روند مناسبات و مشکلات زندگی در برخی روستاهای محروم کهگیلویه و بویراحمد، زنانی را بار آورده که «مرگ» بهترین انتخابشان است؛ اما چه می‌شود که یک زن جوان سراغ سم، دار و خودسوزی می‌رود؟

به گزارش جماران،  «دو دختر ۱۴ ساله در دیشموک خودکشی کردند؛ چهارمین خودکشی در دوماه اخیر» روایتی از یک روحانی در کهگیلویه و بویراحمد که یک هفته‌ای دست به دست شد و کسی نفهمید چرا رنج یک دختر باید در ۱۴ سالگی لب‌ریز شود. هر دو در یک خانواده پرجمعیت و فقیر بزرگ شده و ترک تحصیل کرده بودند. احتمالا اولین سوال این است که خودکشی برای همین؟ اما سرک‌کشیدن به مناسبات و سبک زندگی در این مناطق، روایت جدیدی از زنان را بازگو می‌کند. روایت یک کودکی که در خانه کتک می‌خورد، به مدرسه می‌رود و آنجا تنبیه می‌شود، به اجبار ترک تحصیل می‌کند و مجبور به ازدواج می‌شود وقتی هیچ مهارتی برای زندگی‌کردن یاد نگرفته است. آنجا شروع یک سوگواری طولانی است؛ دیده نمی‌شود، به حساب نمی‌آید، کتک می‌خورد، سخت کار می‌کند و این روند زنی را بار می‌آورد که «مرگ» احتمالا بهترین انتخابش می‌شود.

روایتی که می‌تواند برای زنان روستاهای محروم این منطقه مصداق داشته باشد. مصداق‌های رنجی که حالا اسماعیل آذری، یک روحانی جوان آنها را روایت می‌کند. روایت‌هایی که صرفا بر اساس تجربه زیسته او طبقه‌بندی شده و تحلیل عمیقی نمی‌تواند داشته باشد. مشاهداتی که او را وادار به آموزش‌هایی کرده تا بتواند حتی ذره‌ای از این رنج بکاهد؛ اما واقعا توانسته تاثیرگذار باشد؟ آذری در گفت‌وگویی با «خبرآنلاین» تمام روایت‌هایش را از این مناطق بازگو کرده و از رنجی حرف زده که زنان را به سمت مرگ می‌کشاند. مصداق‌هایی از این روحانی جوان که هرکدام طبقه‌بندی شده تا بتواند به یک مرجعی برسد و پاسخ این سوال را بدهد که چرا زنان روستاهای محروم کهگیلویه و بویراحمد سراغ سم، دار و خودسوزی می‌روند؟

یک: روایتی از سوگواری‌های طولانی؛ «۴ سال است هیچ مهمانی‌ای نرفته‌ام»
«از او پرسیدم چرا بعد از ۸ سال هنوز سیاه می‌پوشی؟ گفت به‌خاطر دخترم» سوگواری‌های طولانی‌مدت بین زنان روستاهای دورافتاده در کهگیلویه و بویراحمد به یک عرف تبدیل شده؛ عرفی که جایگاهش «ترس از حرف مردم» است. «زنان این منطقه عموما بسیار افسرده هستند؛ یکی از دلایل این افسردگی هم سوگواری‌های طولانی‌مدت است. همین هفته پیش به روستایی رفتم که ۸ سال پیش یک خودکشی در آن اتفاق افتاده بود و مادر خانواده هنوز لباس مشکی پوشیده بود. از او پرسیدم چرا بعد از ۸ سال هنوز سیاه می‌پوشی؟ گفت به خاطر دخترم. عروس آن خانواده را هم دیدم که فقط ۲۷ سالش بود و سیاه‌پوش. از او پرسیدم تو دیگر چرا مشکی پوشیده‌ای؟ گفت ۴ سال پیش برادرم فوت کرده و از آن موقع لباس سیاهم را درنیاورده‌ام و هیچ عروسی و مهمانی‌ای نرفته‌ام.»

انگار که زنان این منطقه به‌جای همه سوگواری می‌کنند. زنی که تمام سال سیاه می‌پوشد و از دست دادن یک همراهِ نزدیک، او را چندین سال در یک حاشیه غم فرو می‌برد. غمی که از یک زن به خانواده‌اش هم منتقل می‌شود و افسردگی احتمالا آخرین نشانه‌ای است که روی آن دست می‌گذارند. یک سوگ مستمر و در نهایت تصمیم بر خودکشی. اسماعیل آذری این سوگ طولانی‌مدت را از اولین دلایل خودکشی و خودسوزی زنان این منطقه می‌داند و معتقد است غم، ناامیدی، دست رد زدن به هر نوع شادی و خوشی آنها را به سمت مرگ می‌کشاند. «اکثرشان می‌گفتند دوست دارم لباس مشکی‌ام را دربیاورم و رنگی بپوشم اما از حرف مردم می‌ترسم.»

دو: کتک‌خوردن زنان، یک خشونت رایج
همان‌قدر که مقابله با زن‌ستیزی و خشونت علیه زنان در کلان‌شهرها یک نقطه پررنگ به‌حساب می‌آید، در مناطق محروم اما کاملا در حاشیه است. «مبارزه برای طبقه متوسط به بالا» هم انتقادی است که در این راستا به برخی فعالان این حوزه می‌شود. هرچند عوامل بسیار زیادی در بروز مردسالاری پنهان است اما هستند زنانی که دائما تحت خشونت‌اند و در مناطق دورافتاده. زنانی که نه می‌دانند چه حقوقی دارند، نه یاد گرفته‌اند که برای مقابله با خشونت و تبعیض بجنگند. مصداق هم فراوان است؛ روستاهای محروم در کهگیلویه و بویراحمد که خشونت علیه زنان و کتک‌زدن آنها امر مرسومی است. «در این مناطق اصلا زن را به‌عنوان یک آدم حساب نمی‌کنند و مصداق آن این است که کتک‌زدن به یک امر رایج تبدیل شده است.»

زنان در این مناطق به‌شدت تحت خشونت هستند و تنبیه بدنی هم مختص زنان و هم کودکان است. «میزان خشونت به‌شدت در این مناطق بالاست و در چند مورد خودش را نشان می‌دهد. اولا تفنگ یک ابزار بسیار خشن است که در این مناطق بسیار رایج است و یک نماد قدرت برای مردان است. در بسیاری از دعواها و مشاجره‌ها هم تفنگ ابزار اصلی است. مورد دوم چماق لری است که بسیار در بین مردم این مناطق رواج دارد. تنبیه بدنی هم در مدارس و علیه زنان مورد سوم است. به روستایی رفتم که مادر کودک ۲ ساله‌اش را کتک می‌زد! گفتم چرا اینکار را می‌کنی؟ گفت اذیت می‌کند. بعد می‌دیدم که خود مادر هم از طرف همسرش کتک خورده است. در واقع این مادر هم خودش قربانی دیگری است و عقده‌اش را روی فرزندش خالی می‌کند.»

طبیعت کهگیلویه و بویراحمد را هم می‌توان به‌عنوان مورد چهارم در نظر گرفت. طبیعتی خشن و سخت با راه‌های صعب‌العبور. خشونتی که می‌تواند دومین عامل در افزایش آمار خودکشی و خودسوزی در این مناطق باشد. «خیلی‌ها می‌گویند این کتک‌زدن‌ها به‌دلیل برخی آموزه‌های دینی است اما مسئله این است که در این مناطق اصلا فضای مذهب پررنگ نیست.» آذری می‌گوید برای جلوگیری از این خشونت‌ها به مردم این مناطق آموزش می‌دهد. «برایشان از دین می‌گویم که دین اجازه نداده زن را کتک بزنم. برای مقابله با این موضوع به زنان یاد می‌دهم که با کودکشان بازی کنند و آداب گفت‌وگو با مردان را به آنها یاد می‌دهم. می‌گویم جواب عصبانیت را با عصبانیت ندهند. علاوه بر این به زنان این منطقه کمک کردم که خود اشتغالی داشته باشند.»

- معلم می‌زند، کودک می‌خورد و این چرخه تکرار می‌شود
اما این آموزش‌ها تا چه اندازه می‌تواند تاثیرگذار باشد؟ «همین که به مردم یاد می‌دهیم خشمشان را کنترل کنند و برایشان فرهنگ‌سازی می‌کنیم یعنی تاثیر لازم را گذاشته‌ایم. با این حال خیلی چیزها سر جای خودش نیست. ما اگر آموزش‌وپرورش سالمی داشتیم، خیلی از مشکلاتمان حل می‌شد. معلمی داریم که همه دانش‌آموزانش را کتک می‌زند. این یعنی خود معلم هم در این چرخه خشونت است و نتوانسته پیشرو باشد. کودکی که کتک خورده هم وارد این چرخه می‌شود و در بزرگسالی زن و بچه خودش را هم کتک می‌زند و .. در واقع آموزش‌وپرورش ما بر ویرانه بنا شده است.»

اینطور که آذری می‌گوید، آموزش‌هایش برای کنترل خشم تاثیرگذار بوده و به هیچ‌وجه فانتزی نیست. «من نمی‌توانم به زنان این منطقه بگویم اگر تحت خشونت خانگی قرار گرفتند فریاد بزنند و بخواهند مبارزه کنند. اینجا شهر نیست که یک زن به پلیس شکایت کند و به اورژانس اجتماعی زنگ بزند؛ فقط بی‌آبرویی برایش می‌ماند. به چه کسی شکایت کند؟ ما در دهدشت هم اورژانس اجتماعی نداریم چه برسد به دیشموک. دیروز به روستایی رفتم که از پسر ۲۰ ساله تا پیرمرد ۸۰ ساله زنش را کتک می‌زد؛ آمارهای میدانی از این خشونت زیاد است.»

سه: از جمع‌کردن هیزم در دل کوه تا پختن نان؛ «با این حجم کار چرا باید زنده بمانم؟»
«صبح زود از خواب بیدار می‌شد، دوغ می‌زد، نان می‌پخت، هیزم می‌آورد و از سختی این کار تمام بدنش زخم بود. آن‌قدر کار کرد و سختی کشید که آخر خودسوزی کرد.» تمام مسئولیت و کارهای خانه بر عهده زنان است؛ از جمع‌کردن هیزم در دل کوه‌ها گرفته تا درست‌کردن نان و بزرگ‌کردن بچه‌ها. حجم زیاد فشاری که آنها را به مرگ تشویق می‌کند. «مردها هم نهایت کاری که می‌کنند درو کردن زمین یا رفتن به استان‌های مجاور برای کار کردن است. در واقع تمام سختی‌های زندگی بر دوش زنان است؛ خیلی وقت‌ها پیش می‌آید که اصلا مردها بیکارند و در خانه نشسته‌اند اما زنان کار می‌کنند.» آذری می‌گوید مردهای این منطقه معتقدند برای ما زشت است برویم هیزم جمع کنیم. چرا؟ چون اینجا جا افتاده که زنان باید هیزم جمع کنند و اگر مردی این کار را بکند خیلی بد می‌شود.

در واقع زنان این منطقه نه در رفاه هستند، نه آرامش دارند، نه امیدوارند. آگاهی‌های حداقلی را هم در مواجهه با خشونت ندارند. پس طبیعی است که دست به خودکشی بزنند. «به من می‌گفتند با این شرایط چرا باید زنده بمانیم؟» نکته قابل توجه این است که تمام این آسیب‌ها مختص به روستاهایی است که بسیار محروم و دورافتاده هستند وگرنه در روستاهای اطراف کهگیلویه نه آماری از خودکشی هست، نه خشونت علیه زنان. با این حال غالب خودکشی در این مناطق مربوط به زنان زیر ۳۰ سالی است که عموما ترک تحصیل و در کودکی ازدواج کرده‌اند. آمارهایی هم وجود دارد اما با توجه به اینکه بسیاری از این خودکشی‌ها اعلام نمی‌شود، نمی‌توان به آن استناد کرد اما از ابتدای امسال سه مورد خودکشی منجر به فوت داشته‌ایم.

چهار: کودک‌همسری؛ ردی که یک اجبار بر سیاه‌رگ دختران ۱۵ ساله می‌اندازد
کودک‌همسری و ترک تحصیل هم می‌تواند چهارمین مورد خودکشی در این مناطق باشد. طبق آمارها ترک تحصیل دختران این مناطق عموما در پایه ششم است. «دختران در این مناطق در سن ۱۴، ۱۵ سالگی ازدواج و به ناچار ترک تحصیل می‌کنند. از طرفی پدر و مادرهای باسوادی ندارند که فرزندانشان را برای آینده تربیت کنند. این ازدواج چقدر می‌تواند به زندگی این زنان کمک کند؟ جز اینکه آنها را نابهنجار می‌کند و آسیب‌های جدیدی را جلوی پایشان می‌گذارد.» قطعا کودک‌همسری و اجبار به ازدواج کودکان آنها را وارد پروسه‌ای می‌کند که آسیب‌های اجتماعی از هر سو دامنشان را می‌گیرد و تلخی بیرون آمدن از این روند ناگزیر است.

- آن دو دختر ۱۴ ساله دیشموکی چرا خودکشی کردند؟
«همین دو دختر ۱۴ ساله‌ای که دو هفته پیش در دیشموک خودکشی کرده بودند، در یک خانواده به‌شدت فقیر بزرگ شده بودند. ترک تحصیل کرده بودند و خانواده‌شان بسیار پرجمعیت بود.» آذری می‌گوید علت خودکشی را نمی‌دانم اما با مرور تمام این عوامل دخیل در خودکشی می‌شود به این رسید که خودکشی این دو دختر خیلی هم دور از ذهن نیست. رنجی که در ۱۴ سالگی لب‌ریز شده است. «اینجا با سم و دار خودکشی می‌کنند اما آمار خودسوزی همیشه بیشتر است.»

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

  • کدخبر: 1201669
  • منبع: خبرآنلاین
  • نسخه چاپی

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.