«شند ملکی» روستایی در شرقیترین نقطه ایران در فاصله چند کیلومتری از مرز افغانستان این روزها با خشکسالی و فقر دست و پنجه نرم میکند.
به گزارش جی پلاس، «شند» در زبان محلی اهالی نهبندان و روستاهای اطراف به معنی آبگیر است و شند ملکی یعنی آبگیری که ملکی نام داشته است. از این شندها در خراسان جنوبی به ویژه در نهبندان زیاد است. نظایرش شند معصومه و چاه شند و ... امروزه از این آبگیرها جز خاطره ای دور در ذهن پیرمردها و پیرزنهای روستایی چیزی باقی نمانده و هرچه هست خشکسالی است و خشکسالی.
۲۰ سال خشکسالی در خراسان جنوبی نیمی از روستاهای این استان را از بین برده و خالی از سکنه کرده است. حالا زندگی در شند ملکی همانند ۴۳۶ روستای دیگر خراسان جنوبی در گروی تانکر آبی است که هر هفته باید با گذر از ۱۱۰ کیلومتر از مرکز شهرستان نهبندان که حدود ۲۰ کیلومتر آن خاکی و سنگلاخی است به روستا برسد. به گفته علیرضا سهاشمی مدیر کمیته امداد شهرستان نهبندان، این شهرستان ۳۰۰ روستا دارد که از این تعداد ۱۰۲ روستا با تانکر آبرسانی می شود.
شند ملکی با داشتن ۱۷ خانوار از نظر میزان محرومیت در بالاترین میزان تعریف شده کشوری قرار دارد. ضریب ۹ یک عدد برای بیان محرومیت است که به گفته مقامات محلی محرومیت واقعی این روستا و روستاهای مشابه آن با عدد و رقم قابل تعریف نیست. از ۱۷ خانوار ساکن در این روستا، چهار خانوار با ۳۰ نفر جمعیت تحت پوشش کمیته امداد هستند و خدماتی چون سبد غذایی، مستمری ماهانه، لوازم ضروری منزل و وام تعمیر ساختمان را دریافت می کنند اما واقعیت این است که شرایط دیگر ساکنان روستا تفاوت آشکاری با آنها که تحت پوشش نهاد حمایتی هستند ندارد. محمد ۵۶ ساله یکی از ساکنان روستا است که بدون هیچ درآمدی تنها با یارانه نقدی روزگار می گذراند. وقتی با مدیر امداد شهرستان جویای احوالش می شویم، می خواهد تحت پوشش امداد قرار گیرد اما مسئولان به او می گویند که باید چهار سال دیگر صبر کند تا از شرایط قانونی مددجویی برخوردار شود. محمد می گوید تا چهار سال آینده چه کسی زنده است و چه کسی مرده؟ اما قانون همین است.
خشکسالی همچون بختک روی استان پهناور خراسان جنوبی افتاده و رفته رفته آبادی های استان را به نابودی می کشد. دامداری که مهمترین حوزه اشتغال روستاییان منطقه است با مرگ دست و پنجه نرم می کند و تعداد دام هر روستایی به یک دهم کاهش یافته است. بی آبی وضعیت بهداشت منطقه را هم با چالش روبرو کرده است. در کل روستا خبری از سرویس بهداشتی نیست. اگرچه کمیته امداد با ارائه وام به روستاییان تحت پوشش کمک کرده تا سرویس بهداشتی برای منازل خود راه بیندازند اما روستاییان وام را دریافت کرده و بدون اینکه کار حمام و سوریس به پایان برسد، در بازپرداخت اقساط وام هم مانده اند. همین شده که پسر ۱۲ ساله میرخان ۲ هفته ای هست برای چوپانی راهی روستاهای بیرجند شده تا علاوه بر تامین هزینه اتمام حمام، پول خرید علوفه برای دام را هم تهیه کند.
میرخان دلتنگ تنها پسر خانه قطرات اشکش را با گوشه پیراهن پاک می کند و می گوید: پسر عصای دست پدر است اما لازم که بشود چاره ای نیست جز تحمل دوری، تا چند روز دیگر تفباد شدت می گیرد و دیگر چیزی برای تغذیه بز و گوسفندها نمی ماند، اگر نتوانم علوفه آنها را خریداری کنم همه شان از گرسنگی تلف می شوند.
پیرمرد، هشت فرزند دارد که چهار تایشان ازدواج کرده اند و حالا پسر نوجوان نان آور خانه شده است. دخترها تا پایان دبستان تحصیل کرده اند اما برای ادامه تحصیل در کل روستاهای منطقه مدرسه ای نیست. ادام تحصیل فقط در نهبندان ممکن است که آن هم مستلزم پرداخت هزینه خوابگاه مدرسه شبانه روزی و سرویس رفت و برگشت است. همین است که روستاییان عطای ادامه تحصیل فرزندان را به لقایش می بخشند و پسرها را به چوپانی می فرستند در کیلومترها دورتر.
میرخان هنوز وام قبلی را کامل پرداخت نکرده می خواهد وامی دیگر بگیرد برای تکمیل حمام و خرید آبگرمکن. مدیر امداد نهبندان به او می گوید باید وام قبلی را تسویه کنی تا بتوانی وام جدید بگیری. اما مساله اصلی تعمیر ساختمان نیست. شند ملکی آب ندارد و هزینه کردن در روستای فاقد آب توجیه اقتصادی ندارد. همانند ۱۷۰۰ روستای دیگر خراسان جنوبی، مرگ تدریجی شند ملکی را تهدید می کند. میرخان همانند بسیاری دیگر از اهالی روستا آینده روشنی از روستا نمی بیند و فکر مهاجرت یک روز آرامش نمی گذارد. می گوید: در نهبندان نمی توانم زندگی کنم همه چیز ما همینجاست اگر هم به روستای دیگری برویم شاید آب باشد اما سهمی از آب به تازه واردها نمی دهند.
علاوه بر خشکسالی، «تفباد» هم زندگی را بر ساکنان شند ملکی و دیگر روستاهای منطقه سخت کرده است. بادهای ۱۲۰ روزه سیستان؛ بادهایی که از ارتفاعات هندوستان وزیدن می گیرند و پس از گذر از بیابانهای افغانستان گرم می شوند، اواسط خردادماه خود را به خراسان جنوبی و سپس سیستان می رسانند و ۱۲۰ روز میوزند تا تن هر جنبدهای را بلرزانند و هر نوع پوشش گیاهی را بخشکانند. شند ملکی در میانه بادها قرار گرفته است. اگرچه سالیان سال مردمان منطقه با این بادها خو گرفته بودند و حتی با ساخت آسیاب بادی در میانه راه، از آنها استفاده اقتصادی می کردند، اما سالیانی است که آسیابهای بادی هم فراموش شده اند. آسبادها روزگاری در سرتاسر روستاهای خراسان جنوبی پراکنده بودند اما امروز هیچ اثری از آنها نمانده و تنها آسباد به جا مانده در حاشیه شهر نهبندان نفسهای آخر خود را می کشد. اگرچه میراث فرهنگی تا حدیبه ترمیم آنها اقدام کرده اما صاحب آسباد نهبندان که از نوه های مالک اولیه به شمار می آید از وضعیت راضی نیست و می گوید: فوت و فن کار با آسبادها را از پدران خود یاد گرفته ام و اگر بودجه لازم را تامین کنند می توانم این آسبادها را مثل روز اول به کار بیندازم.
مشکل سوء تغذیه در روستاهای خراسان جنوبی بیداد می کند. دخترکها و پسربچه ها با پای برهنه روی شنهای داغ صحرا قدم بر می دارند و انگار پاهایشان در مقابل گرما بی حس شده است. رضا سلم آبادی، مدیرکل کمیته امداد خراسان جنوبی آمار عجیبی از وضعیت سوء تغذیه در استان ارائه می دهد: حدود ۱۶ درصد کودکان ۶ ساله خراسان جنوبی دچار کوتاهی قد هستند و کم وزنی در نوزادان ۱۵ تا ۲۳ ماهه حدود ۱۳ درصد است. شش هزار کودک ۶ ساله خراسان جنوبی سوء تغذیه دارند و کم وزنی در خردسالان استان ۳ برابر میانگین کشوری است.
باد که سرعت آن گاهی به ۱۰۰ کیلومتر در ساعت می رسد، از هر سو می وزد. رحمت الله حسینی ۱۱ ساله و کلاس پنجم است؛ می خواهد دکتر شود و محسن که کلاس اول است تصمیم دارد پلیس بشود؛ و نیروهای مرزبانی پلیس همه روزه در منطقه گشت می زنند؛ شند ملکی تا مرز افغانستان کمتر از ۱۰ کیلومتر فاصله دارد. اگر چه نیروهای مرزبانی می گویند مرز خراسان جنوبی با افعانستان امن ترین مرز کشور است، اما باز هم حضور مرزبانان در منطقه امنیت را برای ساکنان این روستاهای مرزی به ارمغان داشته است که اگر شکمشان گرسنه است، دستکم تن و بدنشان از نا امنی نلرزد.
امیرخان ۲۸ ساله است یک فرزند دارد. گوسفند می چراند و روزانه تا ۱۷ کیلومتر برای سیر کردن شکم گوسفندها پیاده می رود. تنها پسرش ۶ ساله است و سال آینده باید به مدرسه برود اما امیرخان قصد ندارد پسربچه را برای تحصیل به مدرسه بفرستد. معتقد است هرچقدر هم درس بخواند آخرش باید چوپانی کند و بقیه اش تلف کردن وقت و هزینه است. معلوم است که این حرفها را از ته دل نمی زند و اگر شرایط و پول لازم را داشته باشد هر کاری برای ادامه تحصیل پسربچه انجام می دهد.
حسین یکی دیگر از ساکنان شند خشک شده ملکی است. ۲۶ سال دارد، تازه از بیرجند برگشته و مشغول تعمیر موتورسیکلت خود است. ۵۵ روز در یک مرغداری اطراف بیرجند کارگری می کند و ۵ روز به مرخصی می آید. ماهیانه ۷۰۰ هزار تومان درآمد دارد. مجرد است و قصد ازدواج دارد. می گوید: اگر بخواهم ازدواج کنم حتما دختری از روستای خودمان یا روستاهای اطراف می گیرم اما چون محل کارم دور است و بیشتر از ماهی یکبار نمی توانم به روستا بیایم تاکنون اقدامی برای ازدواج نکرده ام. .قتی به او می گوییم چرا پس از ازدواج به بیرجند نقل مکان نمیکنی؟ پاسخ می دهد: شند ملکی زادگاه من و پدرانم است. اینجا دنیا آمده ام و همینجا خاک خواهم شد. این منطقه را با تمام سختیهایش دوست دارم.
مردمانی از جنس ما با نامهای مختلف چون میرخان و حسین و ... در روستاهای نهبندان، در شندهای خشک شده و خواجه منجیکو و دیگر روستاها هنوز هم زندگی می کنند.