ایست بازرسی جلوی ماشین را گرفت که گفتند: خانواده قائم مقام لشکرند و من با خود گفتم چرا بچه های جنگ دروغ می گویند.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: تنها سفری که من و همسرم[۱] رفتیم، سفر یک هفته ای جنوب بود. درست زمانی که فاطمه به یک ماهگی رسید یعنی هفتم آذرماه، سه نفری به شهرهای جنوبی رفتیم و همه نوار مرزی را از نزدیک دیدیم تا جایی که از کنار اروند می توانستی سربازان بعثی را ببینی، و ولی الله لبخند می زد و می گفت: دیگر نگویی من را به جنگ نبرده ای. چند روزی گذشت و سفرمان به انتها رسید و باید خودمان را به فرودگاه می رساندیم. ولی الله خود پشت فرمان نشسته بود و راننده اش کنار دست او. وقتی به ایست بازرسی رسیدیم، راننده گفت: اینها خانواده معاون لشکرند. از اینکه این حرف را شنیدم ناراحت شده و در دل گفتم چرا باید بچه های جنگ دروغ بگویند. چند ماه گذشت و وقتی ولی الله شهید شد تازه فهمیدم دروغی در کار نبوده است و ما خانواده معاون لشکر بوده ایم.[۲]
- شهید ولی الله چراغچی، قائم مقام لشکر پنج نصر.
- برگرفته از خاطره تهمینه عرفانیان امیدوار، همسر شهید چراغچی.