جامعه ایران، آسیب‌دیده‌اجتماعی می‌سازد

پس از مدت‌ها که موضوع کارتن‌خوابی و افزایش تعداد بی‌خانمان‌ها تبدیل به سوژه داغ محافل رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی شده بود حالا در جهشی قابل‌انتظار، شاهد تکرار هرروزه این موارد از سوی دولتمردان و سیاست‌گذاران هستیم.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس،  گروهی معتقد هستند این مسئله ناشی از رشد بی‌رویه تعداد کارتن‌خواب‌ها و بی‌خانمان‌ها در سال‌های اخیر است و به همین جهت، صاحبان قدرت چاره‌ای جز گردن‌نهادن به واقعیت‌های اجتماعی ندارند.

این گروه معتقد هستند، وجود 15 هزار کارتن‌خواب، آنچنان که آمارهای رسمی از آن حکایت می‌کنند، واقعیتی غیرقابل‌کتمان است که فقط با قبول آن می‌توان چاره‌ای برای حل این بحران اندیشید. گروهی دیگر اما بر این باور هستند که قبول این مسئله و تبدیل‌شدن آن به ادبیات غالبِ حاکمیتی تا زمانی که چاره‌ای برای آن اندیشیده نشود، نمی‌تواند به کاهش تعداد بی‌خانمان‌ها یا بهبود وضعیت آنها کمکی کند. آنها معتقد هستند تا زمانی که جامعه، درمانی برای به‌حداقل‌رسیدن شکاف طبقاتی و نابرابری‌های اجتماعی، آموزشی و اقتصادی نداشته باشد، نمی‌توان به حل بحران بی‌خانمانی و کاهش آسیب‌های اجتماعی، امیدوار بود.

پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و انجمن جامعه‌شناسی ایران برای بررسی «کارتن‌خوابی و بی‌خانمانی در شهر»، نشستی با حضور تعدادی از جامعه‌شناسان برگزار کرده است. این نشست که با حضور جواد میری، بیژن عبدالکریمی، رحیم محمدی و فاطمه موسوی برگزار شد به موضوعاتی مانند عدالت اجتماعی و شکاف طبقاتی و ورشکستگی نهادهای اجتماعی و موضوع طردشدگی و وجدان اجتماعی پرداخته است.

حاشیه‌نشینی، بحرانی‌ترین حالت طرد اجتماعی

فاطمه موسوی، دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی، مسائل اجتماعی ایران با طرح این سؤال که چرا تیره‌بختی و آدم‌های بیچاره و فقیر در جهان وجود دارند، گفت: «در 300 سال گذشته، سه پاسخ متفاوت به این سؤال داده شده است؛ جواب اول که بر‌اساس جامعه سنتی است، می‌گوید سرنوشت و تقدیر این‌گونه بوده و خواست خداوند است. در جامعه سنتی، خانواده‌های گسترده‌ای داریم که از خانواده‌های ضعیف حمایت می‌کنند. فردی که دیوانه، بیمار، از کار افتاده و سالمند بوده، امکان این را نداشته است که بتواند تأمین معاش کند؛ به‌همین‌دلیل به کمک خانواده و دیگر بستگان، حمایت می‌شده و این شبکه حمایت سنتی باعث می‌شد تعداد افرادی که ما به آنها تیره‌بخت می‌گوییم، محدود بماند. معمولا جذامیان، دیوانگان و... که از حمایت خانواده‌های موجود در این شبکه بهره‌مند نبودند، به حال خودشان رها می‌شدند و به جاهای دورافتاده می‌رفتند. در دوره مدرن‌تر که ما صنعتی‌شدن را داریم، جوابی که به این سؤال داده می‌شود این است که فقرا تنبل هستند، پشتکار ندارند، بی‌نظم ‌هستند و کار نمی‌کنند. اگر نگاه کنید، می‌بینید که در قرن نوزدهم، نوانخانه‌هایی ساخته شده است که از فقرا نگهداری می‌کردند تا آنها انضباط، سخت‌کوشی، فضیلت اخلاقیِ، پرکار بودن و قانع‌بودن را یاد بگیرند و روح تنبلی و بی‌عاری از جسم و روحشان بیرون کشیده شود. بعد از مدتی و با پیشرفت‌های اجتماعی، این ایده که فقیربودن فقرا، تقصیر خودشان است، زیر سؤال رفت و در قرن بیستم، ایده دولت رفاه را داشتیم. پاسخ به این سؤال در این دوره، این بود که چرا دولت، ساختارهای اجتماعی حمایتی را به‌وجود نمی‌آورد؟ و این تفسیر ساختارهای اجتماعی نابرابر است که دولت از آن حمایت می‌کند و سیاست‌های اجتماعی درست برای حمایت از فقرا وجود ندارند.»

او در ادامه با ارائه تحلیل جامعه‌شناسی به بررسی ساختارهای اجتماعی نابرابر پرداخت. «مورد اول نابرابری‌های اجتماعی، حاصل ساختارهای اجتماعی تبعیض‌آمیز است که برحسب نژاد، قومیت یا جنسیت، فقرا و مشاغل پست را داریم؛ افرادی که در اقلیت‌ هستند و نمی‌توانند به مشاغل بالا برسند. بخشی از تیره‌بختی اجتماعی، حاصل تضادهای اجتماعی ویرانگر است؛ وقتی که نظم اجتماعی یک کشور و جامعه به‌هم می‌خورد و بخش دیگر، حاصل نحوه اجتماعی‌شدن مردم است و وقتی این مسئله با مشکل مواجه شود، باعث می‌شود در جامعه آسیب بیشتری ببینند. بحث دیگر، مفهوم انفعال اجتماعی و انزواست. وقتی جامعه به یک ترتیبی بر افراد غلبه می‌کند که آنها راه نجاتی پیدا نکرده و احساس می‌کنند، هیچ امیدی نیست و این باعث می‌شود افراد جامعه دچار نوعی انفعال شوند؛ انفعالی که خودش را در بی‌مسئولیتی اجتماعی نشان می‌دهد. اینها بخشی از شرایط بیگانگی است. بحث دیگر، این است که وقتی فردی احساس بیگانگی از جامعه داشته باشد یا ساختارها فرد را به سمتی ببرند که طرد شود؛ این طرد اجتماعی در بدترین حالت، منجر به بی‌خانمانی و حاشیه‌نشینی می‌شود. کارتن‌خوابی نیز بخش کوچکی از بی‌خانمانی است. طبق آمار رسمی، ما 15 هزار کارتن‌خواب داریم اما مشخص نیست چقدر بی‌خانمان داریم؟ مشکل بی‌خانمانی و کارتن‌خوابی حل نمی‌شود مگر اینکه برگردیم به آن چیزی که منشأ این بحران بوده است. حال این سؤال مطرح می‌شود که ما به‌عنوان بخشی از جامعه، چه مسئولیتی در قبال این گروه‌های فقیر که دچار طرد اجتماعی شده‌اند، داریم؟»

آسیب‌های اجتماعی، زوائد زشت نظام آموزش‌وپرورش

در ادامه این نشست، رحیم محمدی، جامعه‌شناس با اشاره به اینکه در نگاه اجتماعی، کارتن‌خوابی، اعتیاد و بی‌خانمانی، یک فهم خاصی دارد و آن این است که این افراد، قربانی اجتماعی هستند، گفت: «در یک نگاه روان‌شناختی و در یک رویکرد اخلاق سنتی، خود این افراد مقصرند اما در جامعه مدرن شهری، این افراد، قربانیان روابط اجتماعی ‌هستند. اگر این افراد در یک خانواده منسجم رشد می‌کردند آیا به این روز می‌افتادند؟ آیا اگر در یک مدرسه مناسب، درس می‌خواندند این اتفاق می‌افتاد؟ البته نظام آموزش‌وپرورش ما مشکلات بسیاری دارد و بسیاری از این آسیب‌های اجتماعی در واقع، زواید زشت نظام آموزش‌وپرورش ماست.»

او یکی از دلایل گسترش پدیده کارتن‌خوابی و بی‌خانمانی در معابر شهری را ناشی از بی‌تدبیری شهرداری‌ها در ساماندهی به وضعیت این افراد دانست و گفت: «اگر یک سیستم شهرداریِ حرفه‌ای و مدنی داشتیم این اتفاق می‌افتاد؟ شهرداری در همه دنیا یک سیستم حرفه‌ای مدنی است برای خدمت‌رسانی به شهروندان؛ بااین‌حال، چنانکه می‌بینیم، شهرداری ما یک نهاد غیرحرفه‌ای و غیرمدنی بوده و بیشتر به یک نهاد روبوتیک شبیه است. به این صورت که تعدادی مثل ربات کار می‌کنند و از طرف دیگر، نوعی تجارت‌خانه شده است.»

او با اشاره به اینکه اگر یک سیستم سیاسی هوشمند داشتیم که مدیریت مناسبی در زمینه‌های اجتماعی داشت این اتفاق نمی‌افتاد، ادامه داد: «بنابراین در یک نگاه اجتماعی، این افراد قربانیان ساختارها و چرخ‌های زندگی اجتماعی بوده و جامعه و افراد در برابر اینها مسئول هستند. یک نظام آموزش‌وپرورش مناسب، به فرد مهارت زندگی می‌آموزد، زبان‌آموزی می‌کند، شرایط اجتماعی کار، مهارت، کسب درآمد و روش‌های متفاوت زیستن در شهر را به افراد می‌آموزد؛ بنابراین اگر یک نظام آموزش‌وپرورش کارآمد داشته باشیم، آموختن زندگی و کیفیت آن، اولویت اصلی می‌شود. دومین نکته در این مورد، این است که دانش‌آموزان یاد بگیرند، چطور سؤال طرح کنند؟ درواقع، اولین آموزشی که باید به کارتن‌خواب‌ها داده شود، آموزش‌های ثانویه است؛ البته این آموزش‌ها نباید مثل مدرسه بوده و باید همراه با زندگی باشد تا بتوانند به زندگی برگردند؛ بنابراین ما با یک شرایط نهادین و ساختاری نامناسب روبه‌رو هستیم که اگر این وضعیت همین‌طور پیش برود ما در سال‌های آینده، بی‌خانمان‌های بیشتری خواهیم داشت.»

روند تیره‌بختی‌های جامعه بدتر می‌شود

در بخش دیگری از این نشست، بیژن عبدالکریمی، دانشجوی رشته فلسفه با اشاره به اینکه تمام حرفی که دارم، برجسته‌کردن این است که من نمی‌دانم چه می‌خواهم بگویم، گفت: «من نمی‌دانم در برابر تیره‌بختی‌های جامعه چه بگویم اما به‌عنوان یک دانشجوی رشته فلسفه از این موضع دفاع می‌کنم. ما هرروز در جهان خودمان و در اطراف زندگی اجتماعی، شاهد پدیدارهایی بسیار زشت و غیراخلاقی، مانند شکاف طبقاتی، بی‌عدالتی اجتماعی و به‌دنبال آن، هزاران فجایع اخلاقی دیگر مانند بیکاری، قربانی‌شدن استعدادهای جوانان و... هستیم. درواقع، کارتن‌خوابی، نمادی از دردهایی است که به جان این ملت افتاده اما وظیفه ما در قبال این فجایع و بی‌عدالتی‌ها چیست؟ خیلی از ما این امور را محکوم می‌کنیم و خیلی از ما بی‌تفاوت هستیم ولی آیا صرف محکوم‌کردن اخلاقیِ این‌گونه تیره‌بختی‌ها نهایت کاری است که ما می‌توانیم بکنیم؟ یا وظیفه سنگین‌تری داریم؟ به نظر من، وظیفه سنگین‌تری داریم. شاید بعضی مبارزه کرده و نهادهای سیاسی را محکوم کنند اما آیا مسئله صرفا یک امر سیاسی است؟ درواقع تفاوت چندانی ندارد.» او با اشاره به اینکه ما یک نظام بزرگ اجتماعی را دگرگون و نظام دیگری را ایجاد کردیم اما کماکان این جامعه روزبه‌روز ضعیف‌تر می‌شود، ادامه داد: «ما سازمان تأمین اجتماعی را محکوم می‌کنیم که چرا وظیفه‌اش را انجام نمی‌دهد اما به این فکر نمی‌کنیم که در این وضعیت جامعه، سازمانی مثل تأمین اجتماعی، نمی‌تواند وظیفه‌اش را انجام بدهد.»

وقتی آموزش‌وپرورش، فقر را بازتولید می‌کند

در قسمت پایانی این نشست نیز سیدجواد میری، جامعه‌شناس با اشاره به اینکه بعد از مسئله گورخواب‌ها، این سؤال مطرح می‌شود که مگر فقر در جاهای دیگر وجود ندارد، گفت: «پاسخ‌های بی‌شماری می‌شود داد ولی تغییری که در جامعه ما بعد از انقلاب رخ داد، اساسش این بود که جامعه‌ای بسازد تا در آن شکاف طبقاتی نباشد؛ این نشان از آن دارد که ما در جهان امروز، نیازمند این هستیم که کنش‌ها و واکنش‌های خودمان را دقیق و مطالعه‌شده انجام دهیم. 50 درصد از مردم ایران، زیر خط فقر زندگی می‌کنند و 11 میلیون حاشیه‌نشین داریم. شکاف طبقاتی فقط یک مفهوم انتزاعی نیست؛ به این معنا که اگر کسی در حاشیه شهر زندگی می‌کند، معنایش این است که نظام آموزش‌وپرورش ما شبکه فقر را بازتولید می‌کند، جامعه ما به‌سمت درستی نمی‌رود و برنامه‌ریزی درستی هم نداریم. در تمام جهان، فلسفه نظام آموزش‌وپرورش این است که اگر در جامعه‌ای شکاف طبقاتی وجود دارد، بتواند آن را به گونه‌ای جبران کند ولی وقتی آموزش‌وپرورشمان را تجاری می‌کنیم و آن را به تجارت‌خانه تبدیل می‌کنیم، تنها نقطه امید جامعه را که مطرود‌شدگان جامعه می‌توانند امیدی به‌ آن داشته باشند، کور می‌کنیم. نکته دیگر این است که شبکه‌های خانوادگی به گونه‌ای فروپاشیده و شبکه‌های اجتماعی مدرن و نهادین در کنار آن به‌وجود نیامده است.»

منبع: روزنامه وقایع اتفاقیه

دیدگاه تان را بنویسید