ناگفته هایی از ماجراهای صلح و سازش در کشور و بخشش محکومان به قتل

عباس عربی می گوید: ۳۲۲ پرونده قتل عمد و بالغ بر ۱۰ هزار پرونده نزاع‌های دسته جمعی، اختلافات محلی، قومی، قبیله‌ای، در سراسر کشور را به لطف خدا و کمک بزرگان و مسئولین و ریش سفیدان به صلح و سازش رسانده‌ایم.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس؛ میزان نوشت: عباس عربی مردی است که به عنوان پرچمدار صلح و سازش شناخته می شود و به ۳۲۲ زندگی جان دوباره‌ای بخشیده است. خود را نوکر مردم ایران زمین می‌داند و از همه جای ایران زمین درخواست برای سازش دارد. از دهیاری در روستایی دورافتاده تا نمایندگان مجلس و وزرا. با خدای خود عهد کرده است که تا جان دارد نوکر این مردم باشد و برای صلح و سازش تلاش کند. 

 

لطفا خودتان را معرفی کنید.

عباس عربی هستم. ساکن شهرستان کرمانشاه. متولد اول مرداد ۱۳۴۳ از ایل کاکاوند شهرستان هرسین. از قومم بگویم که در کرمانشاه قوم لر و لک و کرد زندگی می‌کنند، بنده در واقع نوکر این مردم بخصوص ایران زمین از قوم لک کرمانشاه هستم.

آقای عربی خیلی‌ها شما را پرچمدار صلح و سازش ایران می‌دانند؟

 من با خدای خودم عهد کردم کارگر خدا و نوکر مردم ایران زمین باشم. در این راستا  مردم کرمانشاه و دیگر استان‌ها هم محبت داشتند یک طوماری تهیه کردند و من را به عنوان پرچمدار صلح و سازش معرفی کردند. البته دوستان نیز از زندگی من درباره صلح و سازش یک کتابی با عنوان شهد شیرین گذشت منتشر کردند و من را به عنوان پرچمدار صلح و سازش معرفی کردند.

از چه زمانی و چطور وارد صلح و سازش شدید؟

من از زمان کودکی همراه پدر بزرگم در روستا برای صلح و سازش می رفتم. سال ۱۳۸۳ شورای حل اختلاف که تاسیس شد از من دعوت شد. سن و سال کمی هم داشتم اما رفتم. در آن زمان یک قتلی در یکی از روستا‌های بخش مرکزی کرمانشاه رخ داده بود. آقایی آمد گفت من خواب دیدم که شما رفتید رضایت گرفتید. گفتم رضایت قتل کار من نیست، چون اولا سن و سالی ندارم و ثانیا با منطقه شما آشنا نیستم. بار سوم قرآنی آورد و گفت من خواب دیدم و همسرم هم خواب دیده که شما قرآنی بردید و پدر خانم من را از چوبه دار نجات دادید. همان قرآن را برداشتم و آدرس روستا را گرفتم. حدود ۱۲۰ خانوار بودند که نصف منازل تخریب شده بود. دامداری، کشاورزی از بین رفته بود، از یکی سئوال کردم و گفت این دو طایفه در این روستا فامیل نزدیک هم بودند، ولی یک پیرمرد اینجا کشته شده و قاتلش هم گرفتند و حکم آن هم آمده است. چند دختر هم خانه همدیگر دارند  که زمانیکه قتل واقع شده دختر‌ها را برگرداندند و هر کس رفته خانه پدر خودش و شوهر و بچه هایش را رها کرده  است. در نهایت به لطف خدا، اولین جلب رضایت آنجا شروع شد و آن خانواده که حدود ۱۴ نفر ورثه داشت رضایت دادند.

دو ماه بعد اسم من برای حج درآمد. پیش از این عازم کربلا شدم و همان جا عهد کردم و گفتم خدایا به عظمت خون شهدا و به این عتبات عالیات قسم می‌دهم تو قدرت و توان نوکری مردم ایران زمین در کار‌های خیر بخصوص اصلاح ذات البین و صلح و سازش را به من عطا کن. من کارگر تو و نوکر مردمم خواهم بود و این کار را بدون توقع از هیچ کسی در سرتاسر ایران انجام می‌دهم.

در این راستا با کمک دیگر بزرگان و ریش سفیدان موفق شدیم در همان سال‌ها بالغ بر ۷۵ فقره قتل عمد را رضایت بگیریم. همان سه چهار سال به لطف خدا و مسئولین دادگستری و شورا‌های حل اختلاف توانستیم کارهای زیادی انجام دهیم و با استفاده از بزرگان و ریش سفیدان فرهنگ خوبی زنده شد و فرهنگ خون صلح در غرب کشور را به لطف خدا و کمک ریش سفیدان و مسئولین و بزرگان زنده کردیم.

من از همه مسئولان بخصوص صدا و سیما، خبرنگاران و عزیزانی که در این راستا کار می‌کنند می خواهم ترویج فرهنگ صلح، سازش، عطوفت و بزرگی را بیشتر تبلیغ کنند. در هر شهری،در هر روستایی،در هر کشوری گذشت حاکم باشد آرامش هست. 

 تاکنون چند مورد صلح و سازش انجام دادید؟

۳۲۲ پرونده قتل عمد و بالغ بر ۱۰ هزار پرونده نزاع‌های دسته جمعی، اختلافات محلی، قومی، قبیله‌ای، در سراسر کشور را به لطف خدا و کمک بزرگان و مسئولین و ریش سفیدان به صلح و سازش رسانده‌ایم.

آیا در  مسیر صلح و سازش با مشکلاتی مواجه شدید که منتهی به عدم مصالحه شود؟

این موضوع یک امر طبیعی است، اگر کسی یک جوانی را از دست می‌دهد ناراحت و عصبانی است. گاهی اوقات وقتی برای صلح مراجعه می‌کنیم ناسزا می‌گویند و رفتارهایی از روی خشم از خود نشان می‌دهند. یکبار در این ماجراها برادر مقتول خیلی عصبانی بود و حق هم داشت و با ما برخورد نامناسبی داشت. به همراهان گفتم ناراحت نشوید و خودم رفتم دستش را بوسیدم و همان فرد بانی رضایت شد.  

بعضی استان‌ها می‌رویم و خانواده مقتول لباس‌های خونی را می‌آورد. یکی آمد لباس‌های خونی برادرش را به تن کرده بود. هر جایی بروم هزار فحش هم به من بدهند ناراحت نمی‌شوم و با خود می‌گوییم حق دارند و عزیزی از دست داده‌اند.

یکبار هم در ماجرای تلاش برای صلح و سازش برادر مقتول روی من قمه کشید و اگر دستش را نمی‌گرفتند و مادرش نمی‌آمد شاید الان یک دست نداشتم. جالب اینکه همان آقا آنقدر بزرگوار بود که بانی سازش شد و از پدر و مادرش رضایت گرفت و شب اجرای حکم قصاص نگذاشت، قاتل برادرش را اعدام کنند.

از کسانی که اولیای دم مقتول هستند و این کارها را می‌کنند ناراحت نمی‌شویم، تازه می‌گوییم اگر چند تا فحش بدهند و ناراحتی کنند برای ما ثواب هم دارد، آن‌ها هم خشمشان فرو می‌نشیند.

شما برای ایجاد سازش در چه نوع قتل‌هایی ورود می‌کنید؟

برای صلح و سازش قتل‌ها ابتدا آرای دادگاه را می‌گیرم، از زندان هم سئوال می‌کنم تا ببینم آیا فرد در زندان از رفتار خود پشیمان شده است یا خیر و اگر آزاد شود فرد مفیدی برای جامعه می‌شود. اگر ببینم فرد شروری هست دنبال کارش را نمی‌گیریم. 

گاهی دو نفر در یک اتاق، در حال کشاورزی یا سر یک ملکی یا در خیابان بر سر موضوعی عصبانی می‌شوند و در اثر عصبانیت قتل‌ واقع می‌شود که در این زمینه می‌توان برای سازش اقدام کرد و این قبیل قتل ها قابل گذشت است.

در این تعداد سازش‌ تا حالا موردی داشتید که فرد بعد از اینکه سازش کرده باز مرتکب جرم شود؟

 از این تعداد که من خدمت بزرگان و ریش‌سفیدان سرتاسر ایران بودم؛ شماره اکثرشان را دارم گاهی زنگ می‌زنم و احوال می‌پرسم. تا الان نشنیدم  یکی از قاتل‌ها به زندان برگردد و جرم دیگری انجام دهد.  

چند وقت پیش صلح و سازشی بین دو طایفه داشتید که بیش از ۴۰۰ زخمی داشتند؟

یک روستایی حدود ۱۲۰ خانوار بودند. این روستا باهم درگیر شدند و در بین یک نفر کشته و سه نفر با گلوله خیلی شدید زحمی شدند. این روستا، روستای خیلی حاصل‌خیز و قطب کشاورزی در بخش شهرستان هرسین کرمانشاه است. در بین این درگیری روستا‌های همجوار بالغ بر بیش از ۴۰۰ نفر وارد ماجرا شدند و شدت درگیری بالا گرفت؛ اما با درایت مسئولین استان و ریاست دادگستری و دادستان‌ها و  امام جمعه خشونت کاهش پیدا کرد.

به لطف خدا تلاش کردیم که رضایتشان را گرفتیم و در مراسم خون صلح سازش برقرار شد.  

خاطره جالبی از این صلح و سازش‌ها دارید؟

خاطره جالب و خوشحال کننده که زیاد است، یک روز موبایلم زنگ خورد و دیدم شماره خارج از کشور است؛ یک خانمی از آن سوی تلفن گفت من ایرانی هستم و آلمان زندگی می‌کنم. برادرم در تهران چند روز قبل عروسی با خانمش رفتند گل تهیه کنند و یک دوستی داشتند که جلوی آن ها را گرفته و چند حرف بد به آن‌ها می‌زند و درگیر می‌شوند. آن مرد را هول می‌دهد و سرش به جدول می‌خورد و فوت می‌کند.

این اتفاق سه شنبه رخ می دهد و پنجشنبه که عروسی بود داماد به اتهام قتل عمد بازداشت می‌شود. پدرش هم این موضوع را می‌شنود سکته می‌کند و توان حرف زدن و حرکت کردن ندارد.  این فرد برادر نداشت و خواهرش هم دانشجوی پزشکی خارج از کشور بود، گفت می‌خواهند اعدامش بکنند، اولیای دم هم دو برادر داشتند که شماره آن ها را از او گرفتم. زنگ زدم و احوالپرسی کردم و گفتم من کرمانشاه هستم و برای شناخت از خودم چند کلیپ از فعالیت ها در واتس آپ ارسال کردم و این موارد را نگاه کنید و بعد من دوباره به شما زنگ می زنم.

خیلی انسان بزرگی بود و دستش را می‌بوسم. یک ساعت بعد زنگ زدم گفتم نگاه کردی؟ گفت آره نگاه کردم. شما کرمانشاه هستید و من هم از کرمانشاه هستم و همدیگر را به واسطه فردی که آشنای هر دو طرفمان بود شناختیم. به او گفتم رضایت می‌خواهیم و بیا بخاطر رضای خدا این فرد را ببخش و در نهایت با صحبت‌هایی که شد رضایت حاصل گردید.

ایشان تلفنی اعلام گذشت کرد و حدود ۳، ۴ ماه پیش آن پسر که قتل انجام داده بود، آزاد شد.

دیدگاه تان را بنویسید