عوض می کند و ادامه می دهد ) بعد هم مثل یه دختر مودب که مامانش خیلی دوستش داره به راهم ادامه دادم و رفتم ( میخندد)».محمد در ادامه صحبت های سارا میگوید:«ببین داداش ما با کسی کاری نداریم ،میایم همین گوشه ها می شینیم و می ریم توی فاز خودمون ،تو برو کل پارک رو بگرد ببین یکی از ما ناراضیه؟ »
می گویم :« این طوری ها هم نیست به هر حال شما با خندیدن وحرفای غیر معمولی که بعضی وقت ها می زنین مزاحمت ایجاد می کنین واسه یه عده»
سارا دوباره می خندد و محمد کمی از شنیدن این حرفم ناراحت می شود و می گوید :« داداش ،یه ذره چشماتو باز کنی می بینی خیلی ها رفتار بدتری دارند ».
بعد شروع می کند به مطرح کردن مباحث علمی و یک ریز درباره بی خطر بودن ماری جوآنا و این که تعداد زیادی از دانشجویان ،هنرمندان و اقشار مختلف دیگر هم از این ماده استفاده می کنند توضیح می دهد. محل قرار چند خیابان بالاتر از پارک است. کوچه خلوتی که هر از گاهی عابری از آن عبور میکند. به همراه محمد و سارا روی جدول مینشینیم. محمد هنوز با دلخوری در حال توضیح دادن در مورد مصرف ماری جوآنا و بی خطر بودن آن است . در جواب او سکوت می کنم . چند لحظه بعد خودرویی مدل بالا زیر تابلویی که قرار گذاشتهایم توقف میکند. محمد داخل ماشین مینشیند و بدون این که کلمهای بین فروشنده و او رد وبدل شود در حالی که جعبهای بسته بندی شده در دستش دارد پیاده میشود و شیشهها را داخل کوله پشتیاش میگذارد و به سمت ما می آید.
دیدگاه تان را بنویسید