تماشای هر روزه دستفروشانی که این روزها اطراف بسیاری از خیابان‌های شهرهای بزرگ کشور از جمله خیابان‌های معروفی چون ولیعصر تهران را قرق کرده‌اند، از چند منظر قابل بررسی است.
اول:این‌که هر چه تعداد دستفروشان در کوچه و خیابان بیشتر شود، به همان نسبت می‌تواند نشان‌دهنده یک بحران شدید اجتماعی باشد. بحرانی که قشرهای مختلف افراد جامعه را برای کسب درآمد بیشتر از خانه به خیابان کشانده است.
از یک ماه پیش تاکنون فضای پیاده‌راه‌های‌ تهران، خصوصاً خیابان ولیعصر هر روز از روز گذشته زیر بساط دستفروشان رفت. جالب اینجاست که اتفاقا در این خیابان خصوصا ضلع غربی آن صدها مغازه با تنوع اجناس مختلف در حال کاسبی‌اند و به موازات آنها دستفروشان گاه اجناسی را روی خیابان پهن می‌کنند که شبیه کالاهای درون ویترین است.بسیاری از این کاسب‌ها البته گاه به این افراد اعتراض می‌کنند و برخی دیگر به قول خودشان وقتی می‌بینند اعتراض‌ها فایده‌ای ندارد، مجبورند به تماشای بساط‌های آنها بنشینند.
دوم: خوشبختانه خبری از سوی ماموران شهرداری نسبت به برخورد قهری با این قشر از جامعه نیست. شاید مسئولان شهری به همان نسبت مسئولان دولتی وانتظامی دریافتند به دلیل افزایش ناگهانی قیمت تمامی کالاها و تورم 70 تا 120درصدی در جامعه فشار بیشتر را طبقه‌ای دارد تحمل می‌کند که درآمد کمتری دارد و نه تنها جزو طبقه متوسط نیست
که دیگر به هیچ وجه در قالب این طبقه نمی‌گنجد و کاملا به طبقه فقرا با حداقل درآمدها ملحق شده است.
سوم:با نگاهی به دستفروشان این خیابان و دیگر خیابان‌های تهران و اجناسی که آنها روی زمین پهن کرده‌اند، می‌توان خاستگاه اجتماعی اغلب آنها را به راحتی پیدا کرد. در عین حال میانگین سنی این افراد که بیشتر جوانان بین 20 تا 35 سال هستند، نیز به صورتی گویای این واقعیت است که بیکاری به
شکلی گسترده طیف جوانان را نشانه گرفته است و آنها برای کسب درآمد و تامین هزینه‌های روزانه زندگی راهی جز دستفروشی ندارند. ضمن آنکه همه این افراد می‌دانند
دستفروشی شغلی نیست که بتواند برایشان درآمد پایداری ایجاد کند، اما چون چاره‌ای ندارند، مجبورند برای تسکین کوتاه‌مدت نگرانی‌های معیشتی وارد این
جرگه شوند.
در گفت‌وگو با آنها درمی‌یابی که هیچ‌کدام راضی به ادامه این کار نیستند، اما معتقدند که بخش کوچکی از بدهکاری‌های آنها را جبران می‌کند و حداقل نان خالی را روی سفره آنها می‌نشاند.
چهارم: شاید در گذشته دستفروشی شغل کاذب مردانه تلقی می‌شد و مرد خانه برای تامین هزینه زندگی مجبور بود که خنزرپنررهای خود را در خیابان پهن کند تا بر اثر کرم فرد پیاده‌ای جنسی از او خریداری شده تا پولی نصیبش شود. اما این روزها در بین دستفروشان مرد که گاهی به صورت خانوادگی بساط پهن می‌‎کنند و زنان دوشاش همسرانشان
مشغول فروش کالاهای خود هستند، زنانی نیز به صورت انفرادی بساط خود را در این خیابان و دیگر خیابان‌های شهر پهن می‌کنند تا کمی از زیر بار سنگین هزینه‌های
زندگی بیرون بیایند.
این روزها شنیدن صدای زنان که مردم را به خرید اجناس خود ترغیب می‌کنند امری عادی شده است. در بین این زنان چهره‌های دخترانی دیده می‌شود که با توجه به نوع گفتار و رفتار آنها به نظر می‌رسد حتما راه دانشگاه را سفید کردند و در طاقچه خانه‌شان مدرک ناقابل لیسانس یا بالاتر جاخوش کرده است و او شاید شب‌ها بعد از خستگی طاقت‌فرسای ایستادن در کف خیابان و ناز و ادای خریداران را کشیدن، وقتی به منزل می‌رسد گوشه چشمی به مدرک تهی از اعتبار خود بکند.
پنجم: در کنار بساطی‌های خیابان ولیعصر اما می‌توانید انواع و اقسام آهنگ‌ها را بشنوید، از نوازندگان دوره‌گرد و آماتور سازهایی مثل سنتور و نی تا نوازندگان حرفه‌ای و کاربلد دف و نی و ضرب و ویلون. در بین این قشر از افراد جامعه شاید برخی خاستگاه اجتماعی بهتری از دیگران داشته باشند، اما همه اینها دردهای مشترکی دارند که خیابان و کف
پیاده‌رو آنها را به هم وصل می‌کند و حال با نزدیک شدن به نوروز این افراد به همراه دیگران اضافه می‌شوند و به گمان
خود ملودی‌های شادی را تقدیم پیادگان این خیابان ولیعصر می‌کنند.
واقعیت این است که هر چه تعداد دستفروشان در جامعه‌ای افزایش یابد به همان نسبت می‌توان وضع درآمدی و معیشتی و رفاه مردم را سنجید. دستفروشی آینه جامعه است، آینه‌ای که دیدن تصویر داخل آن باید غم‌انگیز باشد و مسئولانی که مدام دم از رفاه مردم می‌زنند به جای تماشای گذرای درون این آینه، راه‌هایی را برای برون‌رفت اقشار فقیر جامعه بیابند و کف خیابان را از بساط فقرا پاک کنند و امید به آینده را برای آنها به ارمغان بیاورند.
روزنامه همدلی
7247/
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.