در این مطلب آمده؛ سال تحصیلی جدید در حالی آغاز می شود که همچون سال های گذشته تعداد زیادی از دانشآموزان نمیتوانند به مدرسه بروند و درس بخوانند. عده ای به دلیل وضعیت اقتصادی خانواده باید کار کنند و ساعتهایی که به مدرسه می روند را در کارگاههای صنعتی یا تولیدی بگذرانند، عدهای به علت گران شدن هزینههای تحصیل مانند روپوش ، دفتر، کتاب و لوازم التحریر و از طرف دیگر هزینه ثبت نام در مدرسه اصلا ثبت نام نمیشوند یعنی پدر و مادر پولی برای هزینههای اولیه ندارند و از سوی دیگر فقر فرهنگی هم باعث میشود که مدرسه رفتن بچهها هر سال عقب بیفتد و این طور میشود که هیچ وقت به مدرسه نمیروند.
دخترانی که از تحصیل باز میمانند
دخترانی که در روستاها یا مناطق محروم زندگی میکنند هم اجازهای برای درس خواندن ندارند. خیلیهایشان تا کلاس پنجم یا ششم درس میخوانند و دیگر اجازه ندارند که به مدرسه بروند. باید در خانه بمانند تا برایشان هر چه زودتر خواستگاری بیاید و ازدواج کنند. دخترانی که گاهی 10 یا 12 سالهاند و یک سال بعد از ازدواج باردار میشوند و گاهی بعد از چندین بار سقط جنین کودکانشان را به دنیا میآورند. مثلا در روستایی مانند ملانصرت که جمعیت آن 430 نفر است و 96 خانوار در آن زندگی می کنند، هیچ مدرسهای وجود ندارد و دخترها برای درس خواندن باید به روستاهای دیگر بروند که این برای خانواده هایشان قابل قبول نیست. در روستاهای شمال کشور هم همین طور است. مریم در یکی از روستاهای نزدیک شهرستان آزادشهر زندگی میکند. اسم روستایشان شاد است، دختران شادی همه قالیبافی میکنند و اغلبشان تا کلاس ششم ابتدایی درس خواندهاند. مریم 18 سال بیشتر ندارد اما چهره و بدنش به دختران 35 تا 50 ساله میماند. یک پیراهن بنفش گل گلی با شلوار پارچهای مشکی پوشیده و مثل دختران دیگر پای دار قالی نشسته است. می بافد و شانه میزند. میگوید:« ما در اینجا از بچگی تا هر وقتی که برایمان خواستگار بیاید و ازدواج کنیم باید کار کنیم. البته خیلیهایمان را به مدرسه میفرستند اما تا کلاس سوم ابتدایی، همان قدر که بتوانیم خواندن و نوشتن را یاد بگیریم و گلیممان را از آب بیرون بکشیم. بعدش هر روز از صبح ساعت هشت تا چهار بعدازظهر میآییم کارگاه و قالی میبافیم. البته وقتهایی که مدرسه میرویم ساعت پنج می آییم و تا هفتقالی می بافیم. از بین دخترهای روستای ما دو نفر توانستند پدر و مادرهایشان را راضی کنند که دبیرستان بروند و درس بخوانند و بعدش هم دانشگاه بروند. آنها الان در آزادشهر ازدواج کردهاند و برای خودشان کار و زندگی خوبی دارند اما ما اینجا باید بنشینیم تا ازدواج کنیم و آن وقت تازه اگر شوهرمان اجازه داد می توانیم به کارگاه نیاییم». چندی پیش عباس سلطانیان، معاون آموزش دوره متوسطه دوم وزارت آموزش و پرورش از ترک تحصیل 151 هزار و 46 دختر در سال تحصیلی 96_97 خبر داده بود. او تعداد دانش آموزان دختر گروه سنی 15 و 16 ساله را در سال جاری، یک میلیون و هفت هزار و دو نفر اعلام کرده و گفته از این تعداد دانشآموز 817 هزار و 959 نفر در حال حاضر مشغول تحصیل هستند. در کنار این آمار ما یک جمعیت 15 و 16 ساله هم داریم که در دورههای دیگر درس میخوانند یعنی بنا به دلایلی هنوز در دورههای متوسطه اول درس میخوانند اما سنشان به دوره دوم متوسطه میخورد و تعداد اینها هم حدود 37 هزار و 999 نفر است. یعنی اگر ما بخواهیم جمعیت بازمانده از تحصیل دختران را محاسبه کنیم، در سال جاری یعنی سال 97-96 تعداد دانش آموزان دختری که در هیچ پایگاهی ثبت نام نکردند و هیچ جا مشخصاتشان ثبت نشده و اصلا دانش آموز محسوب نمیشوند 151 هزار و 46 نفر هستند.
کودکان کاری که از تحصیل باز می مانند
گروه دیگر از دانش آموزانی که مانند هر سال از مهر بازمیمانند کودکان کار هستند. امسال گران شدن ناگهانی قیمت دلار باعث شد بسیاری از خانوادههایی که در ردیف طبقه متوسط جامعه بودند به طبقه ضعیف نزول کنند. خانوادههایی که حقوق یک یا یک میلیون و 55هزار تومانی ماهانهشان کفاف دادن اجاره خانه و خورد و خوراکشان را با هم نمیدهد. اولین اتفاقی که برای این خانوادهها میافتد این است که دیگر به بچه هایشان اجازه نمی دهند ادامه تحصیل دهند. این در مورد پسران بیشتر است. کودکی که پارسال دوم ابتدایی درس خوانده میتواند در یک مغازه مکانیکی یا کارگاه تولیدی کار کند و بخشی از هزینههای خانواده را تامین کند،به جای اینکه ماهانه برای رفتن به مدرسه از خانواده طلب پول برای خریدن لوازم التحریر کند. مجید یکی از همین بچههاست. 12 سالش است و تابستانها در یک تراشکاری در اطراف میدان شوش کار میکند که ماهانه 700هزارتومان درآمدش است. امسال باید به کلاس ششم برود اما تا همین امروز او را ثبت نام نکردهاند. چشم هایش از شدت ناراحتی پر از غصه است و میگوید:« امسال توی کلاس 45 نفری ما نزدیک به 10 نفر ثبت نام نکردهاند. همه شان همینجا در کارگاه های شوش کار میکنند. ما باید 150 هزارتومان پول لباس فرم مدرسه را بدهیم این پول را از کجا بیاوریم. این پول چند وعده غذای ما در خانواده است. تازه باید 350 هزارتومان هم شهریه اولیه ثبت نام بدهیم که آن را هم نداریم. پدرم میگوید امسال را برو کار کن خدا بزرگ است شاید تا سال دیگر اوضاع بهتر شد و توانستی بروی مدرسه و ثبت نام کنی. از اینکه می بینم دوستانم به مدرسه می روند خیلی ناراحت می شوم. دلم می شکند اما جلوی رویشان لبخند می زنم انگار که مشکلی ندارم با کار کردن. اما واقعا دلم می خواهد درس بخوانم مخصوصا که درسم هم در مدرسه خوب بود. نمیخواهم یک کارگر در آینده باقی بمانم، میخواهم زندگیام از این فلاکت بیرون بیاد ما دیگر امیدی به زندگی نداریم و کار می کنیم که گرسنه نمانیم.
کودکان معلول و ترک تحصیل به علت ناتوانی در رفت و آمد
کودکان معلول بخش دیگری از دانش آموزانی هستند که از مهر بازمیمانند. مادر نازنین دختر هشت ساله دارای معلولیت جسمی ساکن حومه تهران است. او میگوید:« دخترش در سال جدید تحصیلی مجددا در کلاس اول درس خواهد خواند چون در نیمه سال گذشته به دلیل نبود مناسبسازی فضای مدرسه مجبور به ترک تحصیل شده و امسال به مدرسه جدیدی خواهد رفت که پلههایش برای کودکان معلول مناسبسازی شده است. البته در مدرسه جدید، تنها مشکل حمل ویلچر از پلهها حل شده اما به جای آن خانواده ناچار است هزینه ایاب و ذهاب مادر و فرزند را به مدرسه جدید که دور از محل سکونت آنها قرار دارد بدهد.او درباره مشکلات دخترش در مدرسه میگوید:«کلاس در طبقه دوم بود یعنی من مجبور بودم هر روز او را روی ویلچرش از 10 پله بالا و پایین ببرم. این حرکت فقط دو بار در روز یعنی صبح و عصر هم تکرار نمیشد بلکه زنگهای تفریح هم من میخواستم نازنین هوا بخورد و مجبور بودم ویلچر سنگین را 10 پله بالا و پایین ببرم. من هر روز باید با او به مدرسه می رفتم و سر کلاس می نشستم تا او بتواند تکالیفش را انجام دهد. هیچ چارهای نداشتم. آموزش و پرورش برای کودکان معلول مربی یا دستیار نمیدهد که به آنها در کلاسها کمک کنند. شاگردی مانند نازنین در نوشتن کند است بنابراین طول میکشد تا مطالب روی تخته سیاه را بنویسد، از طرف دیگر هم معلم میگوید نمیتواند روش تدریسش را به خاطر یک شاگرد عوض کند. یا مثلا اگر نازنین خودکار یا دفترش از روی میز بیفتد خیلی طول میکشد تا آن را از زمین بردارد و نظم کلاس را به هم میزند. وقتی مدرسه به کمک نمیآید و آموزش و پرورش هم برای کودکان معلول مربی در نظر نمیگیرد، من مادر مجبور میشوم هر روز در کنار فرزندم سرکلاسها بنشینم تا به او کمک کنم. سرانجام در نیمه سال تحصیلی مادر به دلیل حمل روزانه ویلچر دچار آسیب از ناحیه کمر شده و ناچار نازنین از ادامه تحصیل باز ماند». خانواده نازنین توانایی مالی برای هزینه هایش را داشتند اما خیلی از خانواده ها هزینه خریدن یک ویلچر را هم ندارند و به این ترتیب بچه ها هیچ وقت رنگ مدرسه و تحصیل را نمی بینند.
کودکان مهاجر بخش دیگری از بازمانده ها
سرانجام بعد از 18 سال تلاش برای گرفتن حق تحصیل کودکان افغان در ایران سه سال پیش رهبری بعد از دیدار با خانواده های افغان که فرزندانشان را در سوریه از دست داده بودند اعلام کردند که تمام کودکان افغان را در مدارس ایرانی ثبت نام کنند. از آن روز به بعد دیگر هیچ مدرسهای اجازه نداشت که دانش آموزان افغان را پذیرش نکند. اما وضعیت کودکان بلوچ و سوری محرومیت از تحصیل است. سال گذشته؛ در آستانه مهر و آغاز سال تحصیلی جدید، سید محمد بطحایی، وزیر آموزش و پرورش در صفحه توییترش نوشت: «تحصیل علم و دانش در هر شرایطی حق تمام افراد است، تلاش می کنم تا دانش آموزان هیچ ملیتی از تحصیل باز نمانند» حالا در میان دانش آموزان مهاجر تنها افغان ها می توانند در مدارس ایرانی درس بخوانند. البته آنها هم به علت فشارهای ناشی از فقر مجبورند کار کنند و تنها عده ای از آنها در مدارس درس میخوانند. دانش آموزان افغان میتوانند در مدارس آموزش و پرورش در هر نقطهای از کشور که بخواهند می توانند ثبت نام کنند. آنها کارت هایی به نام کارت آبی دریافت می کنند که اوراقی است که از دفترهای کفالت می توانند تهیه کنند. این کارت ها به صورت سالانه صادر می شود و در ازای 40 هزار تومان پول آن را دریافت می کنند. اما باز هم بسیاری از دانش آموزان افغان نمی توانند درس بخوانند چون این بچه کار می کنند یا مسافت خانهشانتا مدرسه دور است و باید سرویس بگیرند که در این صورت خانوادههایشان پولی ندارد. تابستان ها 10 روز در مرداد دفاتر کفالت اعلام میکنند که بروند کارتهایشان را بگیرند. پدر و مادر باید با بچه بروند و کارت آبی را بگیرند. اما تقریبا نیمی از کودکان یک خانواده افغان و شاید کمتر از نیم به مدرسه نمی روند چون محکوم به کار کردن هستند. اتباع افغان اکثرا پنج تا بچه را حداقل دارند که از این تعداد شاید دونفرشان به مدرسه بروند. سال گذشته وزیر آموزش و پرورش در جلسات متعددی سعی کرد تا این مشکل را برطرف کند اما امکانپذیر نشد. در این جلسات مشخصات بچه ها را گرفتند و بررسیهای خوبی هم انجام شد که در نهایت وزارت کشور با آن مخالفت کرد. آنها گفتند بحث مهاجران پاکستانی با افغان فرق میکند. تعداد مهاجران افغان زیاد است و شرایط کشورشان جنگی است. علاوه بر آن به عنوان نیروی کار در ایران از آنها استفاده می شود. در واقع پاکستانیهایی که در ایران هستند از مرزهای ایران و پاکستان به حاشیههای شهرهای ایران آمدهاند. آنها بلوچ هایی هستند که به علت وضعیت نامناسب مرزها و استان سیستان و بلوچستان مهاجرت کرده اند. نزدیک به 40 سال پیش به ایران آمده اند و تعدادشان زیاد هم نیست. یعنی در این سال ها جمعیت شان افزایش نداشته است.
این بچه ها همه در ایران به دنیا آمده اند و اوراق شناسایی پاکستانی ندارند. متاسفانه در ایران به دانش آموزان مهاجر بلوچ اجازه تحصیل داده نمیشود.
این در حالی است که بعضی از بچه ها تا کلاس ششم هم خواندهاند اما مدرک ندارند. حتی سال گذشته ما میخواستیم مدرسهای را برای این بچه ها بسازیم و از آموزش و پرورش و وزارت کشور کمک خواستیم. وزیر آموزش و پرورش با ساخت مدرسه موافقت کرد اما کمک مالی نکرد. در شهر ری شاید نزدیک به 300 دانش آموز بی سواد پاکستانی باشد که نزدیک به 100 نفرشان در مدارس خیریه درس می خوانند و 200 نفرشان همچنان مدرسه نرفته اند و بی سوادند. مهاجران سوری و عراقی هم داریم که بچه هایشان نمی توانند مدرسه بروند. در محله عربها زندگی میکنند که نمی توانند مدرسه بروند.
حق تحصیل رایگان برای همه دانشآموزان است
طبق آمار سال گذشته، 237 هزارکودک بازمانده از تحصیل تنها در تهران وجود دارد این در حالی است که طبق اصل سی ام قانون اساسی دولت موظف است تا امکان آموزش و پرورش رایگان را برای همگان تا پایان دوره متوسطه فراهم آورد. ماده 28 پیمان نامه جهانی حقوق کودک ( مصوب سال 72 جمهوری اسلامی ایران ) نیز آموزش و تحصیل را حق همه کودکان می داند. سلطانیان، معاون آموزش دوره متوسطه دوم وزارت آموزش و پرورش درباره برنامه ریزیهای آموزش وپرورش و راهکارهای اینکه چه کنیم که کودکانی که از مهر جا میمانند را شناسایی کنیم، گفت:« یکی دیگر از اقداماتی که خیلی مهم است شناسایی اسمی همه دانش آموزان بازمانده از تحصیل است.
ما از سیستم متمرکزمان در حوزه مرکز برنامهریزی و منابع انسانی از سامانه سَناد اسامی تمامی دانش آموزان که در سال تحصیلی جدید در هیچ مدرسهای ثبت نام نشدهاند را با تفکیک استان، منطقه، مدرسه و جنسیت میگیریم و این اسامی را به ادارات کل آموزش و پرورش استانها میدهیم. یک مهلت دو سه ماهه هم به آنها میدهیم تا مدیران مدارس پیگیری کنند ببینند دانش آموزان کجا هستند. طبیعی است که تعدادی از این دانش آموزان ترک تحصیل کردند و حالا کار میکنند، تعدادی هم برای ادامه تحصیل و زندگی از کشور خارج شدند.
همچنین دانش آموزانی را داشتیم که متاسفانه فوت کردند یا دچار نقص عضو شدند و بنا به دلایلی ترک تحصیل کردهاند. در حال حاضر وظیفه مدیران این است که دلایل موانع حضور دانش آموزان به مدارس را بررسی کنند تا بتوانیم آنها را به مدرسه برگردانیم». سلطانیان با اشاره به اینکه ترک تحصیل دختران بیشتر از پسران بوده است گفت: «در کل ترک تحصیل 4.23 در سال تحصیلی 96-95 بوده است و اگر دختران را بخواهیم حساب کنیم 4.17 بوده است. یعنی ترک تحصیل دختران به مراتب بیشتر از پسران است». سلطانیان درباره علت اصلی ترک تحصیل دختران از مدارس گفت: «شرایط متعددی داریم که موجب ترک تحصیل دختران میشود و این جزو چالشهایی است که ما با آن روبه رو هستیم.
مثلا پراکندگی روستاها در کشور اثری که بر دانش آموزان دختر میگذارد بیشتر از دانش آموزان پسر است زیرا دانشآموزان پسر به لحاظ فیزیکی این قدرت را دارد که بتواند برای تحصیل از یک روستا به روستای دیگر برود، اما دانش آموز دختر بنا به دلایلی این امکان را ندارد و ما باید شرایط مناسب را فراهم کنیم». او با اشاره به اینکه بحث فقر فرهنگی نیز در بعضی از خانوادهها به خصوص مناطق مرزی و برخی استانهای کشور از دلایلی است که باعث میشود ترک تحصیل دختران بیشتر از پسران باشد،: گفت:« بعضا به دلایل فرهنگی این باور در خانوادهها وجود ندارد که دانش آموزان دختر هم باید مثل دانش آموزان پسر ادامه تحصیل بدهند و معتقدند دخترانشان باید زودتر ازدواج کنند و تشکیل خانوادهدهند یا حتی در برخی از مناطق محروم از فرزندان به عنوان نیروی کار استفاده میکنند و در اینجا دختران آسیبپذیری بیشتری را نسبت به پسران دارند.
روزنامه قانون
تهرام/7245/
دخترانی که از تحصیل باز میمانند
دخترانی که در روستاها یا مناطق محروم زندگی میکنند هم اجازهای برای درس خواندن ندارند. خیلیهایشان تا کلاس پنجم یا ششم درس میخوانند و دیگر اجازه ندارند که به مدرسه بروند. باید در خانه بمانند تا برایشان هر چه زودتر خواستگاری بیاید و ازدواج کنند. دخترانی که گاهی 10 یا 12 سالهاند و یک سال بعد از ازدواج باردار میشوند و گاهی بعد از چندین بار سقط جنین کودکانشان را به دنیا میآورند. مثلا در روستایی مانند ملانصرت که جمعیت آن 430 نفر است و 96 خانوار در آن زندگی می کنند، هیچ مدرسهای وجود ندارد و دخترها برای درس خواندن باید به روستاهای دیگر بروند که این برای خانواده هایشان قابل قبول نیست. در روستاهای شمال کشور هم همین طور است. مریم در یکی از روستاهای نزدیک شهرستان آزادشهر زندگی میکند. اسم روستایشان شاد است، دختران شادی همه قالیبافی میکنند و اغلبشان تا کلاس ششم ابتدایی درس خواندهاند. مریم 18 سال بیشتر ندارد اما چهره و بدنش به دختران 35 تا 50 ساله میماند. یک پیراهن بنفش گل گلی با شلوار پارچهای مشکی پوشیده و مثل دختران دیگر پای دار قالی نشسته است. می بافد و شانه میزند. میگوید:« ما در اینجا از بچگی تا هر وقتی که برایمان خواستگار بیاید و ازدواج کنیم باید کار کنیم. البته خیلیهایمان را به مدرسه میفرستند اما تا کلاس سوم ابتدایی، همان قدر که بتوانیم خواندن و نوشتن را یاد بگیریم و گلیممان را از آب بیرون بکشیم. بعدش هر روز از صبح ساعت هشت تا چهار بعدازظهر میآییم کارگاه و قالی میبافیم. البته وقتهایی که مدرسه میرویم ساعت پنج می آییم و تا هفتقالی می بافیم. از بین دخترهای روستای ما دو نفر توانستند پدر و مادرهایشان را راضی کنند که دبیرستان بروند و درس بخوانند و بعدش هم دانشگاه بروند. آنها الان در آزادشهر ازدواج کردهاند و برای خودشان کار و زندگی خوبی دارند اما ما اینجا باید بنشینیم تا ازدواج کنیم و آن وقت تازه اگر شوهرمان اجازه داد می توانیم به کارگاه نیاییم». چندی پیش عباس سلطانیان، معاون آموزش دوره متوسطه دوم وزارت آموزش و پرورش از ترک تحصیل 151 هزار و 46 دختر در سال تحصیلی 96_97 خبر داده بود. او تعداد دانش آموزان دختر گروه سنی 15 و 16 ساله را در سال جاری، یک میلیون و هفت هزار و دو نفر اعلام کرده و گفته از این تعداد دانشآموز 817 هزار و 959 نفر در حال حاضر مشغول تحصیل هستند. در کنار این آمار ما یک جمعیت 15 و 16 ساله هم داریم که در دورههای دیگر درس میخوانند یعنی بنا به دلایلی هنوز در دورههای متوسطه اول درس میخوانند اما سنشان به دوره دوم متوسطه میخورد و تعداد اینها هم حدود 37 هزار و 999 نفر است. یعنی اگر ما بخواهیم جمعیت بازمانده از تحصیل دختران را محاسبه کنیم، در سال جاری یعنی سال 97-96 تعداد دانش آموزان دختری که در هیچ پایگاهی ثبت نام نکردند و هیچ جا مشخصاتشان ثبت نشده و اصلا دانش آموز محسوب نمیشوند 151 هزار و 46 نفر هستند.
کودکان کاری که از تحصیل باز می مانند
گروه دیگر از دانش آموزانی که مانند هر سال از مهر بازمیمانند کودکان کار هستند. امسال گران شدن ناگهانی قیمت دلار باعث شد بسیاری از خانوادههایی که در ردیف طبقه متوسط جامعه بودند به طبقه ضعیف نزول کنند. خانوادههایی که حقوق یک یا یک میلیون و 55هزار تومانی ماهانهشان کفاف دادن اجاره خانه و خورد و خوراکشان را با هم نمیدهد. اولین اتفاقی که برای این خانوادهها میافتد این است که دیگر به بچه هایشان اجازه نمی دهند ادامه تحصیل دهند. این در مورد پسران بیشتر است. کودکی که پارسال دوم ابتدایی درس خوانده میتواند در یک مغازه مکانیکی یا کارگاه تولیدی کار کند و بخشی از هزینههای خانواده را تامین کند،به جای اینکه ماهانه برای رفتن به مدرسه از خانواده طلب پول برای خریدن لوازم التحریر کند. مجید یکی از همین بچههاست. 12 سالش است و تابستانها در یک تراشکاری در اطراف میدان شوش کار میکند که ماهانه 700هزارتومان درآمدش است. امسال باید به کلاس ششم برود اما تا همین امروز او را ثبت نام نکردهاند. چشم هایش از شدت ناراحتی پر از غصه است و میگوید:« امسال توی کلاس 45 نفری ما نزدیک به 10 نفر ثبت نام نکردهاند. همه شان همینجا در کارگاه های شوش کار میکنند. ما باید 150 هزارتومان پول لباس فرم مدرسه را بدهیم این پول را از کجا بیاوریم. این پول چند وعده غذای ما در خانواده است. تازه باید 350 هزارتومان هم شهریه اولیه ثبت نام بدهیم که آن را هم نداریم. پدرم میگوید امسال را برو کار کن خدا بزرگ است شاید تا سال دیگر اوضاع بهتر شد و توانستی بروی مدرسه و ثبت نام کنی. از اینکه می بینم دوستانم به مدرسه می روند خیلی ناراحت می شوم. دلم می شکند اما جلوی رویشان لبخند می زنم انگار که مشکلی ندارم با کار کردن. اما واقعا دلم می خواهد درس بخوانم مخصوصا که درسم هم در مدرسه خوب بود. نمیخواهم یک کارگر در آینده باقی بمانم، میخواهم زندگیام از این فلاکت بیرون بیاد ما دیگر امیدی به زندگی نداریم و کار می کنیم که گرسنه نمانیم.
کودکان معلول و ترک تحصیل به علت ناتوانی در رفت و آمد
کودکان معلول بخش دیگری از دانش آموزانی هستند که از مهر بازمیمانند. مادر نازنین دختر هشت ساله دارای معلولیت جسمی ساکن حومه تهران است. او میگوید:« دخترش در سال جدید تحصیلی مجددا در کلاس اول درس خواهد خواند چون در نیمه سال گذشته به دلیل نبود مناسبسازی فضای مدرسه مجبور به ترک تحصیل شده و امسال به مدرسه جدیدی خواهد رفت که پلههایش برای کودکان معلول مناسبسازی شده است. البته در مدرسه جدید، تنها مشکل حمل ویلچر از پلهها حل شده اما به جای آن خانواده ناچار است هزینه ایاب و ذهاب مادر و فرزند را به مدرسه جدید که دور از محل سکونت آنها قرار دارد بدهد.او درباره مشکلات دخترش در مدرسه میگوید:«کلاس در طبقه دوم بود یعنی من مجبور بودم هر روز او را روی ویلچرش از 10 پله بالا و پایین ببرم. این حرکت فقط دو بار در روز یعنی صبح و عصر هم تکرار نمیشد بلکه زنگهای تفریح هم من میخواستم نازنین هوا بخورد و مجبور بودم ویلچر سنگین را 10 پله بالا و پایین ببرم. من هر روز باید با او به مدرسه می رفتم و سر کلاس می نشستم تا او بتواند تکالیفش را انجام دهد. هیچ چارهای نداشتم. آموزش و پرورش برای کودکان معلول مربی یا دستیار نمیدهد که به آنها در کلاسها کمک کنند. شاگردی مانند نازنین در نوشتن کند است بنابراین طول میکشد تا مطالب روی تخته سیاه را بنویسد، از طرف دیگر هم معلم میگوید نمیتواند روش تدریسش را به خاطر یک شاگرد عوض کند. یا مثلا اگر نازنین خودکار یا دفترش از روی میز بیفتد خیلی طول میکشد تا آن را از زمین بردارد و نظم کلاس را به هم میزند. وقتی مدرسه به کمک نمیآید و آموزش و پرورش هم برای کودکان معلول مربی در نظر نمیگیرد، من مادر مجبور میشوم هر روز در کنار فرزندم سرکلاسها بنشینم تا به او کمک کنم. سرانجام در نیمه سال تحصیلی مادر به دلیل حمل روزانه ویلچر دچار آسیب از ناحیه کمر شده و ناچار نازنین از ادامه تحصیل باز ماند». خانواده نازنین توانایی مالی برای هزینه هایش را داشتند اما خیلی از خانواده ها هزینه خریدن یک ویلچر را هم ندارند و به این ترتیب بچه ها هیچ وقت رنگ مدرسه و تحصیل را نمی بینند.
کودکان مهاجر بخش دیگری از بازمانده ها
سرانجام بعد از 18 سال تلاش برای گرفتن حق تحصیل کودکان افغان در ایران سه سال پیش رهبری بعد از دیدار با خانواده های افغان که فرزندانشان را در سوریه از دست داده بودند اعلام کردند که تمام کودکان افغان را در مدارس ایرانی ثبت نام کنند. از آن روز به بعد دیگر هیچ مدرسهای اجازه نداشت که دانش آموزان افغان را پذیرش نکند. اما وضعیت کودکان بلوچ و سوری محرومیت از تحصیل است. سال گذشته؛ در آستانه مهر و آغاز سال تحصیلی جدید، سید محمد بطحایی، وزیر آموزش و پرورش در صفحه توییترش نوشت: «تحصیل علم و دانش در هر شرایطی حق تمام افراد است، تلاش می کنم تا دانش آموزان هیچ ملیتی از تحصیل باز نمانند» حالا در میان دانش آموزان مهاجر تنها افغان ها می توانند در مدارس ایرانی درس بخوانند. البته آنها هم به علت فشارهای ناشی از فقر مجبورند کار کنند و تنها عده ای از آنها در مدارس درس میخوانند. دانش آموزان افغان میتوانند در مدارس آموزش و پرورش در هر نقطهای از کشور که بخواهند می توانند ثبت نام کنند. آنها کارت هایی به نام کارت آبی دریافت می کنند که اوراقی است که از دفترهای کفالت می توانند تهیه کنند. این کارت ها به صورت سالانه صادر می شود و در ازای 40 هزار تومان پول آن را دریافت می کنند. اما باز هم بسیاری از دانش آموزان افغان نمی توانند درس بخوانند چون این بچه کار می کنند یا مسافت خانهشانتا مدرسه دور است و باید سرویس بگیرند که در این صورت خانوادههایشان پولی ندارد. تابستان ها 10 روز در مرداد دفاتر کفالت اعلام میکنند که بروند کارتهایشان را بگیرند. پدر و مادر باید با بچه بروند و کارت آبی را بگیرند. اما تقریبا نیمی از کودکان یک خانواده افغان و شاید کمتر از نیم به مدرسه نمی روند چون محکوم به کار کردن هستند. اتباع افغان اکثرا پنج تا بچه را حداقل دارند که از این تعداد شاید دونفرشان به مدرسه بروند. سال گذشته وزیر آموزش و پرورش در جلسات متعددی سعی کرد تا این مشکل را برطرف کند اما امکانپذیر نشد. در این جلسات مشخصات بچه ها را گرفتند و بررسیهای خوبی هم انجام شد که در نهایت وزارت کشور با آن مخالفت کرد. آنها گفتند بحث مهاجران پاکستانی با افغان فرق میکند. تعداد مهاجران افغان زیاد است و شرایط کشورشان جنگی است. علاوه بر آن به عنوان نیروی کار در ایران از آنها استفاده می شود. در واقع پاکستانیهایی که در ایران هستند از مرزهای ایران و پاکستان به حاشیههای شهرهای ایران آمدهاند. آنها بلوچ هایی هستند که به علت وضعیت نامناسب مرزها و استان سیستان و بلوچستان مهاجرت کرده اند. نزدیک به 40 سال پیش به ایران آمده اند و تعدادشان زیاد هم نیست. یعنی در این سال ها جمعیت شان افزایش نداشته است.
این بچه ها همه در ایران به دنیا آمده اند و اوراق شناسایی پاکستانی ندارند. متاسفانه در ایران به دانش آموزان مهاجر بلوچ اجازه تحصیل داده نمیشود.
این در حالی است که بعضی از بچه ها تا کلاس ششم هم خواندهاند اما مدرک ندارند. حتی سال گذشته ما میخواستیم مدرسهای را برای این بچه ها بسازیم و از آموزش و پرورش و وزارت کشور کمک خواستیم. وزیر آموزش و پرورش با ساخت مدرسه موافقت کرد اما کمک مالی نکرد. در شهر ری شاید نزدیک به 300 دانش آموز بی سواد پاکستانی باشد که نزدیک به 100 نفرشان در مدارس خیریه درس می خوانند و 200 نفرشان همچنان مدرسه نرفته اند و بی سوادند. مهاجران سوری و عراقی هم داریم که بچه هایشان نمی توانند مدرسه بروند. در محله عربها زندگی میکنند که نمی توانند مدرسه بروند.
حق تحصیل رایگان برای همه دانشآموزان است
طبق آمار سال گذشته، 237 هزارکودک بازمانده از تحصیل تنها در تهران وجود دارد این در حالی است که طبق اصل سی ام قانون اساسی دولت موظف است تا امکان آموزش و پرورش رایگان را برای همگان تا پایان دوره متوسطه فراهم آورد. ماده 28 پیمان نامه جهانی حقوق کودک ( مصوب سال 72 جمهوری اسلامی ایران ) نیز آموزش و تحصیل را حق همه کودکان می داند. سلطانیان، معاون آموزش دوره متوسطه دوم وزارت آموزش و پرورش درباره برنامه ریزیهای آموزش وپرورش و راهکارهای اینکه چه کنیم که کودکانی که از مهر جا میمانند را شناسایی کنیم، گفت:« یکی دیگر از اقداماتی که خیلی مهم است شناسایی اسمی همه دانش آموزان بازمانده از تحصیل است.
ما از سیستم متمرکزمان در حوزه مرکز برنامهریزی و منابع انسانی از سامانه سَناد اسامی تمامی دانش آموزان که در سال تحصیلی جدید در هیچ مدرسهای ثبت نام نشدهاند را با تفکیک استان، منطقه، مدرسه و جنسیت میگیریم و این اسامی را به ادارات کل آموزش و پرورش استانها میدهیم. یک مهلت دو سه ماهه هم به آنها میدهیم تا مدیران مدارس پیگیری کنند ببینند دانش آموزان کجا هستند. طبیعی است که تعدادی از این دانش آموزان ترک تحصیل کردند و حالا کار میکنند، تعدادی هم برای ادامه تحصیل و زندگی از کشور خارج شدند.
همچنین دانش آموزانی را داشتیم که متاسفانه فوت کردند یا دچار نقص عضو شدند و بنا به دلایلی ترک تحصیل کردهاند. در حال حاضر وظیفه مدیران این است که دلایل موانع حضور دانش آموزان به مدارس را بررسی کنند تا بتوانیم آنها را به مدرسه برگردانیم». سلطانیان با اشاره به اینکه ترک تحصیل دختران بیشتر از پسران بوده است گفت: «در کل ترک تحصیل 4.23 در سال تحصیلی 96-95 بوده است و اگر دختران را بخواهیم حساب کنیم 4.17 بوده است. یعنی ترک تحصیل دختران به مراتب بیشتر از پسران است». سلطانیان درباره علت اصلی ترک تحصیل دختران از مدارس گفت: «شرایط متعددی داریم که موجب ترک تحصیل دختران میشود و این جزو چالشهایی است که ما با آن روبه رو هستیم.
مثلا پراکندگی روستاها در کشور اثری که بر دانش آموزان دختر میگذارد بیشتر از دانش آموزان پسر است زیرا دانشآموزان پسر به لحاظ فیزیکی این قدرت را دارد که بتواند برای تحصیل از یک روستا به روستای دیگر برود، اما دانش آموز دختر بنا به دلایلی این امکان را ندارد و ما باید شرایط مناسب را فراهم کنیم». او با اشاره به اینکه بحث فقر فرهنگی نیز در بعضی از خانوادهها به خصوص مناطق مرزی و برخی استانهای کشور از دلایلی است که باعث میشود ترک تحصیل دختران بیشتر از پسران باشد،: گفت:« بعضا به دلایل فرهنگی این باور در خانوادهها وجود ندارد که دانش آموزان دختر هم باید مثل دانش آموزان پسر ادامه تحصیل بدهند و معتقدند دخترانشان باید زودتر ازدواج کنند و تشکیل خانوادهدهند یا حتی در برخی از مناطق محروم از فرزندان به عنوان نیروی کار استفاده میکنند و در اینجا دختران آسیبپذیری بیشتری را نسبت به پسران دارند.
روزنامه قانون
تهرام/7245/
کپی شد