در این یادداشت آمده است: بسیار خوشحال کننده است که ظرفیت مناسبی برای برگزاری جشنواره جهانی فجر فراهم شده است. به این فکر می کردم که دنیا چقدر تغییر کرده است؛ روزگاری برای اینکه بدانیم مثلا در مصر چه می گذرد باید حتما آسوشیتدپرس، تاس، رویترز و فرانس پرس گزارش می کردند تا خبردار شویم. به یاد دارم زمان جنگ تلاش بر این بود که خبرگزاری جمهوری اسلامی رشد کند و هزینه هنگفتی باید صرف می شد که امکانپذیر نبود. به تدریج سی ان ان همه خبرگزاری ها را به محاق برد و حرف اول تولید خبر را می زد اما گذشت زمان و پیشرفت امکانات موجب شد این اهمیت از بین برود و رواج سخت افزارهای بسیار ساده در دنیای غیرانگلیسی موجب شد همه مردم و فکرها و شبکه های مختلف تلویزیونی، سی ان انی برای خود درست کنند و امروز شبکه های اجتماعی، تلویزیون ها را کنار گذاشته و به افراد اجازه داده هر یک برای خود امثال سی ان ان داشته باشند و در واقع امکانی را که زمانی، یک دولت نمی توانست فراهم کند، امروز شبکه های اجتماعی فراهم کرده اند.
امروز لازم نیست دولت ها برای انتقال اطلاعات اقدام کنند و اشخاص، خود انتخاب کننده هستند و به نظرم در مجموع سخت افزارها، دنیا را به جای بهتری تبدیل کرده اند. شبکه های اجتماعی، انحصار را شکسته اند. انحصار موجب می شود میل شخصی بر عقل غلبه بیابد اما وقتی به خرد جمعی برسد، فرصت رشد هیتلرها و صدام ها فراهم نمی شود و یک اپلیکیشن تلفن همراه ممکن است از ده ها شبکه تلویزیونی جلوتر باشد. در این شرایط دیگر مهم نیست که شما حرفتان را کجا بزنید، مهم این است که چه حرفی برای گفتن دارید.
روزگاری مهم این بود که چه کسی مالک بلندگوست اما امروز بلندگو دست همه هست و مهم این است که حرف چیست و اگر حرف داشته باشید، همه می شنوند و این خدمتی است که تکنولوژی به بشریت کرده است؛ اگرچه ممکن است حرف ها بین صدها حرف دیگر گم شوند و این اشکال وجود دارد.
آنچه درباره فضای رسانه گفتم درباره فیلم و سینما هم صادق است؛ سابق بر این چند کمپانی بزرگ بودند که فیلمساز باید در خدمت آنها می بود اما امروز یک ایده خوب می تواند با ابزارهای ساده با کمپانی های بزرگ رقابت کند؛ اگرچه هنوز تکنیک ها دست سرمایه گذاران و کمپانی های بزرگ است اما اگر ایده ی انسان گرایانه وجود داشته باشد می تواند با همین دستگاه ها و تکنیک های ساده، حرف خود را در جهان مطرح کند.
سینمای ایران بعد از انقلاب را سینمای انسان گرایانه می نامند و من فکر می کنم سینمای ایران، سینمای بیان درد انسان معاصر است. اگر سینما به این سمت برود که بتواند درد انسان روزگار خود را بیان کند، تعریف خوبی برای جدا شدن از فیلم فارسی خواهد بود. این سینما، سینمای درد محور است و شیرین نیست و نباید هم باشد؛ فیلم باید زمینه همذات پنداری ایجاد کند و انسان را به فکر وا دارد.
سینمای ایران از این جهت جذاب است و در جهان دیده می شود که بیان درد انسان روزگار خود است و یکی از بزرگترین دردهای انسان، درد تنهایی انسان معاصر است و جواب آن را هم می توانیم در سنت خود و بشریت پیدا کنیم لذا سینمای ما با مدرنیته نمی جنگد اما نقدش می کند، ضمن اینکه می خواهد آثارش را بپذیرد اما درد حاصل از آن را با پذیرش همه خوبی هایش به تصویر می کشد.
سینمای ایران، رجوعی به خصلت ها و کرامت ها و اخلاق انسانی و اشتراکات بشریت در روحیه های متفاوت است و همین، سینمای ایران را جذاب می کند؛ سینمای انسان گرایِ مبلّغِ اخلاق در مسیر زدودن رنج هایی که بشر در روزگار خود با آن مواجه است. در اینجا نقش دین نیز پررنگ است؛ دینی که به کمک انسان می آید و انسان را از جامعه دور نمی کند و دینی که عرفان را در دورن خود دارد، دین مرنج و مرنجان و دیگران را دوست بدار و آن جلوه های لطیف دین که می تواند خود را نشان بدهد.
سینمای ما به واسطه اینکه دارای گفتمان جدید است و سینمای تکنیک محور و بازیگر محور و دوربین محور نیست بلکه فیلمنامه و کارگردان محور است، پیام دارد و این پیام است که جذابش می کند. سینمای ما در مواردی ضعف های شدیدی هم دارد اما دست روی نقطه ای می گذارد که درد امروز بشریت است یعنی جایی را به شما نشان می دهد که آنجا نقطه ایست که باید درباره اش تامل کنید.
کارهای بزرگ سینمای ایران، کارهایی نیست که به جنگ تکنیک هالیوود می رود بلکه جایی است که دست گذاشته روی درد بشریت. این است که جذابیت ایجاد می کند.
مرکز ثقل اخلاق، تخیل است و مرکز ثقل بی اخلاقی، توهم است. توهم یعنی اینکه فرد خود را محور عالم بداند و هر چه به او نزدیک است، مهم است و هرچه از او دور است، مهم نیست؛ بگویند بچه ات مریض است مهم است اما صدها بچه آن سوی دنیا در حال مردن باشند، مهم نیست. در اینجا جهان بر مدار فرد اهمیت می یابد و این غیراخلاقی است. نقطه مقابل آن تخیل است؛ یعنی قدرت خیال فرد به گونه ای باشد که خود را جای دیگری بگذارد؛ این تخیل به حقوق حیوانات هم کمک می کند. سینما با یک کارتون به کودک کمک می کند خود را جای مادر یک بچه گربه بگذارد. قدرت رمان و بخصوص سینما در ایجاد این تخیل کم نظیر است. رمان یک سینمای ذهنی است و در ذهن خواننده، با قدرت تخیل او، فیلم ساخته می شود و سینما حس بصری هم می دهد و قدرت تخیل فرد را بالا می برد و می تواند دنیا را لطیف تر کند.
اگر سینما توانست درد کودکی را نشان دهد که زیر بمباران، خانواده اش را از دست می دهد، این حس را ایجاد می کند که بمباران بد و جنگ زشت است و این نتیجه حاصل می شود که تمام فتوحات عالم به گریه یک کودک نمی ارزد.
تاریخ، تاریخ فرمانروایان است و تاریخ دردمندان نیست. ما افتخار می کنیم به جهان گشایی هایی که می خوانیم. فقط فتح نامه ها را می خوانیم و هیچ وقت متوجه نمی شویم زیر سم اسب این فرمانروای ایرانی یا رومی چه خانواده ها از بین رفته اند. اگر اینها را بدانیم، شاید دیگر هیچ وقت مثلا به حمله نادر به هند افتخار نکنیم و حتی سرافکنده شویم.
سینمای ما سه ویژگی «ابزار و امکانات»، «گفتمان» و «تخیل» را دارد که درد انسان را به نمایش گذارد. اگر سینما بتواند به درستی حس یک نفر که داعش زیر گلویش، چاقو گذاشته را منتقل کند، چاقوها، کمتر می بُرند.
دقت کنید که سلاح های دنیا امروز مرگبارتر از گذشته شده است اما چرا درصد خشونت در مجموع کاهش یافته است؟ برای اینکه کسانی پیدا شده اند که با مردم بهتر و راحت تر حرف می زنند و سینما و رمان مانع اعمال خشونت ها می شود. در همه تاریخ، شمر هست، امام حسین(ع) است که یکی است. اگر همه، تریبون و دوربین داشته باشند و حرف بزنند، شمرها کنترل می شوند و اینگونه نیست که ما درون خود، شمر نداشته باشیم؛ شما باید همواره شمرِ من را و من، شمرِ شما را کنترل کنم.
واقعیت این است که دیپلماسی عمومی هم به نفع کشور و هم به نفع دنیاست. سینما هر چه می گوید در نهایت به نفع جهان تمام می شود چون تخیل را تقویت می کند و نتیجه قهری رمان و سینما، تقویت تخیل جهانی است و تقویت تخیل جهانی، تقویت اخلاق است و هر چه بیشتر هنر را توسعه دهیم ولو چند جایی هم خراب کند اما نمودار آن، سیر به سمت بالاست. در مثل هست که کسی برسر گور کسی رفت و آیات عذاب را می خواند. شب متوفی به خواب قاری آمد دید متوفی خوشحال است. قاری گفت من بر تو ایات عذاب را خواندم . متوفی گفت ایات عذاب بود اما قران بود. تو بر من قران بخوان. شما هم فیلم بسازید. ساخت فیلم به کمک اخلاق می آید.
ما در جامعه جهانی به تقویت تخیل و دور شدن از توهم نیاز داریم و سینما می تواند با تقویت تخیل انسانها، آنها را از توهم دور کند.
6003
امروز لازم نیست دولت ها برای انتقال اطلاعات اقدام کنند و اشخاص، خود انتخاب کننده هستند و به نظرم در مجموع سخت افزارها، دنیا را به جای بهتری تبدیل کرده اند. شبکه های اجتماعی، انحصار را شکسته اند. انحصار موجب می شود میل شخصی بر عقل غلبه بیابد اما وقتی به خرد جمعی برسد، فرصت رشد هیتلرها و صدام ها فراهم نمی شود و یک اپلیکیشن تلفن همراه ممکن است از ده ها شبکه تلویزیونی جلوتر باشد. در این شرایط دیگر مهم نیست که شما حرفتان را کجا بزنید، مهم این است که چه حرفی برای گفتن دارید.
روزگاری مهم این بود که چه کسی مالک بلندگوست اما امروز بلندگو دست همه هست و مهم این است که حرف چیست و اگر حرف داشته باشید، همه می شنوند و این خدمتی است که تکنولوژی به بشریت کرده است؛ اگرچه ممکن است حرف ها بین صدها حرف دیگر گم شوند و این اشکال وجود دارد.
آنچه درباره فضای رسانه گفتم درباره فیلم و سینما هم صادق است؛ سابق بر این چند کمپانی بزرگ بودند که فیلمساز باید در خدمت آنها می بود اما امروز یک ایده خوب می تواند با ابزارهای ساده با کمپانی های بزرگ رقابت کند؛ اگرچه هنوز تکنیک ها دست سرمایه گذاران و کمپانی های بزرگ است اما اگر ایده ی انسان گرایانه وجود داشته باشد می تواند با همین دستگاه ها و تکنیک های ساده، حرف خود را در جهان مطرح کند.
سینمای ایران بعد از انقلاب را سینمای انسان گرایانه می نامند و من فکر می کنم سینمای ایران، سینمای بیان درد انسان معاصر است. اگر سینما به این سمت برود که بتواند درد انسان روزگار خود را بیان کند، تعریف خوبی برای جدا شدن از فیلم فارسی خواهد بود. این سینما، سینمای درد محور است و شیرین نیست و نباید هم باشد؛ فیلم باید زمینه همذات پنداری ایجاد کند و انسان را به فکر وا دارد.
سینمای ایران از این جهت جذاب است و در جهان دیده می شود که بیان درد انسان روزگار خود است و یکی از بزرگترین دردهای انسان، درد تنهایی انسان معاصر است و جواب آن را هم می توانیم در سنت خود و بشریت پیدا کنیم لذا سینمای ما با مدرنیته نمی جنگد اما نقدش می کند، ضمن اینکه می خواهد آثارش را بپذیرد اما درد حاصل از آن را با پذیرش همه خوبی هایش به تصویر می کشد.
سینمای ایران، رجوعی به خصلت ها و کرامت ها و اخلاق انسانی و اشتراکات بشریت در روحیه های متفاوت است و همین، سینمای ایران را جذاب می کند؛ سینمای انسان گرایِ مبلّغِ اخلاق در مسیر زدودن رنج هایی که بشر در روزگار خود با آن مواجه است. در اینجا نقش دین نیز پررنگ است؛ دینی که به کمک انسان می آید و انسان را از جامعه دور نمی کند و دینی که عرفان را در دورن خود دارد، دین مرنج و مرنجان و دیگران را دوست بدار و آن جلوه های لطیف دین که می تواند خود را نشان بدهد.
سینمای ما به واسطه اینکه دارای گفتمان جدید است و سینمای تکنیک محور و بازیگر محور و دوربین محور نیست بلکه فیلمنامه و کارگردان محور است، پیام دارد و این پیام است که جذابش می کند. سینمای ما در مواردی ضعف های شدیدی هم دارد اما دست روی نقطه ای می گذارد که درد امروز بشریت است یعنی جایی را به شما نشان می دهد که آنجا نقطه ایست که باید درباره اش تامل کنید.
کارهای بزرگ سینمای ایران، کارهایی نیست که به جنگ تکنیک هالیوود می رود بلکه جایی است که دست گذاشته روی درد بشریت. این است که جذابیت ایجاد می کند.
مرکز ثقل اخلاق، تخیل است و مرکز ثقل بی اخلاقی، توهم است. توهم یعنی اینکه فرد خود را محور عالم بداند و هر چه به او نزدیک است، مهم است و هرچه از او دور است، مهم نیست؛ بگویند بچه ات مریض است مهم است اما صدها بچه آن سوی دنیا در حال مردن باشند، مهم نیست. در اینجا جهان بر مدار فرد اهمیت می یابد و این غیراخلاقی است. نقطه مقابل آن تخیل است؛ یعنی قدرت خیال فرد به گونه ای باشد که خود را جای دیگری بگذارد؛ این تخیل به حقوق حیوانات هم کمک می کند. سینما با یک کارتون به کودک کمک می کند خود را جای مادر یک بچه گربه بگذارد. قدرت رمان و بخصوص سینما در ایجاد این تخیل کم نظیر است. رمان یک سینمای ذهنی است و در ذهن خواننده، با قدرت تخیل او، فیلم ساخته می شود و سینما حس بصری هم می دهد و قدرت تخیل فرد را بالا می برد و می تواند دنیا را لطیف تر کند.
اگر سینما توانست درد کودکی را نشان دهد که زیر بمباران، خانواده اش را از دست می دهد، این حس را ایجاد می کند که بمباران بد و جنگ زشت است و این نتیجه حاصل می شود که تمام فتوحات عالم به گریه یک کودک نمی ارزد.
تاریخ، تاریخ فرمانروایان است و تاریخ دردمندان نیست. ما افتخار می کنیم به جهان گشایی هایی که می خوانیم. فقط فتح نامه ها را می خوانیم و هیچ وقت متوجه نمی شویم زیر سم اسب این فرمانروای ایرانی یا رومی چه خانواده ها از بین رفته اند. اگر اینها را بدانیم، شاید دیگر هیچ وقت مثلا به حمله نادر به هند افتخار نکنیم و حتی سرافکنده شویم.
سینمای ما سه ویژگی «ابزار و امکانات»، «گفتمان» و «تخیل» را دارد که درد انسان را به نمایش گذارد. اگر سینما بتواند به درستی حس یک نفر که داعش زیر گلویش، چاقو گذاشته را منتقل کند، چاقوها، کمتر می بُرند.
دقت کنید که سلاح های دنیا امروز مرگبارتر از گذشته شده است اما چرا درصد خشونت در مجموع کاهش یافته است؟ برای اینکه کسانی پیدا شده اند که با مردم بهتر و راحت تر حرف می زنند و سینما و رمان مانع اعمال خشونت ها می شود. در همه تاریخ، شمر هست، امام حسین(ع) است که یکی است. اگر همه، تریبون و دوربین داشته باشند و حرف بزنند، شمرها کنترل می شوند و اینگونه نیست که ما درون خود، شمر نداشته باشیم؛ شما باید همواره شمرِ من را و من، شمرِ شما را کنترل کنم.
واقعیت این است که دیپلماسی عمومی هم به نفع کشور و هم به نفع دنیاست. سینما هر چه می گوید در نهایت به نفع جهان تمام می شود چون تخیل را تقویت می کند و نتیجه قهری رمان و سینما، تقویت تخیل جهانی است و تقویت تخیل جهانی، تقویت اخلاق است و هر چه بیشتر هنر را توسعه دهیم ولو چند جایی هم خراب کند اما نمودار آن، سیر به سمت بالاست. در مثل هست که کسی برسر گور کسی رفت و آیات عذاب را می خواند. شب متوفی به خواب قاری آمد دید متوفی خوشحال است. قاری گفت من بر تو ایات عذاب را خواندم . متوفی گفت ایات عذاب بود اما قران بود. تو بر من قران بخوان. شما هم فیلم بسازید. ساخت فیلم به کمک اخلاق می آید.
ما در جامعه جهانی به تقویت تخیل و دور شدن از توهم نیاز داریم و سینما می تواند با تقویت تخیل انسانها، آنها را از توهم دور کند.
6003
کپی شد