جی پلاس ـ منصوره جاسبی: هوا به شدت سرد بود. مسئولان زندان که قصد آزار و اذیت زندانیان را داشتند، پتوها را جمع کرده و هر زندانی فقط یک پتو داشت که نمی دانست آن را زیرانداز کند یا روانداز٫ شهید حسین غفاری[۱] پشت در زندان رفت و محکم آن را کوبید و در حالی که هیچ کس جرأت اعتراض نداشت، گفت: این زندانیان از شدت سرما نمی توانند بخوابند، پتوهای آنها را پس بدهید. نگهبان زندان که قصد تفرقه اندازی داشت، گفت: شما دیگر چرا از این آقایان چپی حمایت می کنید؟ از شما بعید است؟! غفاری گفت: اگر شما افکار آنها را قبول ندارید، من هم قبول ندارم، انسان،‌ انسان است و مسلمان و کمونیست ندارد. باید همه از شرایط انسانی برخوردار باشند. یا آنها را بکشید یا پتوهایشان را برگردانید. مسئول زندان در جواب ادامه داد: آقای شیخ بگو پتوی من را بدهید ما هم می دهیم. شهید غفاری گفت: من قوی و سالم هستم و مشکلی ندارم. اگر می خواستیم «من» باشیم که اینجا نمی آمدیم، منی برای ما وجود ندارد. ما همگی «ما» هستیم. اگر پتوها را ندهید همگی اعتراض می کنیم و نماز می خوانیم و آن وقت آقایان کمونیست هم نماز خواهند خواند. حالا پتوها را می دهید یا جنجال به راه اندازیم؟! زندانبان با حالتی تهدیدآمیز گفت: اگر چنین کنی، کتک مفصلی خواهی خورد. صدای زندانیان کم کم بلند شد و به تدریج اوج گرفت، و بچه مسلمان ها هم شروع به صلوات فرستادن کردند. زندانبانان که خود را عاجز می دیدند، تسلیم شده و پتوها را برگرداندند. رفتارها و برخوردهایی که شهید غفاری با زندانیان داشت، باعث شد که جمعی از آنها نزد او بیایند و درخواست اسلام آوردن بکنند.

  1. شهید آیت الله غفاری که در غروب ششم دی ماه سال ۵۳ به شهادت رسید.

دیدگاه تان را بنویسید