«نبش خیابان مطهری، کنج دیوار پیادهرو به گونیهای پر از زباله تکیه دادهاند و ناهار میخورند، یک نان بربری، یک ماست بورانی روی پایشان، هرازگاهی تکهای بربری را در ماست میزنند و میخورند. نوشابهای زرد و کوچک هم کنار دستشان است.
یکی از آنها 2تا از انگشتان دست چپش قطع شده و پوست دست راستش سوخته و مچاله شده است...» بچههایی که در چهارراهها، پارکها، خیابانها و پیادهروها «کودکی» میکنند. کودکانی که خیلی از آنها کودکان مهاجرهستند. روزانه هر کدام از ما شاهد این معضل در سطح وسیعی در جامعه هستیم با این توضیح که یکی از مشکلات و معضلات کلان شهرهای سراسر دنیا، از جمله تهران، پدیدهای با نام کودکان کار و زبالهگرد است که چهره شهر را زشت و عبوس میکند.
کودکانی که در مواردی به دلیل فقر یا اعتیاد والدین خود در سطح شهر رها میشوند تا با تکدیگری یا انجام کارهایی مثل دستفروشی سرچهارراهها، خیلی زود از دنیای کودکی فاصله گرفته و به دنیای خشن کار اجباری پرتاب شوند. کودکانی که حضور آنها در جامعه بهعنوان یک معضل و آسیباجتماعی مطرح است و آنطور که مسئولان حوزه شهری میگویند عموما حضورشان توسط باندها و مافیایی پشت پرده سازماندهی میشود. مافیایی که هر روز بیشتر میکوشد با بهرهکشی از این کودکان سود بیشتری عاید خود کند. طبق اظهارات مسئولان ذیربط تاکنون این کودکان بارهاوبارها از سطح شهر جمعآوری شدهاند اما زمانی نمیگذرد که باز همان آش است و همان کاسه.
نمیخواهم مدرسه بروم
ستاره 11سالش است و سهیلا 13سال. کلاس سوم و ششم ابتدایی هستند. بعد از تعطیل شدن مدرسه و تعطیلات تابستان جوراب میفروشند. ستاره جثهای نحیف و لاغر دارد. ستاره به «همدلی» میگوید: «برای دستفروشی با پسرعمویم به جاهای دور میرویم، خیلی دور؛ لواسان، حکیمیه.»
او روی پیادهرو، کنار بساطش، عروسکش را خوابانده و ادامه میدهد: «در شوش زندگی میکنیم. پدرمان بر اثر تصادف فوت شد. چند سالی میشود از مشهد به تهران نقلمکان کردهایم. روزها مادرم ما را به مرکز شهر میآورد و هر شب به دنبالمان میآید. مادرم خیاطی میکند. تازه هر سه تاییمان از پس اجاره و خرج خانه برنمیآییم. گاهی هم مردم به ما کمک میکنند و لباسهایشان را به ما میدهند. همین کفشهایم را دیشب خانوم همسایه برای من آورد.» سهیلا هم به «همدلی» میگوید: «من دیگر نمیخواهم مدرسه بروم. مدرسه وقتم را میگیرد. میخواهم به مادرم کمک کنم.»
75 درصد کودکان افغانستانی هستند
در این میان، مسئله کار و استثمار کودکان، دامن کودکان مهاجر افغان را بیشتر گرفته است. در خیابان ولیعصر، نبش خیابان مطهری، کنج دیوار پیادهرو تعداد زیادی از همین کودکان به گونیهای پر از زباله تکیه دادهاند و نهار میخورند، یک نان بربری، یک ماست بورانی روی پایشان، هرازگاهی تکهای بربری را در ماست میزنند و میخورند. نوشابهای زرد و کوچک هم کنار دستشان است. یکی از آنها 2تا از انگشتان دست چپش قطع شده و پوست دست راستش سوخته و مچاله شده است.
«عبدالله»، 15ساله و بچه قندوز در افغانستان است. «احمد»، پسر عمویش که تازه به ایران آمده، 13سال دارد. هر دو در منطقه شورآباد، بخش کهریزک از توابع شهرری زندگی میکنند. در مدرسه پسرانه سیداحمد خمینی درس میخوانند. این مدرسه صبحها به دانشآموزان افغانی اختصاص دارد. «عبدالله» و «احمد» خیلی نمیتوانند فارسی سلیس صحبت کنند. بعضی کلمههایشان فارسی دری است و فهم حرفهایشان کمی سخت است.
«عبدالله» به «همدلی» میگوید: «شبها کاغذهای باطله و پسماندهای خشک را جمع میکنیم. برای عمویم که در نعمتآباد در یک کارخانه کار میکند، میفروشیم و کار میکنیم. این زبالهها را کیلویی 30هزار تومان از ما میخرد و خودش 2برابر میفروشد و سود میکند.» از «احمد» درباره وضع تحصیلیشان میپرسم، او میگوید: «شیفت صبح مدرسه میرویم. بعدازظهر که درس تمام میشود به کارخانه میرویم و وسایلمان را برمیداریم و به دنبال زبالههای خشک به سطح شهر میرویم. اما مشکلی که داریم این است که تا مقطع ششم ابتدایی میتوانیم درس بخوانیم و دیگر نمیتوانیم ادامه بدهیم.» از او علت را میپرسم، میگوید: «نمیدانم.»
چند ماه پیش رضا قدیمی، مدیرعامل سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران درباره آمارهای حاصل از اجرای طرح جمعآوری کودکان کار به فارس گفت: «در طرح ساماندهی اجرا شده در تابستان امسال حدود 4هزار و400 نفر جمعآوری شدند که 400نفر کودک هستند. از این آمار 75 درصد آنها افغانستانی بودند که فقط تکدیگری میکردند.»
لایحه حمایت از کودکان خاک میخورد
از سوی دیگر، دولت هم 6سال پیش دست به کار شد و لایحه حمایت از حقوق کودکان را به تصویب رساند. در این لایحه مباحث حمایتی گوناگونی برای کودکان زیر 18سال در قالب گروههای کودکان بیهویت، کار، خیابان و قربانیان جرم مطرح شده تا کودکان را از آسیبهایی مثل سوءرفتارها و خشونتها، بهرهکشی و تکدیگری، معامله و خرید و فروش و آزار جنسی و فحشا محافظت کند. هرچند که این لایحه هم سالها در حال بررسی در مجلس است.
یک عضو کمیسیون اجتماعی مجلس با بیان اینکه تاکنون لایحه حمایت از کودکان کار در مجلس دهم مطرح نشده، مهرماه به ایلنا توضیح داد: «بنا به اهمیت، باید در یک طرح دو فوریتی در مجلس به این موضوع پرداخته شود. با توجه به اهمیت موضوع تصویب و اجرایی شدن آن را نباید سالها به عقب بیندازیم.» به اعتقاد سمیه محمودی، «باید با حداکثر توان روی این لایحه کار کرد تا به نتیجه برسد، هرچند با وجود مهم بودن این موضوع، هنوز در مجلس دهم چیزی تحت عنوان به تصویب رساندن لایحه حمایت از کودکان کار دیده نشده است.»
این اظهارات درحالی است که به یاد میآورم بعد از خداحافظی از «عبدالله» و «احمد» چند دقیقهای را در کنار یک سطل زباله ایستادم، سینهام به خس خس افتاد. آنقدر زنبور و پشه و مگس توی هوا هست که اگرچند لحظهای غافل شوی، وارد دهانت میشوند. حالا تصور اینکه کودکان کار، خیابان و زبالهگرد هر روز با این وضعیت سروکار دارند، غمانگیز است. از یاد نبریم که وضعیت زندگی خانوادههای بیبضاعت و فرودست تاثیر زیادی در روند زندگی و آینده کودکان آنها دارد و کودکان نیز در معرض چه خطراتی هستند. وضعیتی که میتواند کودکان را به هر ناهنجاری بکشاند.
با این توضیح که از شاخصهای اصلی سلامت هر جامعهای، رفاه و امنیت کودکان آن است. به کودکان کار و کودکان خیابانی بیتوجهی میکنیم و چند سال بعد که آنها با روح و جسم صدمهدیده، دست به شرارت میزنند، آنها را بهعنوان اراذل و اوباش، دستگیر و حتی در ملاءعام اعدام میکنیم. چرخهای که بارها کارشناسان و آسیبشناسان اجتماعی نسبت به پیامدهای آن هشدار دادهاند اما دوباره به فراموشی سپرده میشوند. همه اینها درحالی است که برای برنامهریزی دقیق و حصول نتیجه نهتنها به مسئولان متعهد و دلسوز نیاز است که باید اعتبارهای مناسب برای حل این مسئله و ریشهکن کردن این معضل تخصیص یابد. فراموش نکنیم کودکان و نوجوانان ما آیندهساز این مملکت هستند و بروز و ظهور روزافزون پدیدههایی همچون «کودکان کار و زبالهگرد» تهدید جدی جامعه فردای همه ماست.
تهرام 1625
یکی از آنها 2تا از انگشتان دست چپش قطع شده و پوست دست راستش سوخته و مچاله شده است...» بچههایی که در چهارراهها، پارکها، خیابانها و پیادهروها «کودکی» میکنند. کودکانی که خیلی از آنها کودکان مهاجرهستند. روزانه هر کدام از ما شاهد این معضل در سطح وسیعی در جامعه هستیم با این توضیح که یکی از مشکلات و معضلات کلان شهرهای سراسر دنیا، از جمله تهران، پدیدهای با نام کودکان کار و زبالهگرد است که چهره شهر را زشت و عبوس میکند.
کودکانی که در مواردی به دلیل فقر یا اعتیاد والدین خود در سطح شهر رها میشوند تا با تکدیگری یا انجام کارهایی مثل دستفروشی سرچهارراهها، خیلی زود از دنیای کودکی فاصله گرفته و به دنیای خشن کار اجباری پرتاب شوند. کودکانی که حضور آنها در جامعه بهعنوان یک معضل و آسیباجتماعی مطرح است و آنطور که مسئولان حوزه شهری میگویند عموما حضورشان توسط باندها و مافیایی پشت پرده سازماندهی میشود. مافیایی که هر روز بیشتر میکوشد با بهرهکشی از این کودکان سود بیشتری عاید خود کند. طبق اظهارات مسئولان ذیربط تاکنون این کودکان بارهاوبارها از سطح شهر جمعآوری شدهاند اما زمانی نمیگذرد که باز همان آش است و همان کاسه.
نمیخواهم مدرسه بروم
ستاره 11سالش است و سهیلا 13سال. کلاس سوم و ششم ابتدایی هستند. بعد از تعطیل شدن مدرسه و تعطیلات تابستان جوراب میفروشند. ستاره جثهای نحیف و لاغر دارد. ستاره به «همدلی» میگوید: «برای دستفروشی با پسرعمویم به جاهای دور میرویم، خیلی دور؛ لواسان، حکیمیه.»
او روی پیادهرو، کنار بساطش، عروسکش را خوابانده و ادامه میدهد: «در شوش زندگی میکنیم. پدرمان بر اثر تصادف فوت شد. چند سالی میشود از مشهد به تهران نقلمکان کردهایم. روزها مادرم ما را به مرکز شهر میآورد و هر شب به دنبالمان میآید. مادرم خیاطی میکند. تازه هر سه تاییمان از پس اجاره و خرج خانه برنمیآییم. گاهی هم مردم به ما کمک میکنند و لباسهایشان را به ما میدهند. همین کفشهایم را دیشب خانوم همسایه برای من آورد.» سهیلا هم به «همدلی» میگوید: «من دیگر نمیخواهم مدرسه بروم. مدرسه وقتم را میگیرد. میخواهم به مادرم کمک کنم.»
75 درصد کودکان افغانستانی هستند
در این میان، مسئله کار و استثمار کودکان، دامن کودکان مهاجر افغان را بیشتر گرفته است. در خیابان ولیعصر، نبش خیابان مطهری، کنج دیوار پیادهرو تعداد زیادی از همین کودکان به گونیهای پر از زباله تکیه دادهاند و نهار میخورند، یک نان بربری، یک ماست بورانی روی پایشان، هرازگاهی تکهای بربری را در ماست میزنند و میخورند. نوشابهای زرد و کوچک هم کنار دستشان است. یکی از آنها 2تا از انگشتان دست چپش قطع شده و پوست دست راستش سوخته و مچاله شده است.
«عبدالله»، 15ساله و بچه قندوز در افغانستان است. «احمد»، پسر عمویش که تازه به ایران آمده، 13سال دارد. هر دو در منطقه شورآباد، بخش کهریزک از توابع شهرری زندگی میکنند. در مدرسه پسرانه سیداحمد خمینی درس میخوانند. این مدرسه صبحها به دانشآموزان افغانی اختصاص دارد. «عبدالله» و «احمد» خیلی نمیتوانند فارسی سلیس صحبت کنند. بعضی کلمههایشان فارسی دری است و فهم حرفهایشان کمی سخت است.
«عبدالله» به «همدلی» میگوید: «شبها کاغذهای باطله و پسماندهای خشک را جمع میکنیم. برای عمویم که در نعمتآباد در یک کارخانه کار میکند، میفروشیم و کار میکنیم. این زبالهها را کیلویی 30هزار تومان از ما میخرد و خودش 2برابر میفروشد و سود میکند.» از «احمد» درباره وضع تحصیلیشان میپرسم، او میگوید: «شیفت صبح مدرسه میرویم. بعدازظهر که درس تمام میشود به کارخانه میرویم و وسایلمان را برمیداریم و به دنبال زبالههای خشک به سطح شهر میرویم. اما مشکلی که داریم این است که تا مقطع ششم ابتدایی میتوانیم درس بخوانیم و دیگر نمیتوانیم ادامه بدهیم.» از او علت را میپرسم، میگوید: «نمیدانم.»
چند ماه پیش رضا قدیمی، مدیرعامل سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران درباره آمارهای حاصل از اجرای طرح جمعآوری کودکان کار به فارس گفت: «در طرح ساماندهی اجرا شده در تابستان امسال حدود 4هزار و400 نفر جمعآوری شدند که 400نفر کودک هستند. از این آمار 75 درصد آنها افغانستانی بودند که فقط تکدیگری میکردند.»
لایحه حمایت از کودکان خاک میخورد
از سوی دیگر، دولت هم 6سال پیش دست به کار شد و لایحه حمایت از حقوق کودکان را به تصویب رساند. در این لایحه مباحث حمایتی گوناگونی برای کودکان زیر 18سال در قالب گروههای کودکان بیهویت، کار، خیابان و قربانیان جرم مطرح شده تا کودکان را از آسیبهایی مثل سوءرفتارها و خشونتها، بهرهکشی و تکدیگری، معامله و خرید و فروش و آزار جنسی و فحشا محافظت کند. هرچند که این لایحه هم سالها در حال بررسی در مجلس است.
یک عضو کمیسیون اجتماعی مجلس با بیان اینکه تاکنون لایحه حمایت از کودکان کار در مجلس دهم مطرح نشده، مهرماه به ایلنا توضیح داد: «بنا به اهمیت، باید در یک طرح دو فوریتی در مجلس به این موضوع پرداخته شود. با توجه به اهمیت موضوع تصویب و اجرایی شدن آن را نباید سالها به عقب بیندازیم.» به اعتقاد سمیه محمودی، «باید با حداکثر توان روی این لایحه کار کرد تا به نتیجه برسد، هرچند با وجود مهم بودن این موضوع، هنوز در مجلس دهم چیزی تحت عنوان به تصویب رساندن لایحه حمایت از کودکان کار دیده نشده است.»
این اظهارات درحالی است که به یاد میآورم بعد از خداحافظی از «عبدالله» و «احمد» چند دقیقهای را در کنار یک سطل زباله ایستادم، سینهام به خس خس افتاد. آنقدر زنبور و پشه و مگس توی هوا هست که اگرچند لحظهای غافل شوی، وارد دهانت میشوند. حالا تصور اینکه کودکان کار، خیابان و زبالهگرد هر روز با این وضعیت سروکار دارند، غمانگیز است. از یاد نبریم که وضعیت زندگی خانوادههای بیبضاعت و فرودست تاثیر زیادی در روند زندگی و آینده کودکان آنها دارد و کودکان نیز در معرض چه خطراتی هستند. وضعیتی که میتواند کودکان را به هر ناهنجاری بکشاند.
با این توضیح که از شاخصهای اصلی سلامت هر جامعهای، رفاه و امنیت کودکان آن است. به کودکان کار و کودکان خیابانی بیتوجهی میکنیم و چند سال بعد که آنها با روح و جسم صدمهدیده، دست به شرارت میزنند، آنها را بهعنوان اراذل و اوباش، دستگیر و حتی در ملاءعام اعدام میکنیم. چرخهای که بارها کارشناسان و آسیبشناسان اجتماعی نسبت به پیامدهای آن هشدار دادهاند اما دوباره به فراموشی سپرده میشوند. همه اینها درحالی است که برای برنامهریزی دقیق و حصول نتیجه نهتنها به مسئولان متعهد و دلسوز نیاز است که باید اعتبارهای مناسب برای حل این مسئله و ریشهکن کردن این معضل تخصیص یابد. فراموش نکنیم کودکان و نوجوانان ما آیندهساز این مملکت هستند و بروز و ظهور روزافزون پدیدههایی همچون «کودکان کار و زبالهگرد» تهدید جدی جامعه فردای همه ماست.
تهرام 1625
کپی شد