ارتباط بیابانزایی در ایران با انقراض ببر و شیر!
«هنگامی که ببر هیرکانی و شیر یالکوتاه ارژن بهعنوان گونههای گربهسان بزرگ جنگلهای هیرکانی و زاگرس از بین رفتند، روند بیابانزایی در ایران بهصورت ملموس و جدی آغاز شد.»
به گزارش جی پلاس، روایتهای تاریخی متناقضی مدعیاند ضلالسلطان، فرزند دوم ناصرالدینشاه، آخرین شیر یالکوتاه ارژن را شکار کرده و روایتهای دیگری هم نشان میدهند این شیر، پیش از آغاز شکارهای بیرویه این شاهزاده قاجار منقرض شده است.
بااینحال، در بیشتر روایتها تأکید شده که این گونه گربهسان در دوران قاجار از بین رفته است. ببر هیرکانی هم که در محدوده استان گرگان میزیسته، 50 سال پیش و در اثر شکارهای بیرویه منقرض شده است. نابودی این دو گونه ارزشمند که هر دو در متون، آثار و نقاشیهای بازمانده از گذشته پارسی شناخته میشدند، نشان میدهد اکوسیستمی که آنها در آن زیست میکردند، دستخوش تغییر و تحول شده است؛ تغییری که به زعم محمد درویش، مدیر کل دفتر مشارکتهای مردمی سازمان حفاظت محیطزیست، شروع روند بیابانزایی تعبیر میشود و نشان میدهد جنگلهای هیرکانی و زاگرس عقبنشینی کردهاند.
جنگلهای هیرکانی و زاگرس که بخشی از پوشش گیاهی ایران را شامل میشوند، اکنون بنابر اعلام مدیرکل دفتر مشارکتهای مردمی سازمان محیطزیست به دلایل مختلف از قطع درختان برای تأمین چوب کارخانهها گرفته تا آتشسوزی و آفات در معرض تهدید و آسیب قرار دارند و گونههای زیستی این دو اکوسیستم بزرگ نیز بهواسطه این تهدیدات در آستانه نابودی قرار دارند. به عبارتی میتوان مدعی شد نابودی پوشش گیاهی منجر به تخریب گونههای زیستی شده است.
در ادبیات محیطزیستی، پوشش گیاهی جنگلی چه تعریفی دارد؟ آیا پوشش گیاهی جنگلی فقط محدود به عرصه جنگل است؟
در کشور ایران حدود 12 میلیون هکتار رویشگاه جنگلی وجود دارد. مطابق تعریف سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری، «جنگل» عرصهای است که بیش از پنج درصد آن پوشش درختی باشد؛ البته براساس تعریف سازمان بینالمللی فائو، این رقم قابل تغییر است. براساس تعریف فائو، میزان جنگل واقعی در ایران از 12 میلیون هکتار کمتر است. بااینحال، اگر فرض بر وجود 12 میلیون هکتار جنگل باشد، بخش دیگری از پوشش گیاهی مراتع هستند؛ ایران نزدیک به 85 میلیون هکتار مرتع دارد. مراتع درجات مختلف دارند و بسته به اینکه چه میزان پوشش گیاهی، پوشش درختچهای و چند درصد از خاک برهنه باشد، دستهبندی میشوند. همچنین 2,5 میلیون هکتار جنگل در 60 سال اخیر در منطقه توران و برخی مناطق مرکزی ایران برای تثبیت شنهای روان با دست کاشت شده است. بهطور کلی، هفت درصد از خاک ایران، رویش جنگلی دارد و برایناساس سرانه فضای جنگلی برای هر فرد چیزی نزدیک به 0,17 هکتار بوده و با توجه به اینکه سرانه فضای جنگلی برای هر شهروند کره زمین حدود 0,8 هکتار است، هر ایرانی کمتر از یکچهارم میانگین جهانی از جنگل سهم دارد و این نشاندهنده آسیبپذیری و شکنندگی بیش از حد اقلیم ایران است. با این وضع در دهه 30، مجموع رویشگاههای جنگلی ایران 18 میلیون هکتار بوده و در 60 سال، 6 میلیون هکتار جنگل نابود شده است. این روند، روند نگرانکننده و پسرونده بوده و بهاینترتیب، هشدارهایی که از سوی عالیترین مقامات داده میشود، ناشی از همین آمارهاست. جنگلها ریههای ایران، محل تولید اکسیژن و بهترین محل تنوع زیستی هستند. ذخیره آب شیرین، مدیون رویشهای جنگلی هیرکانی، زاگرس و ارسباران است و اگر این جنگلها از دست بروند، کیفیت حیات در کل ایران به مخاطره خواهد افتاد.
وقتی حرف از تخریب و ازبینرفتن پوشش گیاهی میزنیم، بهطور مشخص منظور چیست؟ آیا اصلاح کاهش پوشش گیاهی، اصطلاح درستی است؟
به عنوان مثال در طول یک دهه اخیر، 30 درصد رویشهای جنگلی زاگرس از بین رفته و این مساوی با تخریب 18 میلیون درخت بلوط است. میتوان ادعا کرد جنگلهای زاگرس، عقبنشینی و نوعی تخریب را تجربه کردهاند. معنی دیگر تخریب رویشگاههای جنگلی، ظاهر سرسبز جنگل در شرایطی بوده که تنوع گونههای آن بهشدت کاهش پیدا کرده است. در منطقه چوبر (غرب گیلان) که بهترین وضعیت ریزشهای آسمانی را در مقایسه با دیگر نقاط ایران و هر ساله بهطور میانگین بالای دو هزار میلیمتر بارندگی دارد، به نظر میرسد پوشش جنگلی صددرصد باشد اما جز خرمندی و لیلکی هیچگونه جنگلی باقی نمانده است. مردم تمام گونههای جنگلی مانند بلندمازو، راش، افرا و توسکا را بریدهاند تا سطح جنگل آفتاب بخورد و علف درآید. از طرفی درختچههایی مانند لیلکی و خرمندی را به این دلیل حفظ کردند که میتواند غذای دامشان باشد؛ بنابراین این جنگل به یک جنگل مخروبه و جنگلی که از شرایط مطلوبش فاصله گرفته، تبدیل شده است. شرایط دیگری هم میتواند نشاندهنده تخریب رویشهای جنگلی باشد؛ هنگامی که وارد عرصه جنگل میشوید، خواهید دید پایههای جوان در آن وجود ندارد و فقط پایههای کهنسال و میانسال دیده میشود. این حالت نشان میدهد امکان زادآوری طبیعی از جنگل گرفته شده و ممکن است بهخاطر وجود بیش از حد سگهای گله و دام و وجود زیراشکوب کشاورزی در جنگل باشد. در این وضعیت جنگل به حالت فرسوده درآمده است؛ البته عوامل دیگری هم باعث میشود پوشش گیاهی کاهش پیدا کرده یا شکل پایهها تغییر کند که همه اینها نشاندهنده نوعی تخریب پوشش گیاهی است.
به نظر میرسد تخریب در پوشش گیاهی هیرکانی بیشتر از زاگرس باشد.
درست است زادآوری طبیعی در جنگلهای زاگرس بیشتر از جنگلهای هیرکانی به مخاطره افتاده اما تنوع زیستی در جنگلهای هیرکانی، بیشتر از جنگلهای زاگرس به مخاطره افتاده است. بهعنوان مثال بهخاطر طرحهای بهرهبرداری از جنگل و تأمین چوب برای کارخانههای چوب، به قطع یکسره درختان اقدام شده است. همچنین ممکن است جنگل به حال خودش رها و اجازه هر نوع تاختوتازی به متخلفان داده شده باشد.
با توجه به اینکه گفته میشود جنگلهای هیرکانی مانند اسفنج عمل میکنند و آب را درون خود نگه داشته و در فصل تابستان به جنگلنشینان و شهرهای اطراف آن باز میگردانند، در صورت تخریب پوشش گیاهی، این وضعیت چطور تهدید خواهد شد؟
یک هکتار عرصه جنگلی دهها برابر یک هکتار مرتع و یک هکتار مرتع دهها برابر اراضی کشاورزی میتواند آب در خود ذخیره کند و از این منظر، جنگلها ارزش بیبدیلی دارند. رویشگاههای جنگلی اگر به بهانه توسعه کشاورزی، راهسازی، گسترش خطوط انتقال برق و گاز و سدسازی نابود شوند، مثل این خواهد بود که برای خرید یک شکلات، الماس هزینه شده است.
با درنظرگرفتن نکاتی که به آن اشاره کردید، در صورت ادامه این فرایند چه آیندهای برای پوشش گیاهی جنگل متصور هستید؟
اگر نتوان وضعیت را تغییر داد، رویشگاههای زاگرس از دست میروند و تبدیل به عرصههای مرتعی خواهند شد. سپس جنگلهای هیرکانی به حالت مخروبه درخواهند آمد. اگر تنوع گونهای از بین برود، جنگلها در برابر آفات و آتشسوزی آسیبپذیر خواهند شد. بهعنوان نمونه در پنج سال اخیر 40 میلیون پایه درخت شمشاد در جنگلهای شمال از بین رفته است. ممکن است جنگلهای شمال در اثر آتشسوزی یا آفات بهشدت زادآوری طبیعیشان را از دست بدهند.
تأثیر این فرایند بر زندگی ساکنان این مناطق چه خواهد بود؟
ایران در کمربند خشک جهان قرار گرفته و در عرض 25 تا 40 درجه نیمکرهشمالی برخوردار از 180 رودخانه دائمی است. همچنین در 10 محصول کشاورزی جزء 10 تولیدکننده اول دنیاست. به اندازه اروپا هزار و 728 گونه بومی دارد و همه اینها به دلیل وجود تنوع ارتفاعی و رویشگاههای جنگلی ارزشمند است. اگر این جنگلها از بین بروند، ظرفیت گرمای ویژه و ذخیره آب شیرین بهشدت کاهش مییابد و اقلیم ایران به سمت بیابانیشدن بیشتر و تفاوت دمای شب و روز افزایش پیدا میکند. از طرفی، نیاز اقلام زراعی به آب افزایش مییابد و ما با مشکلات جدیتری برای تأمین آب روبهرو خواهیم بود. درواقع، مهاجرتهای محیطزیستی رخ خواهد داد.
خشکی جنگل یا ازبینرفتن پوشش گیاهی باعث پیشروی مرزهای جولان ریزگردها میشود؛ دراینشرایط چه مخاطراتی ابتدا پوشش گیاهی زاگرس و سپس هیرکانی را تهدید میکند؟
رویشگاههای جنگلی باعث جذب گردوغبار میشوند. هنگامی که این رویشگاهها وجود نداشته باشند، سد یا مانع طبیعی که میتوانست آلاینده و گردوغبارها را بگیرد، وجود نخواهد داشت. جنگلها همچنین بهصورت محسوس باعث کاهش آلودگی صوتی میشوند. هنگامی که رویشگاههای جنگلی نابود شوند، چشمههای تولید گردوخاک و کانونهای بحرانی فرسایش بادی افزایش پیدا میکند و نرخ فرسایش و جابهجایی خاک بالا میرود و بهاینترتیب ذرات کوچکتر از 10 میکرون و دو میکرون افزایش مییابد. این ذرات میتوانند از جدار مویرگها عبور کنند و به دلایلی بر ابعاد سونامی سرطان خون میافزایند. متأسفانه بسیاری از مردم فکر میکنند اگر جنگلهای زاگرس از بین بروند، ریزگردها تا تهران خواهند آمد اما اینطور نیست؛ ریزگردها در ارتفاعات بالا حرکت میکنند و ربطی به جنگلهای زاگرس ندارند. این تصور که جنگلهای زاگرس کمربند حفاظتی ایران در برابر گردوغبار است، درست نیست چون جنگلها میتوانند ظرفیت گرمای ویژه را افزایش دهند و تغییر اقلیمی و ثبات اکولوژیکی ایجاد کنند، نه اینکه بهعنوان مانع بر سر راه گردوغبار ریزگرد نقش تازهای ایفا کنند.
روند بیابانزایی در ایران از چه زمانی قابلمشاهده و عینی بوده یا به عبارتی تخریب پوشش گیاهی که منجر به گسترش بیابانزایی میشود، به چه زمانی بازمیگردد؟
تخریب پوشش گیاهی، قدمت زیادی دارد. اولین اسناد مکتوبی که دراینزمینه وجود دارد به زمان ناصرخسرو برمیگردد. او در سفرنامهاش نوشته که از بندر معمره که به سمت اهواز حرکت میکرده، آسمان را نمیدیده است؛ بندر معمره خرمشهر کنونی ماست. «آسمان را نمیدیدم» کنایه از این بوده که آنقدر پوشش درختی زیاد بوده که آسمان دیده نمیشده است. بعدها بسیاری از فرزانگان به این نکته اشاره کردند که وضعیت پوشش گیاهی، امروزه به خوبی آن روز که ناصرخسرو سفرنامهاش را نوشته بود، نیست. درحالحاضر اگر از خرمشهر به سمت اهواز حرکت کنید، اصلا درختی دیده نمیشود. در سفرنامه مارکوپولو هم به این تغییرات اشاره شده است؛ یکی از مستندترین شواهدی که نشاندهنده کاهش توان تابآوری سرزمینی و شروع جدی بیابانزایی در ایران است، به نابودی برخی گونههای گربهسان ارزشمند و بزرگ مربوط میشود؛ ببر هیرکانی و شیر یالکوتاه ارژن در استان فارس. هرکشوری که گونه بومی آن از بین میرود به سمت بیابانزایی میل میکند. اگر بخواهیم در زمان معاصر، نقطه آغازی برای بیابانزایی قائل شویم به نظر میرسد هنگامی است که ما آخرین ببر هیرکانی یا آخرین شیر یالکوتاه ارژن و به فاصله چند سال بعد تالاب جازموریان را از دست دادیم و برایناساس تهدید بیابانزایی در ایران ملموس و جدی شد.
دیدگاه تان را بنویسید