ما آن شب نزد امام در مدرسه علوی بودیم. من و آقای بهشتی و دیگران خدمت امام رفتیم و گفتیم: خوب نیست که شما امشب اینجا بمانید، چون ممکن است گلوله توپ یا خمپارهای در اینجا بیفتد. چون آن ساختمان قدیمی بود، دیگر چیزی از آن باقی نمیماند. ایشان نپذیرفتند و گفتند: «من از اینجا تکان نمیخورم و هستم.
به گزارش جماران، آیت الله هاشمی رفسنجانی طی مصاحبه ای که در تاریخ 20 بهمن ماه سال 1387 انجام شده، خاطرات جالبی را از پیروزی انقلای اسلامی بیان می کنند:
یادتان هست ساعت 11 شب 22 بهمن 30 سال پیش کجا بودید و چه میکردید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. روز 22 بهمن خیلی مشغول بودیم. لحظهای آرام نداشتیم. دلمان پر از دلهره و امید بود. اواخر شب که به سمت خانه حرکت میکردیم، در جادهها، خیابانها و نقاط حساس، بچههای انقلاب قدم به قدم جمع شده و سنگر درست میکردند. نیروهای مسلحی که خیلی کار با اسلحه را بلد نبودند، همه جا بودند. بعضی جاها آتش روشن کرده بودند. عبور از این همه موانع که درست کرده بودند، برایم جالب بود. میبایست این کار را میکردند. شب خاطرانگیزی برایم بود که از مدرسه علوی به سمت منزل که در دزاشیب بود، منظرههای خوبی در مسیر دیدم.
به هر حال آن 10 روز تاریخ ساز و آن دو روز خیلی مهم شدند. رژیم تصمیمش را گرفته بود.
وقایع 21 و 22 بهمن مورد سئوال است. البته باید کمی به عقبتر برگردیم. در واقع شاید احساس خطر حکومت به رژهای که همافرها یا نظامیان انجام دادند، برمیگردد. این ماجرا به اسم همافرها مطرح است، ولی اسناد و مدارک نشان میدهد که عناصری از نیروی زمینی و نیروی دریایی هم در آن جمع بودند. ولی عمده و اکثریت با همافرهای نیروی هوایی بود. شما آن روز حضور داشتید؟ از روز 19 بهمن را بفرمایید تا برسیم به موضوع حکومت نظامی برسیم که شکستش ساعت 4 توسط امام اعلام شد.
به هرحال در ده روز این فاصله، رژیم تلاش میکرد جوری مسئله را حل کند که بختیار بماند، ولو اینکه نیروهای مجاهد و امام اختیارات زیادی هم داشته باشند. ما هم سعی میکردیم بهگونهای عمل کنیم که اوضاع به یک خونریزی وسیع منجر نشود. چون شایعاتی بود که شاه گفته است من همه تهران را خراب میکنم، ولی ایران را حفظ میکنم. چون از این نوع حرفها بود، ما نگران بودیم.
لذا آمدن مدنی و امیرانتظام برای ما چنین فرصتی بود که نگذاریم پاره بشود و همینطور کش پیدا کرد. جلوتر که رفتیم، به جایی رسید که رژیم از این که ما خواستههایش را بپذیریم، مأیوس شد و تصمیم گرفت برخورد کند. برخوردی هم که در نظر گرفتند، این بود که حکومت نظامی کنند و مردم را در خانهها نگاه دارند و نگذارند مردم در صحنه باشند تا هرکس را میخواهند، بازداشت کنند.
وقتی که بخشی از نیروهای ارتشی به انقلاب پیوستند، بین اینها درگیری پیش آمد و مسئله جدیتر شد. چون اگر همافرها نمیخواستند، نیروی هوایی لااقل در تهران نمیتوانست پرواز کند. چون اینها باید تجهیز میکردند و در غیر این صورت در نیروی هوایی خرابکاری میکردند.
دیدند در ارتش تفرقه افتاد و تصمیم گرفتند یکسره کنند. حکومت نظامی کردند و اعلام کردن حکومت نظامی داغترین مسئله بود. تصمیم امام از همان موارد عجیب و غریبی است که ما به این آسانی و با خاطری جمع نمیتوانیم رأی بدهیم. حتی آیت الله طالقانی رفتند با امام مذاکره کردند، ما رفتیم مذاکره کردیم و گفتیم ممکن است عده زیادی از مردم کشته شوند. چون ایشان دستور داده بودند که مردم در خیابانها بمانند و ممکن بود کشتار زیادی شود، ولی ایشان قاطع ایستادند و به تنهایی بر همه غلبه کردند.
زمانی را میگویم که اعلام شد حکومت نظامی ساعت چهار بعد از ظهر باشد.
بله، ایشان هم اعلام کردند که مردم در خیابانها بمانند و به حکومت نظامی اهمیت ندهند. این برخورد کلامی بود. فرمان امام مسائل را حل کرد و مردم ماندند. چون مردم ماندند، رژیم مستأصل شد. چون اصلاً فکر نمیکرد اینطور بشود. رژیم سوابق هم داشت و مسائل گذشته برایش پرونده شده بود و ارتش آمادگی نداشت خشونت کند و وضع بگونهای دیگر شده بود. خوب گذشت. روحیه مردم هم تقویت شد و ما هم فهمیدیم نظر امام از نظر آنهایی که نصیحت میکردند، بهتر است و همینطور جلو رفتیم تا درگیریهای شدید بین نیروهای ارتش ایجاد شد و بعد تبدیل به جنگ خیابانی و تا حدودی در کلانتریها شد و در نهایت به پیروزی رسیدیم.
روز 21 بهمن که شبش درگیری سنگینی در تهران حاکم بود و دائماً صدای تیراندازی و تصرف کلانتریها و پادگانها بود، آن شب شما کجا تشریف داشتید؟
ما آن شب نزد امام در مدرسه علوی بودیم. من و آقای بهشتی و دیگران خدمت امام رفتیم و گفتیم: خوب نیست که شما امشب اینجا بمانید، چون ممکن است گلوله توپ یا خمپارهای در اینجا بیفتد. چون آن ساختمان قدیمی بود، دیگر چیزی از آن باقی نمیماند. ایشان نپذیرفتند و گفتند: «من از اینجا تکان نمیخورم و هستم.» ما هم دیدیم نباید از منطقه دور شویم. ایشان غرب عین الدوله در خیابان ایران بودند و ما هم آن طرف در کنار مدرسه علوی دخترانه و در کوچهای در شرق عینالدوله بودیم. من، آیتالله بهشتی، آیت الله خامنهای، آقای باهنر و آقای اردبیلی بودیم. یعنی این افراد به خاطرم هست. همه شب آنجا بودیم و معمولاً بیدار بودیم. دائماً صدای مسلسل و گلوله میآمد. ما طبقه دوم بودیم. گلولهها از جلوی چشممان میرفت و خط آتشی ترسیم میکرد. دائماً هم با مدرسه علوی ارتباط داشتیم که حادثهای اتفاق نیفتد. پیک داشتیم. تا صبح مواظب بودیم و آن شب به خیر گذشت که شب سختی بود، ولی مقاومتها خیلی خوب بود و هرکس شرایط را میدید، روحیه میداد.
آیا برای مقابله با کودتای ارتش آمادگی داشتید؟
ما احتمال کودتا را میدادیم. یعنی اگر میخواست کودتا شود، مقدمهاش همین حکومت نظامی بود و باید از همین جا شروع میشد. بر فرض هم اگر میخواستند کودتا کنند، یعنی بخواهند علیه بختیار کودتا کنند؟ این را که نمیخواستند.
نه. علیه انقلاب.
علیه انقلاب یعنی علیه امام و ما آن شب نگران همین مسئله بودیم. البته کودتا علیه امام را هم مقداری بعید میدانستیم، چون برایشان روشن بود که اگر این اتفاق بیفتد، مردم همه چیز را به خاک و خون میکشند و دیگر کسی نمیتواند مسئله را جمع کند. امام هم که تنها نبودند. همه بودیم. وقتی امام در نجف یا پاریس بودند، ما این جریانات را در اینجا با مردم و نیروهای مبارز اداره میکردیم. توسط همان شورای انقلابی که بود، ارتباط ما خیلی جدی بود. کودتا را موفق نمیدیدیم، ولی اگر حکومت نظامی میگرفت، خیلی خطرناک بود.
برای کودتا اقدامات پیش گیرانهای هم کرده بودید!
بله. امکاناتی در همان ماههای آخر تهیه کرده بودیم و افراد زیادی مسلح و به استقبال امام آمده بودند. امنیت شهر را به عهده گرفتیم. چند میلیون آدم از بهشت زهرا تا فرودگاه جمع شده بودند و توانستیم امنیت را برقرار کنیم.
چون در پروندهای که از شهید بهشتی در ساواک به جا مانده، گزارشی هست که ایشان در حال جمعآوری سلاح و پخش آن در منطقه 10 تهران یعنی پایین میدان آزادی و خیابان هاشمی و مالک اشتر و جیحون بودند. تا با کودتاچیها مقابله شود.
به هرحال ما گروههای مسلح متعددی داشتیم که اواخر شکل گرفت. در دوران بازشدن فضا هم بیشتر تقویت شده بودند و افراد در امنیت تهران نقش اساسی ایفا کردند. همه هم نبودند چون خیلیها در شهرستانها مانده و نیامده بودند. اینطور نبود که نیرویی نداشته باشیم. امکاناتی بود و آنها به آسانی نمیتوانستند کودتا کنند. اگر این ایده شکل میگرفت، یعنی اگر میتوانستند حکومت نظامی کنند و مردم را چند روز در خانهها حبس کنند و سرکوچهها بایستند که کسی بیرون و به خیابانها نیاید و بازداشتهای وسیع کنند، ممکن بود موفق شوند.