آژیر آمبولانس همین که خیابان «کمالی» را به سمت بیمارستان لقمان الدوله می‌پیچد، به گوش می رسد.
اهالی و کسبه محل به این صداها در همه طول روز و شب عادت دارند.
2 طرف خیابان‌های محل هر جا که جایی بوده و حتی سوراخی ! ماشینی پارک شده است.
آژیر آمبولانس در این خیابان‌های تنگ و پر از ماشین فقط یک پیام دارد : برو ، برو واینستا ! ماشینی از فرعی ها بیرون نیاد و کسی هم جلوی من سبز نشود.
آژیر آمبولانس اما برای پزشکان و پرستاران بیمارستان فرمان آماده باش دارد.
آن‌ها، اغلب سال‌هاست که اینجا کار می کنند.
حس شان آن‌قدر قوی شده است که می توانند خیلی چیزها را از همان صدای آمبولانس حدس بزنند.
تجربه و علم آمار هم به آن‌ها کمک کرده است که برای مثال بدانند: بیشترین عده مراجعان شب های جمعه و برخی مناسبت های منتهی به تعطیلی است.
در بخش مسمومیت ها اگر آن‌هایی را که نادانسته و ناآگانه به هر شکل و علت و وسیله ای مسموم شده اند، که اکثریت مراجعه کنندگان را هم تشکیل می دهند، کنار بگذارند، آنچه باقی می ماند مردان و زنانی هستند که با آگاهی مواد کشنده مصرف کرده اند!
زن‌ها بیشتر با دارو اقدام به خودکشی می کنند که اغلب هم نجات پیدا می کنند، ولی مردها از موادی استفاده می کنند که احتمال مرگ بیشتر دارد. نام این مواد به‌واسطه بد آموزی، ذکر نمی شود.
یکی از پزشکان می گوید : عده کسانی هم که مخدرهای شیمیایی مصرف می کنند و براثر آن مسموم می شوند، خیلی زیاد شده است.
به‌واسطه یک حس غریزی همین که صدای آژیر نزدیک تر می شود، نگهبان، زنجیر ورودی را می اندازد.
آمبولانس وارد حیاط بیمارستان می شود و راننده در همان حال دستی به نشانه سلام برای نگهبان بلند می کند.
2 آمبولانس دیگر در حیاط بیمارستان متوقف هستند.
هر 2دقایقی پیش بیمارانی را به بیمارستان آوردند.
بیمارستان بخش های مختلفی دارد ، ولی بخش مسمومیت آن شهرت دارد و بیمارستان را به آن می شناسند.
آمبولانس یک راست جلوی بخش مسمومیت ها توقف می کند.
تکنسین پزشکی همراه راننده فوری پیاده می شود.2نیروی خدماتی هم به‌سرعت می آیند. یکی این سر و دیگری آن سر برانکارد را می گیرند.
تکنسین هم سرمی را که به دست بیمار وصل شده ، همین‌طور بالا گرفته است.
بخش اورژانس اینجا را با نصب پرده‌هایی به صورت غرفه در آورده اند.
بیمار را روی تختی توی یکی از این غرفه ها می گذارند. 2 رزیدنت حاضر در بخش پرونده بیمار را از تکنسین اورژانس می گیرند.
مشخصات بیمار : نام: ملیحه. نام خانوادگی: ج – سن 21 سال – آدرس شهرک غرب – خیابان و...
تشخیص اولیه «مسمومیت بر اثر استعمال مت آمفتامین» همان مخدر شیشه است و در ادامه شرح اقدامات صورت گرفته تا قبل از انتقال مسموم به بیمارستان آمده است.
دخترک یک ریز حرف می زند. از آسمانی می‌گوید که پرنده ای در حال پرواز در آن است !! و خورشیدی که اگر دستی دراز کند می تواند آن‌را بگیرد . آن‌قدر به هوش نیست که همین حداقل را بفهمد که آن‌وقت دستش خواهد سوخت !؟ یا به‌قول خودش جیز می‌شود.
دلش می‌خواهد که جیزت بشم ! کی؟ نمی‌فهم ! بقیه حرف‌هایش را که سرجمع می‌کنی و حتی تجزیه و تحلیل!
نمی توانی یک جمله درست از توی آن بیرون بیاری.
حجاب که بی خیال ! همین دو تکه لباس باقی مانده توی تنش را هم می‌خواهد از گرمایی که خورشید !!
به او می‌تاباند در بیاورد.
هرچی روی صورتش مالیده بود حالا به هم ریخته است. همراهش جلوی دست‌هایش را می‌گیرد.
او هم آرایشی به تمام معنا زشت دارد.
با این سن و جثه نه چندان قوی، زوری پیدا کرده است که نگو !
زیر لب و گاه بلند ترانه های آن ور آبی و این ور آبی ، زیر زمینی و رو زمینی ، رپ و متال و... می خواند !
« نور – صدا – بترکون دیگه ! آها بیا وسط - با دوتا که نمیشه ! اگه اهل پروازی بدو بیا ! بی خیال ! بجنبون ! این مردها همشون همینند و... سبزش اثر نکرد، آبی شو بترکون و... بطری رو برو بالا» چند ثانیه ای آرام می‌گیرد.
آزمایشگاه جواب را می دهد.
پزشک رو به پرستار : سریعا معده را تخلیه کنید . سرم گرافی شود...تزریق شود. همراهش کو ؟
پرستار : همینجا بود ! کجا رفت ؟
پزشک : به حراست اطلاع بده ! این دو تا با همند . پارتی و مارتی بودن از این قرص مورص‌ها زده اند .
پزشک : ملیحه ! ملیحه ! صدای منو می شنوی ؟
بعد از ثانیه ها سکوت و تکرار اسم او توسط پزشک و معاینه نبض ، ملیحه با صدای گرفته و خش دار – مثل سیگاری های قهار ! : آره عزیزم ! صدای زنگ رو شنیدم تا بیام گوشی رو بردارم قطع کردی.
مگه قرار نبود با من عروسی کنی ؟ گفتی مامانتو میاری خواستگاری ! پس چی شد ؟ مگه من پرنسس ! تو نبودم ؟ این بود همه آن چیزهایی که می گفتی ؟ نه ؟ الکی بود ؟
دکتر رو به پرستار : خیلی قاطیه ! خیلی ترکونده !!
پرستار: خوب حالا دیگه چکار باید بکنیم ؟
پزشک دستورات لازم را می دهد. ملیحه بازهم بنای بر داد و فریاد و چرت ! و پرت گویی گذاشته است.
گاه آن‌قدر به اون خط می زندکه پرستارها آشکارا خجالت می کشند که یک زن هستند.
آن‌ها نه فقط زن که مردهای خیلی بیشتری را هم دیده اند که از این قرص‌ها به قول خودش ترکونده اند !
جواب آزمایش را می آورند. مسمومیت بسیار شدید با مت آمفتامین – شیشه ،پزشک دستور ادامه اقدامات را می دهد. نفس های ملیحه حالا بیشتر شده است.
قلبش هم تندتر می زند. عرق زیادی کرده است. همراهش هم از بیمارستان فرار کرده است. نشانی از او پیدا نمی کنند. در جیب های ملیحه چیزی که نشانی از او بدهد، نیست.
موبایلش را به مامور حراست می دهند.دستگاه کنترل ضربان قلب به صدا در می‌آید،بوق پیوسته می زند.
پرستارها سراسیمه می شوند. همه به غرفه ای که ملیحه در آن روی تخت افتاده است ، می ریزند.
پرستار داد می زند:دکتر!دکتر !
پزشک : اکسیژن ! ماساژ قلب ! – بیشتر و سریع‌تر
بوق دستگاه بلند و بلند تر می شود. خطوط روی مانیتور پایین می آید . این ها نشانه‌های بدی است .
پرستار :دکتر نبضش خیلی بالا رفته – فشار روی قلب زیاد است – ممکن است سنگ‌کوب کنه !
پزشک : ... تزریق کنید .
و ثانیه ای بعد ! پرستار سعی می کند آمپول را سریع‌تر آماده کند . بوق دستگاه قطع می‌شود . خط حیات به یک خط مستقیم تبدیل می شود.
پرستار : دکتر انگار قلبش وایستاد !؟
پزشک : شوک.
پرستارها : دکتر اثر ندارد.
پزشک : متاسفم ، شما همه تلاشتونو کردید.
قبل از اینکه ملحفه را روی او بکشند ،پزشک در پرونده او می نویسد: C D( مرگ ) – علت: مسمومیت شدید با مت آمفتامین و...و پرونده پرنسس الکلی ها را به پرستار می دهد.
بلندگو کد چهار را به اورژانس صدا می کند.
کد چهار افرادی هستند که کارشان حمل جنازه به سردخانه و تحویل آن است.
روزنامه قانون
1735
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.