«من چه بخواهم و چه نخواهم با مرگ از دنیا می روم اما باید ببینم زندگی ام چقدر برای دیگران تأثیر گذار است.»، این را بر روی کاغذی نوشت و رفت.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: هنوز زخم هایش التیام کامل نیافته بود و هر شب برای رهایی از درد، کیسه یخی بر روی کمر می گذاشت تا کمی آرام شود.[۱] جنگ به طور رسمی شروع شده بود[۲] و ماندن خانواده ها در پایگاه های نظامی به صلاح نبود[۳]. داشت زن و بچه را راهی تهران می کرد که همسرش به او گفت: تو هم اینجا در بوشهر بمان که ناگهان محمدعلی برافروخت و گفت: اگر من که فرمانده ام نروم انتظار داری نیروهای من به جنگ بروند؟! اگر من نروم و من و من ها نرویم پس چه کسی باید برود؟ گمان کرده ای این لباس را بر تن کرده تا فقط حقوقی دریافت کنم و بس٫ نه مدت ها دوره دیده ام تا اگر یک روز کسی قصد تجاوز به میهنم را داشت از آن دفاع کنم. با همین برافروختگی کاغذی از جیبش بیرون آورد و یادداشتی برای همسر نوشت: من چه بخواهم و چه نخواهم باید با مرگ از این دنیا بروم پس باید ببینم زنده بودنم چه سودی برای دیگران داشته است. اما کسی چه می دانست که این آخرین یادداشت محمد علی برای همسر است و تا چند روز دیگر قرار است او به حیات اثرگذارش پایان دهد و مقام شهادت را برگزیند.[۴] [۵]
- ماه ها قبل در درگیری هایی که در خرمشهر پس از انقلاب به وجود آمده بود به شدت مجروح شده بود و تیری به شکم اصابت کرده و از کنار نخاع گذشته بود.
- قبل از حمله هوایی جنگنده های رژیم بعث عراق به پالایشگاه تهران در تاریخ ۳۱ شهریور ۵۹، در مرزهای جنوبی کشور درگیری هایی صورت می گرفت.
- خانواده شهید صفا در خانه های سازمانی بوشهر زندگی می کردند.
- کماندوی شهید محمدعلی صفا که در تاریخ چهارم آبان ماه ۵۹ بر اثر انفجار خمپاره به شهادت رسید و به پاس احترام او، پرچم پایگاه کماندویی رویال مارین انگلستان به حالت نیمه افراشته درآمد.
- برگرفته از خاطرات عادله خوش سیرت، همسر شهید.