تهران شهر بزرگی است و همه چیزش هم بزرگ است؛ هم خوبیهایش و هم بدیهایش. پایتخت ایران، تجمعی از امکانات شغلی، رفاهی، تفریحی، فرهنگی و آموزشی است و در عین حال جمعیت بالایش، ترافیکش، آلودگی هوایش، معضلات اجتماعیاش، گرانی خانههایش و حتی بهای رفتوآمد در آن قابل مقایسه با هیچ جای کشور نیست. همین است که خوبی و بدیهای تهران در دو کفه ترازو باعث میشود که فرد یا خانوادهای تصمیم بگیرد در تهران بماند یا از آن برود اما آیا میتوان همه این مسائل را در یک فاکتور خلاصه کرد: «کسی که در تهران زندگی میکند هزینههای زندگی در تهران را میپردازد؟».
این جمله را محمود میرلوحی، عضو شورای شهر تهران بیان کرده است؛ جملهای که البته پیشتر هم تکرار شده. او این جمله را در توجیه پذیرش قیمت واقعی بلیط مترو عنوان کرده است که آن را 10 هزار تومان میداند: «طبق قانون باید یک سوم هزینه تمام شده بلیط مترو را مصرف کننده، یک سوم دیگر را شهرداری و یک سوم را دولت تامین کند. با توجه به تخصیص یارانه بلیط برای توسعه زیرساختهای حمل و نقل، باید قیمت تمام شده بلیط محاسبه شود و مابه التفاوت آن با قیمت تعیین شده بلیط مترو توسط دولت به حساب شهرداری برگردد که متاسفانه در این سالها کسی سراغ آن نرفته است. مترو تهران قیمت واقعی بلیط را ندارد.
در حال حاضر تنها با توجه به هزینههای بهره برداری و آن هم تنها هزینههای جاری عدد اعلامی 2300 تومان است که بر اساس آنچه در دنیا مرسوم است قیمت بلیط در تهران چیزی در حدود 10 هزار تومان تمام میشود».
البته محسن هاشمی، رئیس شورای شهر تهران، دیروز در واکنش به این اظهارات گفت «منظور ایشان قیمت تمام شده بلیت بود نه اینکه از مردم 10 هزار تومان بابت بلیت بگیریم و ما برنامهای برای گران کردن بلیت نداریم»، اما طرح این موضوع که کسانی که در تهران زندگی میکنند، باید هزینههای آن را بپردازند، نکتهای بود که در کنار طرح قیمت واقعی بلیط مترو مغفول ماند. سوال اینجاست که آیا خدماتی که با زندگی در تهران به مردم ارائه میشود با گرانی زندگی در آن مطابقت دارد؟ اگر قرار باشد مردمی که در تهران زندگی میکنند، تنها کسانی باشند که توان پرداخت هزینههای زندگی در پایتخت را دارند، با رفتن آنها، بسیاری از کارهای بر زمین مانده پایتخت را چه کسانی انجام خواهند داد؟ اگر فرض کنیم این جمعیت به شهرهای اطراف تهران بروند و تنها برای کار به پایتخت بیایند، آیا این شهرها و راههای رفت و آمد، ظرفیت تحمل این حجم از جمعیت را دارد؟
پیروز حناچی، شهردار تهران در چهارمین همایش فصلی مدیران شهرداری تهران نتایج یک نظرسنجی از شهروندان تهرانی در مورد پایتخت را اعلام کرد که در نوع خود جالب توجه است. در این نظرسنجی از مردم سوال شده است که چقدر تهران را دوست دارید؟ 46.7 درصد علاقهشان به تهران را کم، 24.2 متوسط و 28.9 درصد زیاد دانستهاند. به گفته حناچی این آمار بدان معنی است که میزان کسانی که به شهر تهران وابستگی دارند، از کسانی که خنثی هستند کمتر است. نتیجه سوال دیگری از مردم تهران در مورد اینکه چقدر در تهران احساس آرامش دارید نیز جالب توجه است؛ 45.4 درصد از مردم آن را کم، 36.1 درصد متوسط و 18.4 احساس آرامششان را زیاد عنوان کردند. در همین نظرسنجی و در مورد میزان علاقه به محله، 50 درصد این علاقه را کم دانستهاند. در مورد راحتی در محله، 42.1 درصد کم، 35 درصد متوسط و 22.1 درصد آن را زیاد دانستند.
این نظرسنجی نشان میدهد که طیف کثیری از جمعیت ساکن پایتخت، نه علاقهای به آن دارند و نه در آن احساس آرامش میکنند؛ با این حال همچنان تهران را برای زندگی انتخاب کردهاند. اما چرا؟
بهار میرزایی، دانشآموخته جامعهشناسی شهری در پاسخ به این سوال میگوید: «شاید بتوان در جواب تنها یک کلمه گفت و آن هم «تمرکزگرایی» است. درست است که امروز برخی شهرهای دیگر هم امکانات خوبی دارند، اما تمرکزگرایی امکانات در پایتخت موضوعی یک روزه نیست و جمعیت ساکن تهران هم یک روزه گرد هم نیامدهاند». وی تصریح کرد: «انسان تلاش میکند جایی را برای زندگی انتخاب کند که در آن آسوده باشد و به نیازهایش پاسخ داده شود. حتی اگر این شرایط مهیا نبود، لااقل به زندگی بهتر در آنجا امیدوار باشد». این دانشآموخته جامعهشناسی تصریح کرد: «تهران همین الان هم نسبت به میانگین درآمدها و با توجه به خط فقر تعیین شده، شهر گرانی است. اگر میخواهیم خدمات شهری پایتخت را گرانتر کنیم، باید هم خدمات خوبی به شهروندان بدهیم و هم امکان تامین درآمدهایشان را بیشتر کنیم، اما اگر هدف مسائلی مثل جمعیت و ترافیک و محیط زیست است، تنها راهش تمرکززدایی خواهد بود که به برنامهای بلندمدت و گران نیاز دارد که در سطوح کلان انجام شود و البته فراتر از برنامههایی مثل تغییر پایتخت اداری یا تمرکززدایی اداری است که در دوره دولتهای نهم و دهم انجام شد. آن وقت شاید کسی تهران را برای زندگی انتخاب کند که واقعا آن را دوست داشته باشد، در آن آرامش داشته باشد و پرداخت هزینههایش را هم به همین خاطر متقبل شود».
ابتکار
تهرام/9206
این جمله را محمود میرلوحی، عضو شورای شهر تهران بیان کرده است؛ جملهای که البته پیشتر هم تکرار شده. او این جمله را در توجیه پذیرش قیمت واقعی بلیط مترو عنوان کرده است که آن را 10 هزار تومان میداند: «طبق قانون باید یک سوم هزینه تمام شده بلیط مترو را مصرف کننده، یک سوم دیگر را شهرداری و یک سوم را دولت تامین کند. با توجه به تخصیص یارانه بلیط برای توسعه زیرساختهای حمل و نقل، باید قیمت تمام شده بلیط محاسبه شود و مابه التفاوت آن با قیمت تعیین شده بلیط مترو توسط دولت به حساب شهرداری برگردد که متاسفانه در این سالها کسی سراغ آن نرفته است. مترو تهران قیمت واقعی بلیط را ندارد.
در حال حاضر تنها با توجه به هزینههای بهره برداری و آن هم تنها هزینههای جاری عدد اعلامی 2300 تومان است که بر اساس آنچه در دنیا مرسوم است قیمت بلیط در تهران چیزی در حدود 10 هزار تومان تمام میشود».
البته محسن هاشمی، رئیس شورای شهر تهران، دیروز در واکنش به این اظهارات گفت «منظور ایشان قیمت تمام شده بلیت بود نه اینکه از مردم 10 هزار تومان بابت بلیت بگیریم و ما برنامهای برای گران کردن بلیت نداریم»، اما طرح این موضوع که کسانی که در تهران زندگی میکنند، باید هزینههای آن را بپردازند، نکتهای بود که در کنار طرح قیمت واقعی بلیط مترو مغفول ماند. سوال اینجاست که آیا خدماتی که با زندگی در تهران به مردم ارائه میشود با گرانی زندگی در آن مطابقت دارد؟ اگر قرار باشد مردمی که در تهران زندگی میکنند، تنها کسانی باشند که توان پرداخت هزینههای زندگی در پایتخت را دارند، با رفتن آنها، بسیاری از کارهای بر زمین مانده پایتخت را چه کسانی انجام خواهند داد؟ اگر فرض کنیم این جمعیت به شهرهای اطراف تهران بروند و تنها برای کار به پایتخت بیایند، آیا این شهرها و راههای رفت و آمد، ظرفیت تحمل این حجم از جمعیت را دارد؟
پیروز حناچی، شهردار تهران در چهارمین همایش فصلی مدیران شهرداری تهران نتایج یک نظرسنجی از شهروندان تهرانی در مورد پایتخت را اعلام کرد که در نوع خود جالب توجه است. در این نظرسنجی از مردم سوال شده است که چقدر تهران را دوست دارید؟ 46.7 درصد علاقهشان به تهران را کم، 24.2 متوسط و 28.9 درصد زیاد دانستهاند. به گفته حناچی این آمار بدان معنی است که میزان کسانی که به شهر تهران وابستگی دارند، از کسانی که خنثی هستند کمتر است. نتیجه سوال دیگری از مردم تهران در مورد اینکه چقدر در تهران احساس آرامش دارید نیز جالب توجه است؛ 45.4 درصد از مردم آن را کم، 36.1 درصد متوسط و 18.4 احساس آرامششان را زیاد عنوان کردند. در همین نظرسنجی و در مورد میزان علاقه به محله، 50 درصد این علاقه را کم دانستهاند. در مورد راحتی در محله، 42.1 درصد کم، 35 درصد متوسط و 22.1 درصد آن را زیاد دانستند.
این نظرسنجی نشان میدهد که طیف کثیری از جمعیت ساکن پایتخت، نه علاقهای به آن دارند و نه در آن احساس آرامش میکنند؛ با این حال همچنان تهران را برای زندگی انتخاب کردهاند. اما چرا؟
بهار میرزایی، دانشآموخته جامعهشناسی شهری در پاسخ به این سوال میگوید: «شاید بتوان در جواب تنها یک کلمه گفت و آن هم «تمرکزگرایی» است. درست است که امروز برخی شهرهای دیگر هم امکانات خوبی دارند، اما تمرکزگرایی امکانات در پایتخت موضوعی یک روزه نیست و جمعیت ساکن تهران هم یک روزه گرد هم نیامدهاند». وی تصریح کرد: «انسان تلاش میکند جایی را برای زندگی انتخاب کند که در آن آسوده باشد و به نیازهایش پاسخ داده شود. حتی اگر این شرایط مهیا نبود، لااقل به زندگی بهتر در آنجا امیدوار باشد». این دانشآموخته جامعهشناسی تصریح کرد: «تهران همین الان هم نسبت به میانگین درآمدها و با توجه به خط فقر تعیین شده، شهر گرانی است. اگر میخواهیم خدمات شهری پایتخت را گرانتر کنیم، باید هم خدمات خوبی به شهروندان بدهیم و هم امکان تامین درآمدهایشان را بیشتر کنیم، اما اگر هدف مسائلی مثل جمعیت و ترافیک و محیط زیست است، تنها راهش تمرکززدایی خواهد بود که به برنامهای بلندمدت و گران نیاز دارد که در سطوح کلان انجام شود و البته فراتر از برنامههایی مثل تغییر پایتخت اداری یا تمرکززدایی اداری است که در دوره دولتهای نهم و دهم انجام شد. آن وقت شاید کسی تهران را برای زندگی انتخاب کند که واقعا آن را دوست داشته باشد، در آن آرامش داشته باشد و پرداخت هزینههایش را هم به همین خاطر متقبل شود».
ابتکار
تهرام/9206
کپی شد