سخنرانی امام خمینی در عاشورای سال 42 زنگ خطری می شود برای رژیم که گویا آیت الله خمینی دست بردار نیست و باید به فکر چاره بود...
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: ده ماه از حبس و حصر امام می گذرد[1] و رژیم دیگر قادر نیست حتی این شرایط را نیز تحمل کند. سرهنگ مولوی[2] راهی چهارراه قنات می شود و اعلام می کند که شما آزاد هستید و می توانید به قم بازگردید.
امام می گوید: اگر بنای این دارید که با مردم مانند سابق رفتار کنید بودن من در اینجا اصلح است و سرهنگ مولوی به درجه اش قسم می خورد که دیگر آن حرف ها نیست.
رژیم که دیگر کار دستش آمده و از محبوبیت آیت الله خمینی میان مردم به خوبی آگاه است همه جوانب احتیاط را رعایت می کند و برنامه بازگشت امام به قم را طوری ترتیب می دهد که دیگر مردم قم به خواب رفته باشند و از قضیه مطلع نشوند بنابراین حوالی ساعت 10 شب سه شنبه پانزدهم فروردین ماه سال 43 او را با شورلتی سیاه رنگ و با اسکورت به قم راهی می کند.
امام که از ماشین پایین می آید، مقامات نظامی و امنیتی مانند سرهنگ مولوی که همراه امام بودند به سرعت از آنجا دور می شوند اما غافل از آنکه چه اتفاقی قرار است بیفتد.
چند دانش آموز که برای آمادگی در امتحانات پایان سال در حاشیه خیابان نشسته بودند و دور همی درس می خواندند متوجه حضور امام می شوند و با سرعت خود را به او می رسانند و صلوات پشت صلوات است که برای سلامتی او و شادمانی از بازگشتش به شهر می فرستند و همین می شود که تنها دقایقی بعد، خبر مانند توپ در شهر صدا می کند و محله یخچال قاضی را انبوهی از مردم فرا می گیرد و خیالات خام ماموران رژیم بر باد می رود.
ساعت از یک بامداد گذشته است و هنوز بیرونی منزل امام پر از جمعیت است و او به ابراز احساساتشان پاسخ می دهد.
قرار و مدارها گذاشته می شود تا برای فردا مراسم جشنی در مدرسه فیضیه گرفته شود و آیت الله خزعلی هم سخنرانی کند.
همه می آیند از مراجع و شخصیت های علمی و حوزوی گرفته تا مردم شهرهای دور و نزدیک.
و این جشن سر آغازی می شود برای جشن های بعدی در قم و سایر شهرهای کشور. طلاب و روحانیون قم هم قرار می گذارند تا به مدت سه شبانه روز در مدرسه فیضیه محفل جشنی برپا کنند و نخستین روزش هجدهم فروردین اعلام می شود که زائران را از نقاط مختلف کشور به قم می کشاند.
همه جا آذین بسته شده و طلاب مسئول پذیرایی از مهمانان می شوند تا اینکه روز بیستم امام هم در این جشن شرکت می کند و مورد استقبال پر شور حاضران قرار می گیرد. مراسم نیز با قرائت قطعنامه ای که در 9 بند تنظیم شده، پایان می گیرد که مرحوم آیت الله عبدالرحیم ربانی شیرازی آن را قرائت می کند.
جشن ها که به اتمام می رسد، نوبت باز پس دادن این دیدارها از سوی امام می شود که اول به دیدار مراجع و شخصیت ها و سپس به محله های مختلف قم سر می زند و با مردم دیدار می کند.
گاو و گوسفند است که در مسیر راه امام قربانی می شود و بوی دود و اسپندی که در فضا می پیچد.[3]
1. به دنبال سخنرانی امام خمینی در عاشورای سال 42 و بر ملا کردن رابطه رژیم شاه با رژیم صهیونیستی، ساواک امام را در سحرگاه 15 خرداد دستگیر کرده و به تهران آورد. ابتدا به سلول انفرادی و سپس به یک پادگان نظامی منتقل کرد. مقاومت مردم و امام، رژیم را به ناکامی کشاند و با فشار همه جانبه مجبور شد تا کمتر از دو ماه یعنی در یازدهم مرداد ماه امام را از زندان آزاد کند اما برای آنکه بتواند او را تحت مراقبت و کنترل قرار دهد و برای بهبود شرایط، امام را به خانه ای در تپه های داوودیه منتقل کرد. باز هم رژیم نتوانست موضوع را از مردم مخفی کند و بلافاصله صف کیلومتری بود که در همان اولین روز آزادی امام، برای دیدارش تشکیل شد. شب ها افراد خاص و روزها مردم به دیدار می آمدند. این عشق و علاقه برای رژیم قابل تحمل نبود و سه روز بیشتر دوام نداشت و رژیم را مجبور کرد تا باز هم امام را به مکانی دیگر منتقل کند واین بار او را به منزل آقای روغنی در چهار راه قنات قیطریه فرستاد و تحت نظر قرار داد.
2. سرهنگ علی اکبر مولوی، رئیس ساواک تهران.
2. برگرفته از کتاب دیدار در نوفل لوشاتو و چهل گام با امام از نهضت تا رحلت و سایت رشد.