اولین اظهارات سردسته باند سرقت خودروی پاسارگاد
جوانی ۳۲ ساله، دیپلمه، لاغر اندام و آرام، سردسته باند سرقت خودروی حمل پول بانک پاسارگارد است.
به گزارش جی پلاس، او که نگهبان حفاظتی بانک است میگوید با دیدن روزانه میلیونها تومان اسکناس بیزبان وسوسه شده و با همدستی چهار مرد نقشه سرقت مسلحانه خودروی حمل پول را اجرا کردهاند تا همگی یکشبه پولدارشوند وبه آرزوهایشان برسند.
* نقشه سرقت راچگونه طراحی کردید؟
طرح را من دادم، نقشه را هم من کشیدم و تقریبا اجرای آن نیز زیر نظر خودم بود.
* چرا این فکر به ذهنت رسید؟
وسوسه شدم، شاید شما هم بودید به این موضوع فکرمی کردید. ماجرای پولدار شدن مثل خوره به جانم افتاده بود. ۳ سال قبل نگهبان بانک شدم. ماهی یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان حقوق میگرفتم اما خودم روزانه با میلیونها تومان پول سر و کار داشتم. هر کسی جای من بود با این وضعیت مالی و آن همه پول وسوسه میشد.
* تنها کارمندی که در سرقت حضور داشت تو بودی؟
یکی دیگر از کارمندان نیز اوایل با ما همراه شد. اما چند روز بعد خودش را کنار کشید و گفت در سرقت شرکت نمیکند.
* اطلاعات را چه کسی به شما داده بود؟
خودم اطلاعات کافی در مورد وضعیت حمل پول و ساعت حرکتش داشتم.
* چه شد که آن روز را برای سرقت انتخاب کردی؟
آن روز هم دوربین داخل خودرو از کار افتاده بود و هم اینکه هیچ مأموری همراه خودروی پول نبود.
* چه مدت بود که تصمیم به سرقت گرفته بودی؟
حدود یک ماهی میشد.
* صحنه سرقت را بازسازی هم کرده بودی؟
مگر میشد که بدون بازسازی و برنامهریزی قبلی سرقت را انجام بدهیم. قبلش دو مرتبه به محل مورد نظررفتیم. تمام بزرگراه را زیر نظر گرفتیم. منطقهای که ما برای سرقت انتخاب کردیم، نقطه کور بود. چرا که هیچ دوربین راهنمایی و رانندگی در آنجا قرار نداشت. ما حتی زمان تخلیه پولها و موارد دیگر را هم بررسی کرده بودیم.
* سرقت را چطور انجام دادید؟
روز حادثه سوار بر دو خودروی پراید سرقتی راهی محل شدیم. یک خودرو جلوی ماشین حمل پول را گرفت و خودروی دیگر از پشت سر، راه فرار را سد کرد. در ماشین را باز کردم و در حالی که اسلحه کلاشینکفی در دست داشتم آنها را تهدید کردم که از ماشین پیاده شوند. یک تیر هوایی هم شلیک کردم. بلافاصله چهار سرنشین ماشین را پیاده کرده و خودمان با خودروی حمل پول فرار کردیم.
* بعد از سرقت به کجا رفتید؟
در مسیر غرب به شرق بزرگراه حقانی در نزدیکی ورودی کتابخانه ملی، مقابل یک خودروی ال ۹۰ را گرفته و پس از سرقت خودرو، سه کیسه پول را داخل آن گذاشته و با رها کردن خودروی حمل پول از محل فرار کردیم. ساعتی بعد هم خودروی ال ۹۰ را حوالی کیانشهر رها کرده و هر کدام راهی خانه هایمان شدیم.
* با پولهای دزدی چه کردی؟
همه آنها را به خانهای که درکهریزک برای این کار اجاره کرده بودم بردم. به هر کدام از همدستانم ۵۰ میلیون تومان دادم و مابقی را داخل خانه مخفی کردم.
* چقدر پول سرقت کردی؟
زمانی که پولها را سرقت میکردیم نمیدانستم که اینقدر پول است اما داخل خانه متوجه شدم که بیش از ۹۰۰ میلیون تومان است.
* چرا همه پولها را تقسیم نکردی؟
میخواستم ببینم داستان چه میشود و واکنشها چطور است. با خودم تصمیم گرفتم کمی آبها از آسیاب بیفتد و سر فرصت باقی پولها را تقسیم کنم.
* با پولها چه کردی؟
دست به پولها نزدم، اما ظاهراً دو همدستم با آنها سکه و ماشین خریدهاند.
* خودروهای پراید را چطور سرقت کردی؟
من این کار را انجام ندادم؛ دستور سرقت با من بود. اما دو نفر از همدستانم آنها را سرقت کرده بودند. ولی آن طور که به من گفتند خودروها را با زورگیری سرقت کرده بودند.
* اسلحهها را از کجا آوردی؟
کلاشینکف را که یکی از همدستانم ۴ میلیون تومان خریده بود. کلت کمری هم اسباب بازی بود و فقط برای ترساندن با خودمان حمل کرده بودیم.
* با همدستانت چطور آشنا شدی؟
یکی از همدستانم رفیق قدیمیام بود. او ورزشکار است و باشگاه دارد. اما ۶۰ میلیون بدهی به بار آورده بود و از نطر مالی خیلی تحت فشار بود. زمانی که پیشنهاد سرقت را به او دادم، خیلی راحت قبول کرد. با همدستان دیگرم هم از طریق همین دوستم آشنا شدم. البته این را هم بگویم به هر کسی که مبلغ وسوسهآمیز سرقت و پولدار شدن را میدادم همراهمان میآمد. برای من هم فرقی نداشت، چه اینها چه افراد دیگر مهم این بود که بتوانیم نقشه سرقت را اجرا کنیم.
* سابقه داری؟
نه سابقه ندارم اما یکی از اعضای باند که در گیلان دستگیر شد سابقه دارد ولی نمیدانم چه سابقهای.
* تصمیم نداشتی از کشور خارج شوی؟
نه، من روز سرقت را مرخصی گرفتم اما چون اضطراب داشتم دو روز بعد هم مرخصیام را تمدید کردم. بعد از آن هم مثل روزهای معمول به سرکارم رفتم.
* وقتی از مرخصی برگشتی و از ماجرای سرقت با خبر شدی، چه واکنشی نشان دادی؟
تا آنجا که میتوانستم خودم را متعجب و نگران نشان دادم.
* نقشه سرقت را از کجا یاد گرفتی؟
نیاز به یاد گرفتن نبود، همین که کمی فکر کنی ایده به ذهنت میرسد. البته فیلمهای هالیوودی و گانگستری خارجی در برداشت ایده بیتأثیر نبود.
* خانواده ات میدانند که سرقت کردی؟
نه، من چند روز قبل از سرقت همسرم را به شهرستان فرستادم و در این مدت هم حرفی از این ماجرا به او نزدم.
* تصور میکردی دستگیر شوی؟
حتی یک درصد هم فکرش را نمیکردم. اصلاً در خواب هم نمیدیدم که به دام پلیس بیفتم. اما درعین حال در تمام این چند روز ترس و واهمه زیادی داشتم، مدام فکر میکردم همه میدانند که من دزدم و پلیسها به یک چشم دیگری به من نگاه میکنند. پلیس که میدیدم مسیرم را تغییر میدادم اما اینکه فکرش را کنم دستگیر شوم امکان نداشت. ما خیلی حرفهای عمل کرده بودیم و هیچ ردی از خودمان به جا نگذاشته بودیم.
دیدگاه تان را بنویسید