در بیستوسومین نمایشگاه مطبوعات و خبرگزاریها مردم میآیند تا از کار 100 ماهنامه، 54 هفتهنامه، 30 دوهفتهنامه، 20 دوماهنامه، 52 فصلنامه، بیش از 115 رسانه آنلاین، 70 رسانه محلی و بیش از 60 روزنامه و موسسه مطبوعاتی سر دربیاورند. مردی قرمزپوش با صورتی سرخ، به سیاق همیشه، میان غرفهها مثل یک ربات حرکت میکند و پیر و جوان که هر یک به قصدی ترافیک سرسامآور را تحمل کرده و تا مصلای تهران پیش آمدهاند، از کنارش رد میشوند.
روزگاری نمایشگاه مطبوعات و خبرگزاریها که «جشنواره مطبوعات» نام داشت، همزمان با نمایشگاه کتاب بود و خیلی شلوغتر از این و حالا در روزهای نخستِ بازگشایی نمایشگاه، بیش از مردم، اهالی مطبوعات به چشم میآیند که در سرسرای بزرگ مصلی مشغول کار مصاحبهاند و پیگر مسئولان و البته در حال خوشوبش با هم.
بازدیدکنندگان، در این میان، در میان غرفههای بسیار سرگردانند، مجلات را ورق میزنند، دنبال گزارشگران روزنامهها میگردند و بازیگران محبوب و صد کار دیگر.
رسانههای مختلف در غرفههای بزرگ و کوچک هر چه در چنته داشتهاند، رو کردهاند؛ بعضی به همان شکل سنتی بسنده کرده و محصولات فرهنگیشان را به نمایش گذاشتهاند و بعضی دیگر با استندآپ کمدی و جایزه، مردم را به غرفههایشان کشاندهاند. یک سوی این ماجرای یک هفتهای اهالی رسانهاند و مطالبههای صنفیشان، سوی دیگر مردماند. آنها از نمایشگاه مطبوعات که شبیه یک کیوسک بزرگ روزنامه فروشی است، چه میخواهند؟
انعکاس واقعیت را میخواهم
مرد موها و سبیلهای یکدست سفید دارد، عینکی بر چشم زده و روی صندلی لم داده و به دقت مجله میخواند؛ فضایی را درست کردهاند مخصوص اینچنین بازدیدکنندگانی. دور هم مینشینند و روزنامهها را ورق میزنند و شاید چای هم میخورند و درباره روزنامهها و مجلات با هم صحبت میکنند.
«آدم هر چه بخواهد بفهمد از حرفهای مردم میفهمد. مطبوعات هم باید منعکسکننده نظر مردم باشد.» مرد که طراح گرافیکی است و سنی از او گذشته، عینکش را در میآورد و مینشیند به صحبت درباره مطبوعات.
«در نمایشگاه مطبوعات به دنبال چه هستید؟» میگوید نوشتن را دوست دارد و بیش از آن خواندن را؛ برای همین هر روز روزنامه میخواند و همین است که آمده وسط یک عالم یادداشت و گزارش و مقاله و خبر.
حالا نشسته و «همشهری جوان» را روی پایش گذاشته و به دقت میخواند. «میخواهم بدانم جوانان امروزی به چه چیزی فکر میکنند.
دنبال این هستم نسلی که این همه درس خوانده و مشق نوشته چه چیزی یادگرفته که به منِ پیر آموزش بدهد. نویسندهها آنچه میدانند و توجهشان را جلب کرده، عینا منعکس میکنند.
این وسط یکی خلاقتر است، یکی ناشیتر.»
رسانهها هر چه که باشند چیزهایی برای گفتن دارند؛ خبرهایی تکراری یا مطالبی دست اول. او درباره اینکه روزنامهها بهتر است درباره چه بنویسند، چنین پاسخی دارد: «من چیزی را میخواهم که ندارم.
آن چیزی که کمبودش را احساس میکنم. آن چیزی که نمیدانم. انعکاس واقعیت را میخواهم. به هر حال مردم به درکی از مسائل رسیدهاند و با خبرند که اوضاع روزگار چطور است. پس طوری نباشد که هر که مطلبشان را خواند، از قلب واقعیت خندهاش بگیرد.»
ورزشیهای شلوغ
گوشهای از نمایشگاه سروصدای گروهی از دختران نوجوان بلند شده. گروهشان پرچم تیم فوتبال پرسپولیس را دست گرفتهاند و برای آبیها کری میخوانند و آن دیگریها هم جوابشان را میدهند.
دوستداران ورزش و فوتبالیها، گروهی از بازدیدکنندگان نمایشگاه مطبوعاتند که غرفههای ورزشی را حسابی شلوغ میکنند. محمود آقا یکی از آنهاست که دور از هیاهوی نوجوانان آبی و قرمز، گوشهای روزنامه خبر ورزشی میخواند.
با اینکه گوشیهای هوشمند خیل عظیم مخاطبان مطبوعات را از رسانهها دور و به لینکهای مجازی وابسته کرده، اما او هم میگوید هر روز روزنامه میخواند: «روزنامهای که چاپ شده باشد.
این جدا از روزنامههایی است که پای دکه روزنامهفروشی نگاه میکنم و فقط نوشتهها و عکسهای صفحه اولشان را میبینم.» میخندد که «دکه روزنامهفروشی سر کوچهمان با من قرارداد دارد؛ یک پاکت سیگار و دو تا روزنامه.
میشود شش، هفتهزار تومان.» او دوست دارد که در روزنامههای ورزشی کمتر به هم بد و بیراه بگویند و بیشتر از فسادی که در فوتبال وجود دارد، بنویسند.
دورتر از این غرفهها بازدیدکنندگان بسیاری هم برای خریدن مجلات مد و آشپزی آمدهاند و کاملکردن آرشیوشان.
کمتر از سیاست بگوییم
زمان انتخابات نیست که بازار بحثهای سیاسی در نمایشگاه مطبوعات داغ باشد. جدا از این هم خیلی از بازدیدکنندگان خواستهشان نوشتن از درد جامعه است؛ مثل مریم کمالی، دانشجوی جامعهشناسی که در حیاط مصلی نشسته میگوید: «به نظر من روزنامه باید به جای اینکه هر روز از سیاست بگوید و آدمهای سیاسی را مطرح کند، از خود مردم حرف بزند.
خیلی از مردمان محروم زبان و فرصتی برای بیان مشکلاتشان ندارند و در این سکوت کسی به دادشان نمیرسد. در روزنامهها جای این مردم خالی است. بعضی هستند که نگاهی احساسی به این مسأله دارند.
این هم به نظر من چاره نیست؛ باید درباره محرومیتها دقیق گفت نه از روی احساس. وقتی درباره موضوعی دقیق صحبت میشود، طرح مسأله میشود و پای حرفهای مسئولان درباره موضوع وسط میآید.
آن وقت میتوان به ترمیم زخمی از زخمهای آدمهای محروم امیدوار بود. والا نوحهسرایی درباره مشکلات بیفایده است.»
همراه او هم که از اهالی یزد است، درباره اقلیتها میگوید: «من از روزنامه میخواهم درباره دغدغه اقلیتها بنویسد. مشکلاتی که برای آنها وجود دارد. کمتر کسانی روی این موضوع دست میگذارند و فکر میکنند؛ چون زمانی خط قرمزهایی بوده، نباید در اینباره حرف زد اما واقعیت این است که من به عنوان اقلیت به دیدهشدن و شنیدهشدن نیاز دارم و بخشی از کارکرد رسانه کمککردن به گروههایی مثل من است.
روزنامهها بهروز شوند
از وقتی گوشیهای پیشرفته آمده، اغلب آنهایی که قبلا روزنامهخوان بودند،همه چیز را در اینترنت پیدامیکنند: «آخرینباری که روزنامه چاپی خواندهام را یادم نمیآید اصلا.
اما مطالب خیلی از این روزنامهها را از طریق گوشی هر روز میخوانم و با مسائل روز آشنا هستم.» او این را میگوید و اضافه میکند: «روزنامهها به یک مشکلی دچار شدهاند و آن تکرار است.
مگر نه اینکه هر روز قابل حدس است که فردا فلان روزنامه چه تیتری روی صفحهاش میآورد. فکر میکنم در تمام دنیا روزنامهها از دنیای آنلاین جا ماندهاند.
دیگر در این شرایط باید خودشان را بهروز کنند و با روشهای بینالمللی آشنا شوند. کشورهای پیشرفته نمیدانم با این مشکل چه کردهاند و آیا روزنامهها را تعطیل کردهاند یا نه؛ اما شاید اگر سراغشان برویم و از کارشان سر در بیاوریم راهحل را پیدا کنیم.»
فکری به حال خط قرمزها کنیم
مرد میایستد جلوی غرفه روزنامه شهروند و میگوید: «من یک ستون میخواهم.» منتظر میماند تا سر حاضران خلوتتر شود و بعد کاغذی از کیفش درمیآورد.
«این هم رزومه؛ میخواهم بنویسم.» بسیاری شبیه او به دنبال شغل و فعالیت در حوزه رسانه راهی نمایشگاه مطبوعات شدهاند. در این میان گروهی از دانش آموزان، با لباس یکشکل هم مهمان نمایشگاه شدهاند. آنها آمدهاند تا با روزنامهها و مفهوم رسانه آشنا شوند.
معلمی که همراه آنها شده، میگوید: «با تغییراتی که در شیوههای اطلاعرسانی به وجود آمده، فکر کردم این بچهها باید روزنامهها را ببینند و بدانند به چه چیزی باید اعتماد کنند و چه حرفهایی شایعه است و باور نکنند.»
خانم طباطبایی معتقد است که یک آفت میان رسانهها وجود دارد و آن دورشدن از رسالت اصلی آنهاست: «مطبوعات باید ذرهای دست از شیطنت بردارند.
منظورم یکسری از این مجلات ورزشی و سینمایی است که بیشتر دنبال پاپاراتزی هستند. آنها در زندگی شخصی مردم مداخله میکنند و از رسالت اصلی رسانهشان دورند.
این آفت اگر نباشد، روزنامهها و مجلات سراسر خوبیاند.» رسالتشان چیست؟ «نوشتن درباره واقعیتهای زندگی و آن چیزی که مردم با آن درگیرند.
بازگوکردن حقیقتِ مسألهها و آن چیزی که مسائل حقیقی مردم است.»
صحبت از آفت که میشود، دانشجویی میان صحبت او میپرد و میگوید: «نمیتوان گفت که رسانهها همه خبرهای اشتباه میگویند. این یک کلیشهای است که زمانی مطرح بود؛ اما به هر حال یکسری روزنامههای وابسته و دولتی هستند که تکلیفشان معلوم است و هر سازی که خودشان بخواهند میزنند.
البته این وسط خط قرمزها نوشتن را برای روزنامهنگاران دشوار میکند. باید فکری به حال خط قرمزها کرد و آن وقت از مسائل حقیقی حرف زد.»
روزنامه شهروند
تهرام/1735
روزگاری نمایشگاه مطبوعات و خبرگزاریها که «جشنواره مطبوعات» نام داشت، همزمان با نمایشگاه کتاب بود و خیلی شلوغتر از این و حالا در روزهای نخستِ بازگشایی نمایشگاه، بیش از مردم، اهالی مطبوعات به چشم میآیند که در سرسرای بزرگ مصلی مشغول کار مصاحبهاند و پیگر مسئولان و البته در حال خوشوبش با هم.
بازدیدکنندگان، در این میان، در میان غرفههای بسیار سرگردانند، مجلات را ورق میزنند، دنبال گزارشگران روزنامهها میگردند و بازیگران محبوب و صد کار دیگر.
رسانههای مختلف در غرفههای بزرگ و کوچک هر چه در چنته داشتهاند، رو کردهاند؛ بعضی به همان شکل سنتی بسنده کرده و محصولات فرهنگیشان را به نمایش گذاشتهاند و بعضی دیگر با استندآپ کمدی و جایزه، مردم را به غرفههایشان کشاندهاند. یک سوی این ماجرای یک هفتهای اهالی رسانهاند و مطالبههای صنفیشان، سوی دیگر مردماند. آنها از نمایشگاه مطبوعات که شبیه یک کیوسک بزرگ روزنامه فروشی است، چه میخواهند؟
انعکاس واقعیت را میخواهم
مرد موها و سبیلهای یکدست سفید دارد، عینکی بر چشم زده و روی صندلی لم داده و به دقت مجله میخواند؛ فضایی را درست کردهاند مخصوص اینچنین بازدیدکنندگانی. دور هم مینشینند و روزنامهها را ورق میزنند و شاید چای هم میخورند و درباره روزنامهها و مجلات با هم صحبت میکنند.
«آدم هر چه بخواهد بفهمد از حرفهای مردم میفهمد. مطبوعات هم باید منعکسکننده نظر مردم باشد.» مرد که طراح گرافیکی است و سنی از او گذشته، عینکش را در میآورد و مینشیند به صحبت درباره مطبوعات.
«در نمایشگاه مطبوعات به دنبال چه هستید؟» میگوید نوشتن را دوست دارد و بیش از آن خواندن را؛ برای همین هر روز روزنامه میخواند و همین است که آمده وسط یک عالم یادداشت و گزارش و مقاله و خبر.
حالا نشسته و «همشهری جوان» را روی پایش گذاشته و به دقت میخواند. «میخواهم بدانم جوانان امروزی به چه چیزی فکر میکنند.
دنبال این هستم نسلی که این همه درس خوانده و مشق نوشته چه چیزی یادگرفته که به منِ پیر آموزش بدهد. نویسندهها آنچه میدانند و توجهشان را جلب کرده، عینا منعکس میکنند.
این وسط یکی خلاقتر است، یکی ناشیتر.»
رسانهها هر چه که باشند چیزهایی برای گفتن دارند؛ خبرهایی تکراری یا مطالبی دست اول. او درباره اینکه روزنامهها بهتر است درباره چه بنویسند، چنین پاسخی دارد: «من چیزی را میخواهم که ندارم.
آن چیزی که کمبودش را احساس میکنم. آن چیزی که نمیدانم. انعکاس واقعیت را میخواهم. به هر حال مردم به درکی از مسائل رسیدهاند و با خبرند که اوضاع روزگار چطور است. پس طوری نباشد که هر که مطلبشان را خواند، از قلب واقعیت خندهاش بگیرد.»
ورزشیهای شلوغ
گوشهای از نمایشگاه سروصدای گروهی از دختران نوجوان بلند شده. گروهشان پرچم تیم فوتبال پرسپولیس را دست گرفتهاند و برای آبیها کری میخوانند و آن دیگریها هم جوابشان را میدهند.
دوستداران ورزش و فوتبالیها، گروهی از بازدیدکنندگان نمایشگاه مطبوعاتند که غرفههای ورزشی را حسابی شلوغ میکنند. محمود آقا یکی از آنهاست که دور از هیاهوی نوجوانان آبی و قرمز، گوشهای روزنامه خبر ورزشی میخواند.
با اینکه گوشیهای هوشمند خیل عظیم مخاطبان مطبوعات را از رسانهها دور و به لینکهای مجازی وابسته کرده، اما او هم میگوید هر روز روزنامه میخواند: «روزنامهای که چاپ شده باشد.
این جدا از روزنامههایی است که پای دکه روزنامهفروشی نگاه میکنم و فقط نوشتهها و عکسهای صفحه اولشان را میبینم.» میخندد که «دکه روزنامهفروشی سر کوچهمان با من قرارداد دارد؛ یک پاکت سیگار و دو تا روزنامه.
میشود شش، هفتهزار تومان.» او دوست دارد که در روزنامههای ورزشی کمتر به هم بد و بیراه بگویند و بیشتر از فسادی که در فوتبال وجود دارد، بنویسند.
دورتر از این غرفهها بازدیدکنندگان بسیاری هم برای خریدن مجلات مد و آشپزی آمدهاند و کاملکردن آرشیوشان.
کمتر از سیاست بگوییم
زمان انتخابات نیست که بازار بحثهای سیاسی در نمایشگاه مطبوعات داغ باشد. جدا از این هم خیلی از بازدیدکنندگان خواستهشان نوشتن از درد جامعه است؛ مثل مریم کمالی، دانشجوی جامعهشناسی که در حیاط مصلی نشسته میگوید: «به نظر من روزنامه باید به جای اینکه هر روز از سیاست بگوید و آدمهای سیاسی را مطرح کند، از خود مردم حرف بزند.
خیلی از مردمان محروم زبان و فرصتی برای بیان مشکلاتشان ندارند و در این سکوت کسی به دادشان نمیرسد. در روزنامهها جای این مردم خالی است. بعضی هستند که نگاهی احساسی به این مسأله دارند.
این هم به نظر من چاره نیست؛ باید درباره محرومیتها دقیق گفت نه از روی احساس. وقتی درباره موضوعی دقیق صحبت میشود، طرح مسأله میشود و پای حرفهای مسئولان درباره موضوع وسط میآید.
آن وقت میتوان به ترمیم زخمی از زخمهای آدمهای محروم امیدوار بود. والا نوحهسرایی درباره مشکلات بیفایده است.»
همراه او هم که از اهالی یزد است، درباره اقلیتها میگوید: «من از روزنامه میخواهم درباره دغدغه اقلیتها بنویسد. مشکلاتی که برای آنها وجود دارد. کمتر کسانی روی این موضوع دست میگذارند و فکر میکنند؛ چون زمانی خط قرمزهایی بوده، نباید در اینباره حرف زد اما واقعیت این است که من به عنوان اقلیت به دیدهشدن و شنیدهشدن نیاز دارم و بخشی از کارکرد رسانه کمککردن به گروههایی مثل من است.
روزنامهها بهروز شوند
از وقتی گوشیهای پیشرفته آمده، اغلب آنهایی که قبلا روزنامهخوان بودند،همه چیز را در اینترنت پیدامیکنند: «آخرینباری که روزنامه چاپی خواندهام را یادم نمیآید اصلا.
اما مطالب خیلی از این روزنامهها را از طریق گوشی هر روز میخوانم و با مسائل روز آشنا هستم.» او این را میگوید و اضافه میکند: «روزنامهها به یک مشکلی دچار شدهاند و آن تکرار است.
مگر نه اینکه هر روز قابل حدس است که فردا فلان روزنامه چه تیتری روی صفحهاش میآورد. فکر میکنم در تمام دنیا روزنامهها از دنیای آنلاین جا ماندهاند.
دیگر در این شرایط باید خودشان را بهروز کنند و با روشهای بینالمللی آشنا شوند. کشورهای پیشرفته نمیدانم با این مشکل چه کردهاند و آیا روزنامهها را تعطیل کردهاند یا نه؛ اما شاید اگر سراغشان برویم و از کارشان سر در بیاوریم راهحل را پیدا کنیم.»
فکری به حال خط قرمزها کنیم
مرد میایستد جلوی غرفه روزنامه شهروند و میگوید: «من یک ستون میخواهم.» منتظر میماند تا سر حاضران خلوتتر شود و بعد کاغذی از کیفش درمیآورد.
«این هم رزومه؛ میخواهم بنویسم.» بسیاری شبیه او به دنبال شغل و فعالیت در حوزه رسانه راهی نمایشگاه مطبوعات شدهاند. در این میان گروهی از دانش آموزان، با لباس یکشکل هم مهمان نمایشگاه شدهاند. آنها آمدهاند تا با روزنامهها و مفهوم رسانه آشنا شوند.
معلمی که همراه آنها شده، میگوید: «با تغییراتی که در شیوههای اطلاعرسانی به وجود آمده، فکر کردم این بچهها باید روزنامهها را ببینند و بدانند به چه چیزی باید اعتماد کنند و چه حرفهایی شایعه است و باور نکنند.»
خانم طباطبایی معتقد است که یک آفت میان رسانهها وجود دارد و آن دورشدن از رسالت اصلی آنهاست: «مطبوعات باید ذرهای دست از شیطنت بردارند.
منظورم یکسری از این مجلات ورزشی و سینمایی است که بیشتر دنبال پاپاراتزی هستند. آنها در زندگی شخصی مردم مداخله میکنند و از رسالت اصلی رسانهشان دورند.
این آفت اگر نباشد، روزنامهها و مجلات سراسر خوبیاند.» رسالتشان چیست؟ «نوشتن درباره واقعیتهای زندگی و آن چیزی که مردم با آن درگیرند.
بازگوکردن حقیقتِ مسألهها و آن چیزی که مسائل حقیقی مردم است.»
صحبت از آفت که میشود، دانشجویی میان صحبت او میپرد و میگوید: «نمیتوان گفت که رسانهها همه خبرهای اشتباه میگویند. این یک کلیشهای است که زمانی مطرح بود؛ اما به هر حال یکسری روزنامههای وابسته و دولتی هستند که تکلیفشان معلوم است و هر سازی که خودشان بخواهند میزنند.
البته این وسط خط قرمزها نوشتن را برای روزنامهنگاران دشوار میکند. باید فکری به حال خط قرمزها کرد و آن وقت از مسائل حقیقی حرف زد.»
روزنامه شهروند
تهرام/1735
کپی شد