بابای مدرسه که هر روز با کلاس ها و راهروی تمیز رو به رو می شد، فکر می کرد مدرسه جن دارد اما فهمید...
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: نیمه های شب بود که عباس[۱] برای تمیز کردن کلاس ها و حیاط به مدرسه می رفت و بعد به خانه برمی گشت. این شده بود کار هر روز او. بابای پیر مدرسه که کمر و پاهایش درد می کرد، از این موضوع شگفت زده شده بود و فکر می کرد نکند مدرسه جن دارد که شب ها برای کمک به او می آیند. یکی از نیمه شب ها عباس را می بیند که جارو به دست مشغول تمیز کردن حیاط است. آن وقت متوجه می شود که ای بابا کار جن کدام است اینکه همان عباس مهربان خودمان است.[۲]
- سرلشکر شهید خلبان عباس بابایی.
- برگرفته از خاطره پدر شهید.
کپی شد