در همان برخورد اول عباس به دلم نشست و کار خودش را کرد و این آغازی شد برای زندگی مشترکمان.

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: سال آخر دبیرستان بودم که مادر عباس[۱] مرا از مادرم خواستگاری کرد. او که هیچ تمایلی نداشت دخترش را به یک نظامی دهد، به فکر ازدواج نبودن من و سیر کردن در فضای درس و بحث را بهانه مناسبی دید تا جواب رد به مادر عباس بدهد و بگوید که دخترم می خواهد درس بخواند.

چند وقت بعد دوباره مرا خواستگاری کردند و این بار پدرم گفت که حالا بگذارید بیایند، در عالم همسایگی خوب نیست اینطور برخورد کنید. قرار گذاشته شد و آمدند. در همان برخورد اول، عباس به دل پدرم نشست و به من گفت که او یک مرد کامل است برای زندگی. به دل خودم هم نشست و کار خودش را کرد و فکر کردم که قرار است من با او خوشبخت شوم. پدرم نظر مرا خواست و من به رسم حیا گفتم: هر چه شما صلاح بدانید.

چهار ماه بعد یعنی ۲۲ تیرماه ۵۸ عقد کردیم و هفتم آبان ماه نیز جشن عروسی برگزار و اینچنین زندگی مشترکمان آغاز شد.[۲]

  1. شهید عباس دوران، خلبان تیزپروازی که در سحرگاه روز سی ام تیر ماه سال ۶۱ به سالن برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها در بغداد حمله کرد و بقایای پیکرش در تاریخ تیرماه ۸۱ به کشور بازگشت و در مراسمی ویژه در شیراز به خاک سپرده شد.
  2. برگرفته از خاطرات نرگس خاتون (مهناز) دلیر روی فرد، همسر شهید.
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
13 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.