در این مطلب آمده است: جرأت نمیکند به تقویمی که برگهایش روی میز افتاده، نگاه کند.
ورق بهورق این تقویم برایش یادآور روزهای هفتهای است که هر روزش که میگذرد، دلهرهای سخت که سالهاست وجودش را در برگرفته، بیشتر از گذشته آزارش میدهد.
اول هر ماه که میرسد، ماتم میگیرد که چطور از پس این همه قرض و بدهی بربیاید، همان بدهیای که با خریدن خانهای در انتهای ورامین، قرضهای کلانی روی دستش گذاشته و بهخیال خودش صاحب خانه بود و نمیخواست اجاره خانه بدهد، حالا، اما قسطهای همان خانه، کمرش را شکسته و دیگر توان پرداخت آن همه قسط و اجاره خانه را ندارد.
همه سرمایهاش همان پول تو جیبیها و پسانداز سالهای تنهاییاش در یکی از مراکز بهزیستی بود.
همه آن تلاشها در نهایت به خانهای درب و داغان در ورامین آن طرفتر از تهران ختم شد که هر بار اراده میکند برود آنجا، تنش میلرزد.
خانهای که حالا بیخ ریشش مانده و خریدار اول و آخرش هم خودش است.
چند بار قیمت را پایین آورده، اما هیچ خریداری حاضر نشده پا پیش بگذارد! خانه را یکی از مدیران مراکز بهزیستی برایش خریده است.
از وقتی خودش را شناخته، بچه بهزیستی بوده، ناشکری نمیکند و میگوید: «بهزیستی جای بدی نیست، گلهای هم ندارد، به هر حال آنجا قد کشیده و هرچه باشد بزرگ شده آنجاست، اگر آنجا هم نبود، معلوم نبود، سرنوشتش حالا با چه داستان غم انگیزی گره میخورد. ندا هفت سالش بود که از بد روزگار، میشود عضوی از خانواده بزرگ بهزیستی، وقتی دختری 28 ساله میشود، نه همه این سالها در یک مرکز، بلکه از این مرکز به آن مرکز رفته و 4 سالی است که از مرکز بهزیستی ترخیص شده است. حالا اما با کلی قرض و بدهی گرفتار سرنوشت تلخ تری شده، شاید تلختر از گذشته...»
در ماه چقدر قسط میدی؟
ندا: 250 هزار تومن برای قسط خونه و یک میلیون هم برای اجاره خونه.
چرا؟
ندا: آخه ما یه مسکن مهر گرفتیم که موندیم تو پرداخت قسطش.
کی خریدی؟
ندا: والا سال 93-92 بود، دقیق یادم نیست. مدیر مرکزمون به ما گفت فرم پر کنید تا براتون خونه بخریم!
چطوری پسانداز کردین؟
ندا: خب پول تو جیبیهامون و پولایی که خیرین بهمون میدادن رو خرج نکردیم تا یه روزی به دردمون بخوره!
چقدر برای خونه دادین؟
ندا: بعد از اینکه فرم پر کردیم یه روز مدیر مرکزمون ما رو برد بانک و اونجا مبلغی رو از حسابمون برداشتیم و ریختیم برای خونه.
چقدر؟
ندا: فک کنم 5 یا 7 میلیون بود، آخه ما کم کم پول میریختیم، هر بار یه مبلغی!
کلاً چقدر دادین؟
ندا: نزدیک 17 تومن شد.
خونه رو تحویل گرفتی؟
ندا: نه.
یعنی قبل از اینکه پول بریزین خونه رو ندیدین؟
ندا: نه، وقتی همه پول خونه رو ریختیم، خونه رو نشونمون دادن! ته ورامین عین یه خرابه میمونه اصلاً نمیشه زندگی کرد، همه در و دیوارشم ریخته، تازه دور و برشم نه مغازهای هست نه...
چرا؟
ندا: والا هرچی به مدیرمون میگفتیم خونه رو بهمون نشون بدید، میگفت نگران نباشید به درد آیندتون میخوره، بزارید بعد از اینکه کاراش تموم شد، میبینید. تا اینکه یه روز ما رو بردن ورامین، دفترخونه ثبت اسناد، یه سری مدارک و فرم امضا کردیم همین.
مگه مجبورتون کردن تا خونه بخرین؟
ندا: نه.
هیچکس پیگیر کارتون نبود؟
ندا: پدر که نداشتم، فقط به مربیام اعتماد کردم، فکر میکردم هر چی باشه صلاح ما رو میخواد.
خب چرا اعتراض نکردین؟
ندا: فکر میکردیم چون تو مرکز بزرگ شدیم، شاید کسی به حرف ما گوش نده و دنبال کارمونو نگیره! تازه ممکن بود واسمون دردسر بشه، شاید اگه اون موقع اجازه میدادن خونه رو ببینیم، قبول نمیکردیم بخریم. اصلاً اشتباه کردیم، نباید بهشون اعتماد میکردیم.
خونه داری؟
ندا: نه رفتم اونجا رو بفروشم، بنگاهی گفت خانم اصلاً این خونه فروش نمیره! تازه اون پولیم که پاش هزینه کردی، دستتو نمیگیره!
پس کجا زندگی میکنی؟
ندا: یه خونه اجاره کردم که یه میلیون تومن برام هزینه داره.
هزینه قسط خونه چقدره؟
ندا: ماهی 250 هزار تومن.
شاغلی؟
ندا: آره؛ از دمدمای صبح سرکارم تا 8شب، با کلی اضافه کاری و....همش میشه یه میلیون وصد.
مشکلتو به بهزیستی گفتی؟
ندا: راستش نه!
چرا؟
ندا: ناامید شدم دیگه، الان نه پشتوانهای دارم نه پولی، اگه پس اندازمو خرج اون خونه نمیکردم، الان حداقل پول پیش خونمو داشتم...
می تونی قسطاتو بدی؟
ندا: نه الان سه ماهه قسطامو پرداخت نکردم.
چند سال باید قسط خونه بدی؟
ندا: فک کنم 12 سال.
سند خونه دستته؟
ندا: نه دست مددکارمه.
چرا؟
ندا: گفتن تا یه سال دیگه بهت میدیم. البته سند به نام خودمه، ولی دستم نیست، میترسم همین خرابه هم از دستم بره!
به مدیرتون اعتراض نکردین؟
ندا: پیداش نمیکنیم دیگه اون مرکز نیست، دست ما هم کوتاهه.
«رویا یکی دیگر از دخترانی است که سرنوشتش شبیه سرنوشت نداست. او هم خانهای دارد که تنها عایدیاش برای او شده قسط 250 هزار تومانیاش! مثل آینه دقی است که بهخاطر خرج و مخارجش مجبور است شبانه روز کار کند!
چند سالت بود که فرم خرید مسکن مهر را پر کردی؟
رویا: 20 سال.
خونه رو دیدی؟
رویا: اولش نه وقتی داشتم ترخیص میشدم رفتم دنبال کاراش، ولی چه فایده! وقتی خونه رو دیدم که کار از کار گذشته بود.
نمی خوای تو خونه زندگی کنی؟
رویا: نه بابا جای پرتیه، طبقه چهارم، شبیه خرابه، تازه بوی فاضلاب میده، حتی حاضر شدم به همون قیمتی که 7، 8 سال پیش خریدم، بفروشم. بازم کسی حاضر نشد بخره! حقم دارن جاش خوب نیست.
فامیل و آشنایی نداری؟
رویا: نه!
چند ساله قسط میدی؟
رویا: دو سالی هست، ولی دیگه بریدم! نمیتونم، میخوام قیدشو بزنم.
الان کجا زندگی میکنی؟
رویا: یه خونه اجاره کردم.
بعد از اینکه ترخیص شدی بهزیستی بهت پولی نداد؟
رویا: چرا 13 میلیون.
«و اما سیما یکی از خریداران مسکن مهر است که داستانش شد مثل داستان رویا و ندا.»
چطور پولات رو جمع میکردی؟
سیما: مستمری بابام رو میگرفتم.
کار میکنی؟
سیما: نه.
چند متره؟
سیما: فک کنم حدود 56 متر.
فقط برای بچههای مرکز شما خونه خریدن یا مراکز دیگه هم بود؟
سیما: نه مثل اینکه مراکز دیگه هم بود؛ اینطور میگفتن!
چرا به مددکارت زنگ نمیزنی مشکلتو بگی؟
سیما: دیگه اعتمادی به هیچ کس ندارم، حس میکنم چون پدر و مادر نداریم از موقعیت تنهایی و بیکسی ما سوءاستفاده میکنند و راحت میخوان سرمون کلاه بزارن.
چرا؟
سیما: خب این همه قرض داریم اصلاً کسی سراغ مارو نمیگیره، اون موقع که یه کم پول داشتیم دور ما رو گرفتن و خودشونو دلسوز ما نشون دادن و هر چی داشتیم دادیم دستشون حالاهم وضعمون اینه.
اصلاً زنگ زدی؟
سیما: بله ولی پیداش نمیکنم شایدم فهمیده برای چی دنبالشیم نمیخواد جواب بده.
چرا بهزیستی نرفتی؟
سیما: یه بار زنگ زدیم به یکی از مددکارها که در جریان کارمون بود ولی اونقد بد حرف زد که پشیمون شدیم.
گفت به من دیگه ربطی نداره و...بعدم گوشی رو قطع کرد.
حالا میخوای چی کار کنی؟
سیما: نمیدونم خیلی تنهام، آدم مربیشو مثل مادر خودش میدونه ولی... خدا میدونه چند نفر دیگه مثل ما گرفتار مشکلات اینچنینی شدن.
باید بهزیستی تو انتخاب مددکارایی که تو مراکز و با بچهها سر وکار دارن خیلی دقت کنه، اصلاً هر چند وقت یک بار بیاد بدون حضور مددکار با خود بچهها صحبت کنه و درد بچهها رو بشنوه شاید بچهها خیلی حرفا برای گفتن داشته باشن که نتونن به مددکار خود بزنن.
هیچ خریداری وجود ندارد
از یکی از کارشناسان مسکن در ورامین که سالها کارش خرید و فروش خانه است و به گفته خودش وجب به وجب ورامین را مثل کف دستش میشناسد،پرسیدم که او هم در تأیید صحبتهای آن دختران گفت: متأسفانه یکسری مسکن مهر بهصورت شخصی ساز در این منطقه ساخته شده و ارگانهای مختلفی مثل سازمان بهزیستی تعدادی از واحدهای آنجا را خریدهاند.
وی میافزاید: این تعداد واحدها که ساخت آنها به زمان دولت قبل برمیگردد از نظر ساخت و ساز مشکلات فراوانی دارند بهطوری که در حال حاضر هیچ خانواری آنجا اسکان نیافته چون دیوار بیشتر بلوکها ترک خورده است و جای مناسب برای زندگی کردن نیست.
بهگفته این کارشناس مسکن، در حال حاضر هیچ خریداری برای این واحدها وجود ندارد و در واقع بهدلیل پایین بودن کیفیت مصالح ساخت و نبود امکانات کافی کسی حاضر نیست آنجا را برای زندگی کردن انتخاب کند.
او درباره قیمت فروش این تعداد واحد میگوید: اگر کسی از صاحبان ملک، قصد فروش داشته باشند، باید با قیمت پایینتر از قیمت خریداری شده، واحد خود را بفروشند که متضرر میشوند.
وی درباره امکانات منطقه میگوید: واحدها از نظر امکانات آب و برق مشکلی ندارند، اما در این منطقه نه پارک و فضای سبزی وجود دارد، نه درمانگاه و نه... در واقع میتوان گفت که این منطقه از نظر امکانات رفاهی در حد صفر است و نمیشود در آن زندگی کرد.
بهزیستی استان تهران چه میگوید
احمد خاکی معاون اجتماعی بهزیستی استان تهران درباره خرید پروژه مسکن مهر یا همان پروژه خورشید هشتم پیشوا مسکن مهر برای بچههای یکی از مراکز بهزیستی اینگونه به «ایران» پاسخ میدهد: «در سال 1391 علاوه بر کمک هزینه ترخیص فرزندان که به آنان تعلق گرفت با حمایت و پیگیری مددکار، رئیس مرکز و مدیر وقت شهرستان با هدف پشتوانهسازی برای این فرزندان با مشارکت خیرین و سازمان و با هزینه 11میلیون تومان در پروژه خورشید هشتم پیشوا مسکن مهر ثبتنام شد که در زمان ترخیص بهترین و مناسبترین سرمایهگذاری با نظر مددکار و مدیران وقت شهرستان خرید منزل بوده که با این مبلغ تنها در شهرستانها امکان خریداری بوده که این کار صورت گرفته و در حال حاضر کلید واحدها تحویل فرزندان است.»
وی میگوید: «متأسفانه واحدهای ساخته شده در این پروژه که به فرزندان ما تعلق گرفته بهدلیل عدم رعایت استانداردهای ساخت و ساز و عدم پیشبینی امکانات رفاهی و خدمات شهری امکان سکونت یا فروش این واحدها وجود ندارد.
اما با توجه به شرایط پروژه و بهمنظور احقاق حق فرزندان و سایر افراد جامعه هدف، دفتر حقوق بهزیستی استان تهران وارد عمل شده است که نتیجه اقدامات به اطلاع خواهد رسید.»
وی یاد آور میشود: «با توجه به اینکه فرزندان در سن قانونی بوده، همه امور با نظر و اطلاع فرزندان صورت گرفته است و اسناد مالکیت در اختیار آنان است.
روزنامه ایران
تهرام/1735
ورق بهورق این تقویم برایش یادآور روزهای هفتهای است که هر روزش که میگذرد، دلهرهای سخت که سالهاست وجودش را در برگرفته، بیشتر از گذشته آزارش میدهد.
اول هر ماه که میرسد، ماتم میگیرد که چطور از پس این همه قرض و بدهی بربیاید، همان بدهیای که با خریدن خانهای در انتهای ورامین، قرضهای کلانی روی دستش گذاشته و بهخیال خودش صاحب خانه بود و نمیخواست اجاره خانه بدهد، حالا، اما قسطهای همان خانه، کمرش را شکسته و دیگر توان پرداخت آن همه قسط و اجاره خانه را ندارد.
همه سرمایهاش همان پول تو جیبیها و پسانداز سالهای تنهاییاش در یکی از مراکز بهزیستی بود.
همه آن تلاشها در نهایت به خانهای درب و داغان در ورامین آن طرفتر از تهران ختم شد که هر بار اراده میکند برود آنجا، تنش میلرزد.
خانهای که حالا بیخ ریشش مانده و خریدار اول و آخرش هم خودش است.
چند بار قیمت را پایین آورده، اما هیچ خریداری حاضر نشده پا پیش بگذارد! خانه را یکی از مدیران مراکز بهزیستی برایش خریده است.
از وقتی خودش را شناخته، بچه بهزیستی بوده، ناشکری نمیکند و میگوید: «بهزیستی جای بدی نیست، گلهای هم ندارد، به هر حال آنجا قد کشیده و هرچه باشد بزرگ شده آنجاست، اگر آنجا هم نبود، معلوم نبود، سرنوشتش حالا با چه داستان غم انگیزی گره میخورد. ندا هفت سالش بود که از بد روزگار، میشود عضوی از خانواده بزرگ بهزیستی، وقتی دختری 28 ساله میشود، نه همه این سالها در یک مرکز، بلکه از این مرکز به آن مرکز رفته و 4 سالی است که از مرکز بهزیستی ترخیص شده است. حالا اما با کلی قرض و بدهی گرفتار سرنوشت تلخ تری شده، شاید تلختر از گذشته...»
در ماه چقدر قسط میدی؟
ندا: 250 هزار تومن برای قسط خونه و یک میلیون هم برای اجاره خونه.
چرا؟
ندا: آخه ما یه مسکن مهر گرفتیم که موندیم تو پرداخت قسطش.
کی خریدی؟
ندا: والا سال 93-92 بود، دقیق یادم نیست. مدیر مرکزمون به ما گفت فرم پر کنید تا براتون خونه بخریم!
چطوری پسانداز کردین؟
ندا: خب پول تو جیبیهامون و پولایی که خیرین بهمون میدادن رو خرج نکردیم تا یه روزی به دردمون بخوره!
چقدر برای خونه دادین؟
ندا: بعد از اینکه فرم پر کردیم یه روز مدیر مرکزمون ما رو برد بانک و اونجا مبلغی رو از حسابمون برداشتیم و ریختیم برای خونه.
چقدر؟
ندا: فک کنم 5 یا 7 میلیون بود، آخه ما کم کم پول میریختیم، هر بار یه مبلغی!
کلاً چقدر دادین؟
ندا: نزدیک 17 تومن شد.
خونه رو تحویل گرفتی؟
ندا: نه.
یعنی قبل از اینکه پول بریزین خونه رو ندیدین؟
ندا: نه، وقتی همه پول خونه رو ریختیم، خونه رو نشونمون دادن! ته ورامین عین یه خرابه میمونه اصلاً نمیشه زندگی کرد، همه در و دیوارشم ریخته، تازه دور و برشم نه مغازهای هست نه...
چرا؟
ندا: والا هرچی به مدیرمون میگفتیم خونه رو بهمون نشون بدید، میگفت نگران نباشید به درد آیندتون میخوره، بزارید بعد از اینکه کاراش تموم شد، میبینید. تا اینکه یه روز ما رو بردن ورامین، دفترخونه ثبت اسناد، یه سری مدارک و فرم امضا کردیم همین.
مگه مجبورتون کردن تا خونه بخرین؟
ندا: نه.
هیچکس پیگیر کارتون نبود؟
ندا: پدر که نداشتم، فقط به مربیام اعتماد کردم، فکر میکردم هر چی باشه صلاح ما رو میخواد.
خب چرا اعتراض نکردین؟
ندا: فکر میکردیم چون تو مرکز بزرگ شدیم، شاید کسی به حرف ما گوش نده و دنبال کارمونو نگیره! تازه ممکن بود واسمون دردسر بشه، شاید اگه اون موقع اجازه میدادن خونه رو ببینیم، قبول نمیکردیم بخریم. اصلاً اشتباه کردیم، نباید بهشون اعتماد میکردیم.
خونه داری؟
ندا: نه رفتم اونجا رو بفروشم، بنگاهی گفت خانم اصلاً این خونه فروش نمیره! تازه اون پولیم که پاش هزینه کردی، دستتو نمیگیره!
پس کجا زندگی میکنی؟
ندا: یه خونه اجاره کردم که یه میلیون تومن برام هزینه داره.
هزینه قسط خونه چقدره؟
ندا: ماهی 250 هزار تومن.
شاغلی؟
ندا: آره؛ از دمدمای صبح سرکارم تا 8شب، با کلی اضافه کاری و....همش میشه یه میلیون وصد.
مشکلتو به بهزیستی گفتی؟
ندا: راستش نه!
چرا؟
ندا: ناامید شدم دیگه، الان نه پشتوانهای دارم نه پولی، اگه پس اندازمو خرج اون خونه نمیکردم، الان حداقل پول پیش خونمو داشتم...
می تونی قسطاتو بدی؟
ندا: نه الان سه ماهه قسطامو پرداخت نکردم.
چند سال باید قسط خونه بدی؟
ندا: فک کنم 12 سال.
سند خونه دستته؟
ندا: نه دست مددکارمه.
چرا؟
ندا: گفتن تا یه سال دیگه بهت میدیم. البته سند به نام خودمه، ولی دستم نیست، میترسم همین خرابه هم از دستم بره!
به مدیرتون اعتراض نکردین؟
ندا: پیداش نمیکنیم دیگه اون مرکز نیست، دست ما هم کوتاهه.
«رویا یکی دیگر از دخترانی است که سرنوشتش شبیه سرنوشت نداست. او هم خانهای دارد که تنها عایدیاش برای او شده قسط 250 هزار تومانیاش! مثل آینه دقی است که بهخاطر خرج و مخارجش مجبور است شبانه روز کار کند!
چند سالت بود که فرم خرید مسکن مهر را پر کردی؟
رویا: 20 سال.
خونه رو دیدی؟
رویا: اولش نه وقتی داشتم ترخیص میشدم رفتم دنبال کاراش، ولی چه فایده! وقتی خونه رو دیدم که کار از کار گذشته بود.
نمی خوای تو خونه زندگی کنی؟
رویا: نه بابا جای پرتیه، طبقه چهارم، شبیه خرابه، تازه بوی فاضلاب میده، حتی حاضر شدم به همون قیمتی که 7، 8 سال پیش خریدم، بفروشم. بازم کسی حاضر نشد بخره! حقم دارن جاش خوب نیست.
فامیل و آشنایی نداری؟
رویا: نه!
چند ساله قسط میدی؟
رویا: دو سالی هست، ولی دیگه بریدم! نمیتونم، میخوام قیدشو بزنم.
الان کجا زندگی میکنی؟
رویا: یه خونه اجاره کردم.
بعد از اینکه ترخیص شدی بهزیستی بهت پولی نداد؟
رویا: چرا 13 میلیون.
«و اما سیما یکی از خریداران مسکن مهر است که داستانش شد مثل داستان رویا و ندا.»
چطور پولات رو جمع میکردی؟
سیما: مستمری بابام رو میگرفتم.
کار میکنی؟
سیما: نه.
چند متره؟
سیما: فک کنم حدود 56 متر.
فقط برای بچههای مرکز شما خونه خریدن یا مراکز دیگه هم بود؟
سیما: نه مثل اینکه مراکز دیگه هم بود؛ اینطور میگفتن!
چرا به مددکارت زنگ نمیزنی مشکلتو بگی؟
سیما: دیگه اعتمادی به هیچ کس ندارم، حس میکنم چون پدر و مادر نداریم از موقعیت تنهایی و بیکسی ما سوءاستفاده میکنند و راحت میخوان سرمون کلاه بزارن.
چرا؟
سیما: خب این همه قرض داریم اصلاً کسی سراغ مارو نمیگیره، اون موقع که یه کم پول داشتیم دور ما رو گرفتن و خودشونو دلسوز ما نشون دادن و هر چی داشتیم دادیم دستشون حالاهم وضعمون اینه.
اصلاً زنگ زدی؟
سیما: بله ولی پیداش نمیکنم شایدم فهمیده برای چی دنبالشیم نمیخواد جواب بده.
چرا بهزیستی نرفتی؟
سیما: یه بار زنگ زدیم به یکی از مددکارها که در جریان کارمون بود ولی اونقد بد حرف زد که پشیمون شدیم.
گفت به من دیگه ربطی نداره و...بعدم گوشی رو قطع کرد.
حالا میخوای چی کار کنی؟
سیما: نمیدونم خیلی تنهام، آدم مربیشو مثل مادر خودش میدونه ولی... خدا میدونه چند نفر دیگه مثل ما گرفتار مشکلات اینچنینی شدن.
باید بهزیستی تو انتخاب مددکارایی که تو مراکز و با بچهها سر وکار دارن خیلی دقت کنه، اصلاً هر چند وقت یک بار بیاد بدون حضور مددکار با خود بچهها صحبت کنه و درد بچهها رو بشنوه شاید بچهها خیلی حرفا برای گفتن داشته باشن که نتونن به مددکار خود بزنن.
هیچ خریداری وجود ندارد
از یکی از کارشناسان مسکن در ورامین که سالها کارش خرید و فروش خانه است و به گفته خودش وجب به وجب ورامین را مثل کف دستش میشناسد،پرسیدم که او هم در تأیید صحبتهای آن دختران گفت: متأسفانه یکسری مسکن مهر بهصورت شخصی ساز در این منطقه ساخته شده و ارگانهای مختلفی مثل سازمان بهزیستی تعدادی از واحدهای آنجا را خریدهاند.
وی میافزاید: این تعداد واحدها که ساخت آنها به زمان دولت قبل برمیگردد از نظر ساخت و ساز مشکلات فراوانی دارند بهطوری که در حال حاضر هیچ خانواری آنجا اسکان نیافته چون دیوار بیشتر بلوکها ترک خورده است و جای مناسب برای زندگی کردن نیست.
بهگفته این کارشناس مسکن، در حال حاضر هیچ خریداری برای این واحدها وجود ندارد و در واقع بهدلیل پایین بودن کیفیت مصالح ساخت و نبود امکانات کافی کسی حاضر نیست آنجا را برای زندگی کردن انتخاب کند.
او درباره قیمت فروش این تعداد واحد میگوید: اگر کسی از صاحبان ملک، قصد فروش داشته باشند، باید با قیمت پایینتر از قیمت خریداری شده، واحد خود را بفروشند که متضرر میشوند.
وی درباره امکانات منطقه میگوید: واحدها از نظر امکانات آب و برق مشکلی ندارند، اما در این منطقه نه پارک و فضای سبزی وجود دارد، نه درمانگاه و نه... در واقع میتوان گفت که این منطقه از نظر امکانات رفاهی در حد صفر است و نمیشود در آن زندگی کرد.
بهزیستی استان تهران چه میگوید
احمد خاکی معاون اجتماعی بهزیستی استان تهران درباره خرید پروژه مسکن مهر یا همان پروژه خورشید هشتم پیشوا مسکن مهر برای بچههای یکی از مراکز بهزیستی اینگونه به «ایران» پاسخ میدهد: «در سال 1391 علاوه بر کمک هزینه ترخیص فرزندان که به آنان تعلق گرفت با حمایت و پیگیری مددکار، رئیس مرکز و مدیر وقت شهرستان با هدف پشتوانهسازی برای این فرزندان با مشارکت خیرین و سازمان و با هزینه 11میلیون تومان در پروژه خورشید هشتم پیشوا مسکن مهر ثبتنام شد که در زمان ترخیص بهترین و مناسبترین سرمایهگذاری با نظر مددکار و مدیران وقت شهرستان خرید منزل بوده که با این مبلغ تنها در شهرستانها امکان خریداری بوده که این کار صورت گرفته و در حال حاضر کلید واحدها تحویل فرزندان است.»
وی میگوید: «متأسفانه واحدهای ساخته شده در این پروژه که به فرزندان ما تعلق گرفته بهدلیل عدم رعایت استانداردهای ساخت و ساز و عدم پیشبینی امکانات رفاهی و خدمات شهری امکان سکونت یا فروش این واحدها وجود ندارد.
اما با توجه به شرایط پروژه و بهمنظور احقاق حق فرزندان و سایر افراد جامعه هدف، دفتر حقوق بهزیستی استان تهران وارد عمل شده است که نتیجه اقدامات به اطلاع خواهد رسید.»
وی یاد آور میشود: «با توجه به اینکه فرزندان در سن قانونی بوده، همه امور با نظر و اطلاع فرزندان صورت گرفته است و اسناد مالکیت در اختیار آنان است.
روزنامه ایران
تهرام/1735
کپی شد