جرعههای حکمت، بررسی تطبیقی حکمت امام خمینی و سنایی غزنوی، محمد امین صادقی ارزگانی،موسسه چاپ و نشر عروج، تهران: 1391
یکی از اصلی ترین نیازهای فطری آدمیان در طول تاریخ، شوق به عبور از ظواهر عالم ماده ورفتن به سمت معنای درونی حقیقت هستی بوده است. در تمام ادیان جهان میتوان گرایشهای قوی عرفانی را دید. اما در ادیان ابراهیمی این گرایشها به واسطه آموزههای وحیانی رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است. در این میان عرفان اسلامی با تکیه بر آموزههای وحیانی و تلاش برای تحقق تمایلات فطری انسان در لقای حق، در طول تاریخ تفکر اسلامی جایگاهی والا را به خود اختصاص داده است. از همان قرون نخستین اسلامی این گرایش درمیان مسلمانان پیدا شد. چنان که علامه طباطبایی بر آن است که خاستگاه عرفان در اسلام، ابتدا قرآن و سخنان پیامبر اسلام بوده و سپس این بذرها از طریق صحابه حضرت امیر مانند سلمان فارسی، اویس قرنی، کمیل بن زیاد، میثم تمار و رشید هجری بارور و شکوفا شدهاند.
جریان عرفان اسلامی در طول تاریخ همواره مخالفای سرسخت داشته است. بخشی از این مخالفتها ریشه در عدم درک تمایز مهم و حیاتی میان جریان اصیل عرفان اسلامی با جریانهای مشابه دارد. در زمانه معاصر که بار دیگر موجی از توجه و اهتمام به آموزههای عرفانی درمیان نسل معاصر پیدا شده است. وظیفه تبیین، توضیح و کاربردی سازی آموزههای عرفان کهن اسلامی بسیار ضروری مینماید.
هدف اصلی کتاب «جرعههای حکمت» معرفی مولفهها و ساختارهای معرفتی -عملی و عقیدتی عرفان اسلامی از طریق بررسی آثار امام خمینی و حکیم سنایی غزنوی است.
این کتاب از یک سو میکوشد نشان دهد چگونه عرفان اسلامی از متن قرآن بر آمده است و از سوی دیگر سر آن دارد تا در برابر موج جریانهای دیگر که امروزه بسیار رایج شدهاند، عناصر عرفان اسلامی را با باز نگری در متون باز شناسد. به همین دلیل سعی شده است هر آموزه عرفانی که معرفی میشود ریشههای قرآنی و روایی آن هم ذکر شوند تا توهم تضاد عرفان و قرآن پیش نیاید. چنان که حضرت امام خمینی متذکر میشوند:
«تا شنیدی فلان حکیم یا فلان عارف ...چیزی گفت که به سلیقه شما درست در نمی آید ... حمل به باطل و خیال مکن. شاید آن مطلب منشا داشته باشد از کتاب و سنت و عقل و شما به آن برنخورده باشید...ممکن است آن شخصی که اهل آن وادی است و صاحب آن فن است یک مدرکی از کتاب خدا داشته باشد، یا از اخبار ائمه هدی داشته باشد و شما به آن برنخورده باشید، آن وقت شما رد خدا و رسول کردهاید بدون عذر موجه»(1)
نویسنده چند مطلب را در مورد اهداف پژوهش خویش بر میشمارد. تطبیق و بازشناسی آموزههای عرفان پیشین و پسین و مقایسه آنها با همدیگر، شناخت حقیقت زبان عرفا و درک همدلی و هم زبانی عرفای گذشته و حال در تکمیل و تثبیت آموزههای عرفانی، درک مقاصد و غایات مشترک عرفان در حال و گذشته و مقایسه مفاهیم معرفتی و آموزههای عقیدتی عرفان پیشن و پسین وبیان نقاط مشابهت و افتراق آنها.
اما عرفان و حکمت عرفانی چیست؟از عرفان تعریفهای متعددی صورت گرفته است اما در میان همه این تعاریف میتوان به قدر مشترکی دست یافت. عرفان مشاهده حضوری حضرت حق است. این که قلب و روح انسان چنان وسیع شود که ظرف تجلی اسما و صفات الهی شود. از همین رو عرفان دو بخش دارد. نظر و عمل. بدون داشتن عمل و ریاضات شرعیه سالک نمیتواند روح خود را آماده عروج به ساحات عالم معنا کند و از سوی دیگر آنچه شرط طی طریق و گمراه نشدن در وادیهای دشوار عرفان است، معرفت درست به حقایق هستی است. بی این دو بال سالک راه به جایی نمیبرد یا با تلاش بسیار نمی تواند ذخیره چندانی برای خود دست و پا کند. بزرگان اهل دل برای حکمت سه مرتبه قایل شدند.
مرحله اول ادای همه حقوقی است که خداوند برگردن انسان نهاده است. این مرحله نشاندهنده اهمیت شریعت در طی طریق عرفانی است. چنان که بایزید بسطامی میگفت: «آن کس که در این راه شریعت را کنار میگذارد به هیچ مگیرید». اما تخطی نکردن از شریعت تنها بدایت امر است و راه بسی گسترده تر است.
در مرحله دوم سالک به این اعتماد و معرفت میرسد که همه چیز در هستی -همه حوادث و تهدیدات- در سیطره قدرت حضرت حق است. در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست.
مرحله سوم هم همان مرحله فنا ء فی الله است که سالک از همه اغیار جز حق میبرد و به او می پیوندد.
اما در این میان میان سنایی و امام خمینی اختلافاتی نیز درباره ماهیت عرفان و چگونگی ربط آن به عقل و دل نیز هست. مهم ترین محل نزاع نیز رابطه عرفان و فلسفه است. سنایی حکم به تباین منطبق عرفان و فلسفه می دهد. از دید او فلسفه یادگار یونانیان است که هیچ ربطی با مشکات نبوی ندارد بلکه حتی مخل آن نیز هست:
تا کی از کاهل نمازی ای حکیم زشت خوی همچو دونان اعتقاد اهل یونان داشتن
عقل نبود فلسفه خواندن زبهر کاهلی عقل چه بود، جان نبی خواه و نبی خوان داشتن
دین وملت نی وبر جان نقش حکمت دوختن نوح و کشتی نی و بر جان عشق طوفان داشتن
اما امام خمینی بر آن است که قول به تعارض میان عقل و دین یا فلسفه و عرفان رویی در حقیقت ندارد. عرفان و فلسفه مکمل هم هستند و هردو برای راه بردن به ساحات متعالی حقیقت هستی ضروری. گرچه ژرفای معارف الهی قرآن کریم هنوز در فراسوی حجابهای گوناگون مستور است و خورشید عالم تاب قرآن هنوز در افق اندیشهها به طور کامل طلوع نکرده است، رشد و تحولی که در پرتو نور قرآن در علوم مختلف از جمله فلسفه واندیشه عقلی بشر پدید آمده، قابل مقایسه با آنچه قبلا وجود داشته نیست و بی سابقه و بی لاحقه خواهد بود.
نویسنده به بیان مفاهیمی مانند توحید,نبوت و پیامبر شناسی,وحی و قرآن شناسی,اهل بیت شناسی و انسان شناسی در حکمت تطبیقی امام خمینی و سنایی می پردازد.
توحید رکن رکین ادیان ابراهیمی است. اما درکهای مختلفی از توحید وجود دارد. از توحید اکثریت مردم که وحدانیت خداوند را صرفا عددی میدانند. تا توحید خواص که در دار هستی وجودی جز او نمیبینند. او یک نیست تا بتوان در کنار او وجودی برای سایر موجودات فرض کرد. همه موجودات سایهای از رشحات جلال او هستند. او خود وحدت است. او عین وحدانیت است. این وحدانیت در حقیقت هستی است و نه صرفا وحدت عددی و ریاضی. توحید حقه ربوبی.
«احد ... یکتایی است که نظیری برای او نیست...معنی قول خدا «الله احد»آن است که معبودی که خلق متحیرند از ادراک او و احاطه به کیفیت او یکتا است در خدایی و متعالی از صفات خلق است.»(2)
این بیان از وحدت حقه الهی در آموزه های سنایی هم به کرات دیده می شود:
احد است و شمار از او معزول صمد است و نیاز ازاو مخذول
آن احد نی که عقل داند و فهم وان صمد نی که حس شناسد و وهم
نه فراوان نه اندکی باشد یکی اندر یکی یکی باشد
شناخت حضرت حق صرفا فایده ای نظری ندارد. درست است که طبق برخی روایات برخی افرادی که شایستگی درک معارف توحیدی را ندارند از تفکر در ذات و صفات الهی منع شده اند. چه این عر اما برای کسانی که اهلیت این کار را دارندنه تنها ممنوعیتی در کار نیست بلکه شناخت معنای حقیقی توحید از جمله بهترین عبادات است.
درباب نبوت هم سنایی و هم امام خمینی هردو سعی می کنند نبوت را ذیل مفهوم انسان کامل بررسی کنند. انسان کامل جامع اسماءالهی است ودر عرفان اسلامی طریق فیض است. عرفا برای بیان مقام انسان کامل در سلسله مراتب هستی از تشبیهی استفاده می کنند که همه هستی همانند انگشتری است و انسان کامل همانند نگین انگشتری است. آنچه به انگشتری ارزش می دهد همانا نگین است.
امام خمینی در تعلیقاتشان بر «فواید الرضویه»مینویسند که:«اولین نوری که از صبحدم هستی سر زد و دریای وجود و شهود را شکافت، انسان کامل بود. همانطور که خلیفه خداوند و اسم اعظم و مشیت حق تعالی نور پیشین و با کرامت اوست وسایر مراتب وجود از غیب تا شهود و همه منازل و صعود در قوس وجود به واسطه او موجود شدند، بلکه دیگر موجودات در واقع ظهورهای نور انسان کامل و مظاهر حقیقت او هستند.»(3)
در ادامه فصل نبوت شناسی نویسنده به بیان مطالبی همچون اعجاز نبوی، چگونگی عروج پیامبر و علو درجات وجودی ایشان از همه مخلوقات، عبودیت نبوی، شفاعت نبوی و مانند آن میپردازند. در هر بخش نویسنده ابتدا به تحلیل مفهومی میپردازد و سپس با بیان نظریات سنایی و امام خمینی میکوشد ریشههای قرآنی عقاید عرفای اسلام را نشان دهد.
در فصل بعد نویسنده به وحی و قرآن شناسی تطبیقی میپردازد. وحی اتصال انسان کامل با سر منشا هستی و دریافت حقایقی از عالم ملکوت برای ابلاغ به انسانهاست.
علامه طباطبایی از وحی به عنوان شعور مرموز صحبت میکند. وحی از جنس علم حضوری است. در علم حضوری میان وجود عالم و هستی معلوم هیچ دوگانگیای وجود ندارد و دقیقا به همین سبب است که در وحی امکان خطا وجود ندارد. خطا تنها در علم تصوری و حصولی متصور است که میان عالم و معلوم فاصله است و عالم به وساطت مفهوم ذهنی از معلوم آگاه می شود.
اما نسبت وحی و عقل انسان چیست؟ این سوالی است که عرفان اسلامی و به طور کلی علمای اسلام همواره با آن دست به گریبان بودهاند. ما باید چه تلقیای درباره آموزههای وحیانی داشته باشیم؟ آیا قرار است وحی جای عقل انسان را بگیرد؟ عده ای میگویند حال که ما وحی را داریم چه نیازی به آموزههای بشری زاییده عقل انسان که اسیر دست هوی وهوس است داریم؟ گویی وحی آمده تا جای عقل را بگیرد. اما طبق عقاید مکتب شیعه عقل و وحی مکمل هم هستند.
در روایتی از امام موسی کاظم آمده است که :خداوند دو حجت و دلیل برای مردم قرار داده است. حجتی ظاهری و حجتی باطنی. پیامبران و انبیا حجت آشکار الهی هستند و عقل هم حجت پنهان است. حضرت امام در این باره مینویسند:«عنایت حق تعالی و رحمتش شامل حال فرزند آدم در ازل بود، دونوع از مربی و مهذب به تقدیر کامل در او قرار داد که آن دو به منزله دو بال است از برای بنی آدم.....و این دو یکی مربی باطنی، که قوه عقل و تمیز است، و دیگرمربی خارجی، که انبیا و راهنمایان طرق سعادت و شقاوت می باشند. و این دو هیچ کدام بی دیگری انجام این مقصد ندهند، چه که عقل بشر خود نتواندکشف طرق سعادت و شقاوت کند و راهی به عالم غیب و نشئه آخرت پیدا کند و هدایت و راهنمایی پیامبران بدون قوه تمیز و ادراک عقلی موثر نیفتد».(4)
مخاطب پیامبران عقل انسانها هستند. آنچه پیام را درک میکند و توصیه به انجام آن میکند عقل است. انسان مخاطب خداوند است از این رو که صاحب عقل است.
یکی از جالب ترین فصول کتاب بخشی است که نویسنده به بیان اهل بیتشناسی می پردازد. سنایی از مشهور ترین شعرایی است که آشکارا در اشعار خود عشق و ارادتش را به اهل بیت پیامبر بیان کرده است.
مصطفی گاه رفتن از دنیا چون بسنجید منزل عقبی
جمله اصحاب مرو را گفتند که چه بگذاشتی برآشفتند
گفت بگذاشتم کلام الله عترتم را نکو کنید نگاه
او حتی مرثیههای سوزناک در ماتم حضرت ابا عبد الله الحسین گفته که در ادبیات فارسی بازتاب گستردهای یافته است. اما آیا صرف محبت اهل بیت کفایت می کند؟
امام خمینی در این مورد بیانی تحذیر کننده دارند:«ای عزیز، شیطان تو را مغرور نکند....بی چاره گمان میکند به مجرد دعوی تشیع و حب اهل بیت طهارت و عصمت جواز ارتکاب هر محرمی را خدای نخواسته دارد....بیم آن است که محبت بیمغز بیفایده نیز از دستش برود...آخر دعوی محبت کسی {که} بینه نداشته باشد پذیرفته نیست...درخت محبت ثمره و نتیجهاش عمل بر طبق آن است و اگر این ثمره را نداشته باشد، باید دانست که محبت نبوده، خیال محبت بوده...».(5) آنچه در عمل شیعه را میسازد همانا ورع است.
امروزه در گیرو دار رواج یافتن نگرشهای قشری و ظاهری به دین که تنها تعبد را ترویج میکنند و عرفان را نهی میکنند از سویی و از سوی دیگر با گسترش جریانهای عرفانی سطحی] ما نیازمند کاری عظیم برای مطالعه متون عرفانی مان و استخراج مدون آموزههای عرفانی هستیم. امری که نیازمند تلاشی همه جانبه است. «جرعههای حکمت»گامی است در همین مسیر. ما به این گام ها نیاز مندیم.
پی نوشتها:
(1)شرح چهل حدیث، صفحه 13، امام خمینی
(2)آداب الصلوة، ص 315
(3)تعلیقه علی الفوائد الرضویه، 49
(4)چهل حدیث، ص 237
(5)چهل حدیث، ص 573