جماران ـ سید عماد الدین محمودی: دانشگاهی که به تعبیر حضرت امام «مبدأ همه تحولات است»(صحیفه امام، ج8، ص64) و به گواه تاریخ؛ همواره در برابر استبداد و استحمار و استثمار ایستاد، تا در کنار مردم، اسلام انقلابی را در انقلاب اسلامی متجلی نماید. لذا بازخوانی علل و عوامل شکل گیری ارتباط دانشجویان با اندیشه ها و آرمان های معمار انقلاب، از جمله مهم ترین تلاش هایی است که باید در راستای نیل به جریان راستین خط امام(س) صورت گیرد.
آنچه در پی می آید؛ نخستین بخش گفت و گوی خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی جماران با دکتر داوود سلیمانی است، وی در نخستین بخش گفت و گوی خود چگونگی غلبه دیدگاه امام خمینی بر منطق دیگر جریان های انقلابی به ویژه جریان های چپ در دهه 50 را توضیح می دهد. داوود سلیمانی، نماینده مردم شهر تهران در ششمین دوره مجلس شورای اسلامی و از اعضای جبهه مشارکت است.
از مهم ترین فراز های مطرح، جهت بررسی نسبت جریان دانشجویی با اندیشه حضرت امام، بررسی بستر و زمینه دانشگاه در زمانه انقلاب، به منظور تبیین این موضوع است. برای آغاز بحث از نظر شما ارتباط امام با دانشجویان در چه بستری شکل گرفت؟
در رابطه با موضوع نسبت امام و جنبش دانشجویی؛ چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب، می توان ابعاد متنوعی را مورد بحث قرار داد. بعضی از این ابعاد به نوع رابطه اعتقادی با حضرت امام و به تعبیری رابطه ایدئولوژیک امام با مقوله انقلاب، مربوط می شود.
جنبه دیگر معطوف به این نکته است که نگاه امام نسبت به سایر گروه های دیگر که مانند چپ ها مروج ایدئولوژی غیر اسلامی بودند، و البته دغدغه هایی داشتند، چه بود؟ همچنین باید بررسی کرد که برخوردی که امام با نمایندگان فکری این جریانات که در دانشگاه، حوزه های علمیه و اجتماع تاثیر می گذاشت؛ چگونه بود؟ هرچند ممکن است به نظر برسد که این دو جنبه با هم تفاوت دارند؛ اما به نظر من در برخی موقعیت ها با هم همراه می شوند.
جنبه دیگری که باید به آن پرداخته شود، شخصیت ویژه و ویژگی های های شخصیتی حضرت امام؛ همچون صفات، روحیات و سجایا و فضائل اخلاقی ایشان است.
به نظر می رسد در سال های دهه چهل و اوایل دهه پنجاه، نیروهای مسلمان در بدنه جنبش دانشجویی در اقلیت بودند. در این سال ها که فعالیت گروه های چپ، مجاهدین خلق و مارکسیست ها در دانشگاه، به شکل مخفی گسترده شده بود، تفکر جایگزینی برای مقابله با این تفکر وجود نداشت. در حقیقت می توان گفت با ظهور تفکر دکتر شریعتی در آن سالها ورق برگشت. چراکه اولا؛ دیدگاه هایی که دکتر شریعتی مطرح کرد از پایگاه ایدئولوژی اسلامی بود. ثانیا؛ کاملا در جهت انقلاب و تغییر وضع موجود بود. نکته سوم اینکه، مرحوم شریعتی با حضرت امام نسبت بیگانه ندارد. افرادی در آن زمان می گفتند که شریعتی مقلد خمینی است، و این جمله را به عنوان نقطه ضعف تلقی می کردند. ولی شریعتی می گفت من اگر میلیون ها تومان خرج می کردم، نمی توانستم برای خودم اینگونه تبلیغ کنم. اظهار دکتر شریعتی به این که من افتخار می کنم که مقلد آیت الله خمینی هستم؛ موید هم جهت بودن و هم راستایی تفکر انقلابی مرحوم شریعتی، با جریان انقلاب است.
ویژگی چهارم این است که قبل از انقلاب، شرایطی که در جامعه و به ویژه در دانشگاه نمایان بود، حاکی از کمرنگ بودن تفکر امام است. یعنی اندیشه های امام زیاد در فضای عمومی جلوه نکرده بود. سال های ۵۳ به بعد، تفکر امام بیشتر نمایان می شود و اعلامیه های امام، نگاه امام و آرای ایشان در مورد شناخت جوانان که تا آن موقع محدود بود؛ خود را نشان می دهد. این زمینه ها سبب می شود تا بخش انقلابی روحانیت؛ مثل مرحوم طالقانی و مطهری با روشنفکرانی چون دکتر شریعتی پایگاه مبارزه را در حسینیه ارشاد به وجود بیاورند. لذا حسینیه ارشاد به مرکز نشر تفکر انقلابی تبدیل شد.
این ایدئولوژی جایگزین و بدیل از نظر جوانان برای مقابله با جریان های چپ بسیار مهم بود و حرف های بدیعی داشت. مقابله با سلطه، امپریالیسم و سرمایه داری حرف هایی نو بود که جریان های چپ از پایگاه طبقاتی مطرح می کردند و این مفاهیم در نزد آن جوانان؛ مفاهیمی انقلابی بود و اسلام به عنوان عامل تخدیر محسوب می شد. لذا این اعتقاد وجود داشت که دین، تحرک را از مردم گرفته است. با جلوه گر شدن تفکر انقلابی امام، مفاهیم جایگزینی از تفکر اسلامی برای مقابله با اندیشه گروه های چپ به وجود آمد.
کتاب ولایت فقیه امام؛ مجموعه دروس ایشان بود که در نجف برگزار شده بود، و از سال ۵۳ به بعد در داخل چاپخانه های مخفی در ایران، آن را چاپ می کردند، که اگر دستگیر می شدند زندان های سختی در انتظار آنها بود. همین طور رساله امام و سایر کتاب های ایشان، به تدریج به دانشگاه ها راه پیدا کرد و در سطح افکار عمومی دانشجویی مطرح شد. حالا زمانی است که دانشگاه ها مسلح به ایدئولوژی اسلامی شده اند که در برخی زمینه ها بسیار پیشروتر از تفکر چپ حرکت می کند و معتقد است که هیچ گونه سازشی با حاکمیت مورد پذیرش نیست. چنانکه در محاکم قضایی هم این حرف ها مطرح می شد. لذا یک مبارزه منفی با نظام شاهنشاهی را شکل می دهد. اوج این تفکر را در سالهای ۵۴ و ۵۵ شاهد هستیم، که دانشگاه بدل به پایگاه اصلی این نوع تفکر مبارزاتی علیه رژیم شاه می شود. در این دوره امام به عنوان رهبر انقلاب و شریعتی به مثابه معلم انقلاب بازتعریف می شود. پیام های امام، نوع برخوردش با رژیم شاه و برگزاری تظاهرات مردمی سبب معرفی امام به عنوان رهبر عالی انقلاب و مدیر حرکت انقلابی مردم شده بود.
من گرچه بعد از انقلاب وارد دانشگاه شدم، اما قبل از انقلاب با افکار امام و روحانیت آشنا شده بودم با آنها ارتباط داشتم. زمانی که با حسینیه ارشاد شکل گرفت؛ من اول دبیرستان بودم. و در سال پیروزی انقلاب بیست سال داشتم. به همین خاطر از سال سوم یا چهارم دبیرستان با کتاب های دکتر شریعتی آشنا شدم.
ارتباط دانشجویان انقلابی که امام را به عنوان رهبر انقلاب پذیرفته بودند، با حسینیه ارشاد به چه شکل بود؟
بخش اعظم این دانشجویان در بیرون از دانشگاه با چندین پایگاه دیگر مرتبط بودند. یکی از آنها مسجد هدایت بود؛ که محل برگزاری جلسات سخنرانی مرحوم آیت الله طالقانی بود. این دانشجویان در برنامه های مذهبی مسجد هدایت، مانند نماز جماعت شرکت می کردند و با ایشان ارتباط داشتند. پایگاه دیگر حسینیه ارشاد بود، که محل تشکیل جلسات مرحوم دکتر شریعتی بود. البته من در این جلسات حضور نداشتم، و ارتباط من با این محافل در اوان پیروزی انقلاب و پس از انقلاب شکل گرفت. در آستانه ۱۷ شهریور سال پنجاه و هفت بود که با آیت الله طالقانی از نزدیک آشنا شدم. آبان ماه همان سال که من سرباز بودم، ایشان به من فرمودند اگر می توانید از پادگان فرار کنید. ما هم فرار کردیم و در خانه ای پنهان شدیم، که این وضعیت تا پیروزی انقلاب ادامه داشت.
مسجد فرشته، محفل دیگری بود که مرحوم مطهری در آنجا سخنرانی می کردند و یکی از پایگاه های ایدئولوژیک مبارزان محصوب می شد. ضمن اینکه افرادی مثل مهندس بازرگان هم آنجا فعال بودند.
مرزبندی این جریان با گفتمان چپ چگونه بود؟
به دلیل رشد فرهنگ و پایگاه اجتهادی اسلامی، امام می خواست با مطرح کردن مفاهیم مورد قبول خود؛ راهبرد مبارزه را به سمت پایگاه اسلامی سوق دهد. اما چپ ها با بر اساس نگاه اقتصادی با حاکمیت مبارزه می کردند. امام مفاهیم استعمار و استثمار را از پایگاه ایدئولوژی اسلامی مطرح می کرد و معتقد بود باید با همه ابعاد ظلم مبارزه کرد. بر اساس همین منطق است که مفهوم "جنگ فقر و غنا"را مطرح می کند، و باین امر خود بیانگر شدت رویکرد و منطق انقلابی امام در مقایسه با تفکر چپ گرایان است.
از نظر شما در طرح مبانی و مبادی فرهنگ مبارزاتی و انقلابی، نگاه اسلام و اندیشه امام چه مزیتی نسبت به الگوهای چپ داشت که موجب جذب دانشجویان شد؟
اسلام یک مجموعه گسترده ای است که می توان در زمینه های مختلفی مسائل متنوعی را از آن استخراج کرد. مثلا وقتی مفهوم ظلم مطرح می شود. ظلم ابعاد گوناگونی از قبیل حقوقی، اجتماعی، اقتصادی و... دارد. حضرت امام همه این ابعاد را می شناخت و می فهمید. لذا وقتی میخواست با ظلم اقتصادی مبارزه کند تا نهایت آن پیش می رفت. امام معتقد بود ایدئولوژی اسلامی می تواند متناسب با این اهداف باشد. مثلا ایشان معتقد بودهدف از انقلاب رسول الله استقرار حاکمیت اسلامی است. امام این حساسیت را درک می کرد که ممکن است یک رژیم سرمایه داری ظالمانه و استثمارگر بتواند چهره اسلام را بدنام و وجهه اسلام را تخریب کند.
امام در عین اینکه سرمایه را نفی نمی کند، اما با روابط ظالمانه ای که یک سرمایه دار می تواند در جامعه ایجاد کند و از مدار قسط و عدل خارج شود، برخورد می کرد. این روابط بیشتر ایدئولوژیک است تا اخلاقی. لذا نگاه امام به این مسائل به لحاظ فقهی، یک نگاه اصولی است. اما مشرب امام مشرب کسانی نیست که می خواهند به هر طریقی سرمایه داری را توجیه کنند. حتی ایشان در دیداری با اعضای شورای نگهبان درباره برخی از سرمایه دارهایی که سرمایه های خود را در روابط ظالمانه به دست آورده اند و حقوق مستضعفان را نپرداخته اند؛ به این نکته اشاره دارد که برخی از این سرمایه دارها حتی اگر تمام مالشان را بدهند تا پاک شوند، باز هم بدهکارند. به همین دلیل این ها امام را متهم به مارکسیست بودن و... می کردند. اما به نظر من در منطق امام پولی که از روابط ظالمانه به دست می آید، در اسلام بسیار نکوهیده تر از مارکسیسم است.
امروز ما گرفتار دو جریان هستیم: یکى آن جریانى است که همین که به نفع مستضعفین و محرومین سخن گفته شود و از کاخ نشین ها و غاصبین حقوق مردم صحبتى بشود مى گویند این همان کمونیسم است و جریان دیگر این که وقتى گفته شود خودسرانه اقدام به تقسیم زمین یا گرفتن اموال ننمایید، مى گویند طرفدارى از سرمایه داران و فئودالها شده است. در حالى که همان طور که مى دانید اسلام نه با سرمایه دارى موافق است نه با کمونیسم. اسلام راه و رسم دیگرى غیر از این ها دارد. من متأسفم که در بین گروه اول گاهى کسانى هستند که بعضى اوقات به احادیثى متوسل مىشوند، مثلًا مستند خود را آن فرمان حضرت امیر- علیه السلام- قرار مىدهند که ایشان به مالک اشتر فرمودند «و تَفَقَّدْ أَمْرَ الْخَراجِ بِما یُصْلِحُ أَهْلَه..»؛ اولًا این فرمایش حضرت یک حکم حکومتى است و نمىشود به آن فتوا داد، ثانیاً در مورد زکات است، در حالى که حکومت اسلامى به وسیله خمس اداره مىشود. احتمال است حضرت یا به لحاظ وضع خاص منطقه چنین حکمى کرده باشند یا این که علم داشته اند که مردم آن منطقه افرادى راستگو و صادق هستند. اما ما حدیث داریم که مى شود با آن فتوا داد و عمل کرد و آن این است که «باشد به این که فقرا در مال اغنیا شریک هستند» « مستدرک الوسائل، ج 7، ص 24.». مگر نه این است که مال مورد شرکت مشاع است، پس فقرا در مال اغنیا شرکت دارند. کسى که حقوق مالى خود را پرداخت نکرده است، سهمى که مى بایست پرداخت کند به صورت مشاع در دست اوست و در صورت عدم پرداخت به صورت تصاعدى افزایش پیدا مى کند، تا آن جا که اگر کلیه اموالشان را هم بدهند باز بدهکارند.(صحیفه امام، ج14، ص: 303)
برخی بر این باورند که وابستگی یک شخص به تسبیحش، می تواند بیشتر از وابستگی یک سرمایه دار به املاکش باشد. نکوهیده بودن نه «اصل» سرمایه که «وابستگی» به سرمایه مساله ای که از منظر عرفانی در ادبیات امام به طور جدی مطرح می شود. اما شما به این موضوع از نظر فقهی اشاره کردید. نقطه تمایز این دو نگاه ریشه در چه امری دارد؟
این دو منظر را نباید از یکدیگر تفکیک کرد. شخصیت امام به گونه ای است که علاوه بر سیاسی بودن، عرفانی و فقهی نیز هست. لذا مجموع وجوه شخصیتی ایشان، یک نگاه مشخص را تولید می کند. در مورد مبارزه با استثمار و ظلم، هم به لحاظ اصولی و هم به لحاظ فقهی نگاه امام مبتنی بر درک شرایط خارجی است. مثلا در مورد "بند ج"عده ای از علما این بند را مصداق غصب اموال مردم، و حرام می دانستند. اما امام چنین نظری نداشتند.
لذا توجه به این نکته بسیار ارزشمند است که نگاه عرفانی امام در شناخت و جهت گیری در مسائل اقتصادی تاثیر گذار بوده است. این نگاه امام، چپی ها را با همه شعارهای شان تضعیف می کرد. در حقیقت نیروهای مارکسیست با توسل به زور ایزوله و حذف نشدند. سپس با توسل به جنگ مسلحانه به مقابله با افکار امام اقدام کردند. بدون تردید گفتمان غالب جامعه، گفتمان انقلابی امام بود، وگرنه آنها پیروز می شدند. در فضای روشنفکری عصر انقلاب هم گفتمان های متعددی وجود دارد. گفتمان چپ در این فضا نسبت به لیبرال ها هژمونیک بود. اما گفتمان انقلابی حضرت امام از سایر جریانات فکری متمایز و برجسته تر بود. مجاهدین خلق هم که مبانی فکری التقاطی داشتند. مراد ما از چپ اسلامی بچه هایی است که در حیطه افکار انقلابی امام حرکت می کردند، که بعد ها به دانشجویان پیرو خط امام منسوب شدند. یکی از مهم ترین ابتکارات دوران انقلاب را همین جریان به وجود آورد. طراحی شعارها، ساختن سرودهای انقلابی تاثیرگذار و... از جمله اقدامات این دانشجویان بود.
ادامه دارد...