حجت الاسلام والمسلمین سید احمد هاشمی نژاد برادر شهید عبدالکریم هاشمی نژاد و از روحانیون حاضر در کاروان حجاج در سال 1366 بودند که به همراه آیتالله راشد یزدی مسئولیت کاروان خانواده شهدا و جانبازان را بر عهده داشتند.
ایشان که خود به دلیل مبارزات و فعالیتهای سیاسی، سابقه دوازده سال محکومیت در زندانهای طاغوت را دارد، در حج خونین سال 1366، شاهد حملات هولناک سعودی ها به حجاج بودهاند، در همین واقعه خود ایشان از ناحیه دست مجروح میشوند، و آیتالله حجتی کرمانی که شاهد مساعی ایشان برای کمک به مجروحین حادثه بودند، بعد از بازگشت به ایران در مقالهای در روزنامه اطلاعات از ایشان قدردانی میکنند.
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، در سالگرد حج خونین و شهادت حجاج ایرانی، مصاحبهای را ترتیب داده است که مشروح آن را در ذیل میخوانید.
شما در واقعه کشتار سال 66 حجاج از نزدیک حضور داشتید، لطفا از دیده ها و یافته های خودتان از آن واقعه بگویید؟
ایرانیها هر سال اجتماعی را به عنوان راهپیمایی برائت از مشرکین در مکه یا مدینه تشکیل میدادند. روز جمعه، ششم ذیحجه مطابق با نهم مرداد 66 این راهپیمایی در مکه و در مقابل بعثه برگزار شد که شامل سخنرانی، شعار و قطعنامه بود. امیرالحاج آن وقت آقای کروبی بودند.
برخی از کاروانهایی که عده آنها زیاد است، دو فرد روحانی دارند، یک روحانی اصلی و یک روحانی مُعین. کاروان ما، کاروان ویژه خانوادههای شهدا و جانبازان از کل کشور بودند، که آقای راشد یزدی به عنوان روحانی اصلی و من به عنوان روحانی مُعین با هم کار میکردیم، کار هم زیاد بود، بالاخره خانواده شهدا، عزت و احترامشان واجب بود و جانبازان هم مشکلات خاص خودشان را داشتند. به همین جهت ما با هم به مشکلات شرعی و مسائل آنان رسیدگی میکردیم.
تا اینکه بحث روز راهپیمایی پیش آمد و طبیعی بود که کاروان خانواده شهدا و جانبازان، جلوتر از همه کاروانها، و در صدر راهپیمایی باشند. اتفاقاً عکسی هم از آن روز وجود دارد که در آن من به عنوان روحانی کاروان و سید محمد تقی ابطحی، دو طرف عکس حضرت امام را در دست گرفتیم، و پیشاپیش تظاهرات برائت از مشرکین آن سال حرکت میکردیم.
به این ترتیب جلوتر از ما هیچ کاروانی وجود نداشت، به همین جهت تظاهرات را ادامه دادیم تا نزدیکهای پل «حُجون»، قبل از مسجدالحرام، تظاهرات خیلی باشکوه ادامه پیدا میکرد و صدای جناب وزیر شعار(آقای مرتضایی فر) که شعار میدادند به گوش ما می رسید و جمعیت هم تبعیت میکردند و پیش میرفتند. تا اینکه اوضاع در نزدیکیهای پل «حُجون» کمی غیرعادی شد، جلوی تظاهرات را گرفتند و عملا درگیری شروع شد.
متاسفانه با وجود اینکه صدای تیراندازی میآمد و درگیری محرز بود، آقای مرتضاییفر شعار میداد که جمعیت به سمت جلو حرکت کند؛ اما امکان جلو رفتن نبود چون پلیس با مسلسل و اسلحه جلوی راهپیمایی را گرفته بود و هیچگونه امکانی برای حرکت به طرف جلو وجود نداشت. این دستور ایشان مشکل مضاعفی را برای ما که در صف مقدم بودیم و همینطور سایر حجاج به وجود آورده بود و باعث تراکم حجاج در جلوی صف، و کم شدن قدرت مانور حجاج برای فرار از مهلکه ای که سعودی ها ایجاد کرده بودند شد.
به هرحال درگیری شروع شد و گروه جانبازان و خانواده شهدا درست در پشت سر ما حرکت میکردند، و تمام همت ما این بود که جانبازان جانشان حفظ شود و در این درگیری مشکلی برایشان پیش نیاید. عکس امام از دست ما رها شد، پلیس هم حمله و آن را پاره کرد، عبا و عمامه ما هم رها شد. خلاصه درگیری شروع شد و تمام تلاشمان این بود که جانبازان و همراهان آنها را از معرکه نجات دهیم و همینطور راهی برای انتقال جانبازان درست شود که در این درگیری صدمهای به آنها وارد نیاید. جانبازانی که با ما بودند، اکثراً جانبازانی بودند که بیش از 80-70 درصد جانبازی داشتند و این موضوع کار ما را دشوارتر میکرد. تلاش کردیم که جانبازان همراه با چرخ هایشان به عقب انتقال داده شوند که نشد و همراهان برای نجات جانبازان، آنها را کول کردند و به پشتشان گذاشتند. تعدادی از جانبازان، به این صورت از صحنه خارج شدند البته وجود این چرخها خود مانعی بود و قدرت مانور را از مردم گرفته بود، و باعث شد که تعدادی از جانبازان عملاً نتوانند کاری صورت دهند و زیر دست و پا و چرخها افتادند و نتوانستند فرار کنند و برخی از آنان به شدت آسیب دیدند، من خاطرم هست یکی دو روز قبل از درگیری یکی از این جانبازان چون قرار بود ازدواج کند برای خرید توسط دوستان به بازار برده شده بود، و متأسفانه ایشان در آن درگیری به شهادت رسید.
درگیری که شروع شد، من بلافاصله گفتم که تعدادی از جوانان جلو و فضا را بگیرند، پلیس را به عقب برانند تا فضا بازتر شود و بچهها از این فضا استفاده کنند و خانواده شهدا و جانبازان بتوانند به عقبتر بروند و مشکلی پیش نیاید.
همه هتلها درهایشان را بسته بودند، فقط هتل فلسطینیها درش را باز گذاشته بودند که تعداد زیادی به این هتل رفتند. از جمله، آیت الله جوادی آملی و تعدادی از بزرگان به هتل فلسطین منتقل شدند که سر فرصت بتوانند به مقر خودشان بازگردانده شوند.
درگیریها خیلی شدید ادامه پیدا کرد و صدای رگبار بود که فضای مکه را پوشانده بود، در زیر پل «حُجون»، تعداد زیادی از عربها، که یا مامورین اجیر شده بودند یا از عوامل اطلاعاتی خودشان سنگ و آجر و هر چه که دستشان بود از بالای پل به سمت مردم میانداختند و تعدادی از مردم به این شکل کشته شدند.
بنابراین از بالای پل و از اطراف، هم رگبار و مسلسل بود که بر سر مردم گشوده شده بود. هم پاره آجر، سنگ و قطعات سنگین آهنی، بعد از مدتی پلیس کمی عقب نشست و تقریبا درگیری داشت به آخر میرسید. که مامورین سعودی با اشاره دست گفتند که همه روی زمین بنشینند، بعد از این که مردم کف خیابانهای داغ تابستان مکه نشستند گاز اشکآور زدند، خود من از کسانی بودم که این گاز اشکآور برایم مشکلساز شده بود. و نفس کشیدن برایم به شدت سخت شده بود.
در آن جلو جنازه بود که روی هم ریخته شده بود. در این درگیری، طبعاً عدهای با لباس احرام بودند از جمله آقای هاشمیان، امام جمعه رفسنجان،که چند وقت پیش به رحمت خدا رفتند و از منسوبین آیتالله هاشمی رفسنجانی بودند، ایشان به دلیل اینکه با لباس احرام در تظاهرات شرکت داشت با مشکل زیادی مواجه شده بود.
چادر، کفش، لباس، عمامه... در خیابانهای شهر ریخته شده بود. عوامل و پلیس عربستان هم از روی پل که روی مردم سنگ و .. میریختند خیلی از مردم به این صورت از بین رفتند و کشته شدند. درگیری تقریبا به پایان رسیده بود که همه به طرف عقب کشیده شدند.
یک لحظه مجبور شدم به طرفی بروم که تعدادی را کمک کنم، و در این بین میان جمعیت گیر افتادم و در محاصره پلیس قرار گرفتم. میخواستم برگردم از ناحیه دیگری که دیدیم توری کشیده شده، با اینکه لباس عربی تنم بود عقب نشینی کردم تا بتوانم دورخیز کنم و از روی آن تور بپرم، وقتی که از روی تور پریدم پایین، یکی از مامورین سعودی که مرا دید با میله آهنی به سمت من یورش آورد که من دست راستم را حائل سرم کردم و دستم شکست. مجله سروش آن زمان، عکسی از من چاپ کرده بود و زیر آن نوشته شده بود: «یک حاجی در حال غلتیدن روی زمین».
حجاج ایرانی نسبت به نیروهای سعودی مقابله به مثل داشتند؟
خیر. تنها به صورت دسته جمعی تلاش این بود که محاصره را بشکنیم، نیروهای سعودی خیلی نزدیک شده بودند، به بعضی از دوستان جوان گفتم که تکبیری گفته شود تا فضا باز شود و بتوانیم جانبازان را نجات دهیم و خانواده شهدا بتوانند از این فضای فشردهای که ایجاد شده، خودشان را نجات بدهند.
بعد از پایان درگیری ها کجا رفتید و چکار کردید؟
به هرحال، وقتی این درگیریها تمام شد و ما عقبنشینی کردیم. آقای حسینی که امام جمعه فعلی مینودشت هستند و محمدجواد حجتی کرمانی مرا در مسیر دیدند، اوضاع من هم ناجور بود و لباسهایم خونی بود، کمک کردند که به سمت هتل آنها بروم؛ آنجا بالاخره ظاهرمان را درست کردیم و لباس خونیم را عوض کردم.
یکی دو ساعت پس از راهپیمایی که اوضاع آرامتر شد، یکی از این روسریهای عربی را به سرم انداختم و به همراه یکی دوتا از دوستان سوار مینیبوس شدیم و به سمت هتل خودمان که درست روبروی حرم بود حرکت کردیم. در کاروان همگی فکر میکردند که من شهید شدهام. آقای راشد یزدی و بقیه کاروان به من اظهار محبت کردند و مرا به بهداری رساندند. یکی دو ساعتی در بهداری تحت نظر بودم. خانواده شهدا و جانبازانی که آنجا بودند، خیلی اظهار محبت میکردند. هرچند که تعدادی از این جانبازان و خانواده شهدا هم به شهادت رسیده بودند.
در کل، جو مکه، جو پلیسی شدید بود، به خصوص وقتی که میخواستیم وارد حرم شویم تمام دربهای حرم، پلیسها با لباسهای نظامی و مسلسل و.. ایستاده بودند. وقتی اوضاع کمی آرامتر شد میخواستیم به مسجدالحرام برویم ولی بازهم جو امنیتی بسیار بالا بود، شدیداً بازدید بدنی میکردند، به حرم رفتیم و نماز را خواندیم و برگشتیم.
بعد از این قضایا، امام میفرماید:«جنایت تاریخی شکستن احترام حرم امن الهی، که دل مسلمانان متعهد جهان را آتش زد چیزی نیست که تا ابد بشود آن را فراموش کرد، یا ساکت بود.»(صحیفه امام،ج20،ص387)
بعد از این ماجرا ایران رابطهاش را با عربستان کاملاً قطع کرد. بالاخره با پیگیریهایی که ایران کرد، جنازهها با تاخیر به ایران برگردانده شد و البته با تشریفات نظامی. حدود سیصد شهید آورده شده بود و طبعاً مجروحان نیز زیاد بودند.
متاسفانه باید گفت که در این مسئله ما کوتاهیهای زیادی داشتیم، از جمله اینکه نیروهای امنیتی ما چه کار میکردند؟ نیروهای امنیتی که هر سال با بعثه و کاروان میآیند، یکی از وظایفشان مسئله راهپیمایی است. یعنی باید 24 ساعت قبل، و قبل از حرکت، مسیرها را به صورت کامل بررسی میکردند.
خصوصا که گفته میشد نشانههایی دال بر اینکه ممکن است درگیری صورت بگیرد، تخمین زده میشد...
اصلا جو غیرعادی بود و بوی درگیری احساس میشد. پلیس زیاد بود و جو ملتهب بود. پشتبامها، روی پلها، اطراف و اکناف حالت غیرعادی داشت. درست است که آقای کروبی به عنوان امیرالحاج بودند ولی ایشان که مسئول حفظ امنیت آنجا نبودند، البته من ایشان را مصون از اشتباه نمیدانم. به هرحال همه مسئولین و دست اندرکاران حج، چه بعثه حج، چه ستاد حج و نیروهایی که در اختیار داشتند، نیروهای امنیتی، همه باید پاسخگو میبودند که چرا دقت و کنترل لازم را نکردند.
ساعتها قبل مشخص بود که وضع غیرعادیتر از سالهای قبل است، و باید زودتر متوجه میشدند. از طرف دیگر هم، تبلیغات وسیع دولت سعودی مبنی بر اینکه ایرانیها قصد تخریب کعبه را دارند. این تهمت را توجیه کار خودشان کرده بودند. به علاوه عوامل و مسائلی که از سالهای قبل وجود داشت مثل کاروان حج نجفآبادیها و چیزهایی که از آنان گرفته شده بود، زمینهساز آن شد که آنان اینگونه با ما برخورد کنند.
به هرحال، توطئهای عمیق و حساب شده بود، بیش از چهارصد نفر در این درگیریها به شهادت رسیدند و تعداد زیادی هم مجروح شدند. حدود بیش از سه سال ایران رابطهاش با عربستان قطع شده بود. بعد از حضرت امام رهبری اجازه دادند که ارتباط با عربستان دوباره برقرار شود و کاروانها دوباره به مکه اعزام شدند.
ولی بین کشور ما و عربستان، همیشه و به مناستهای مختلف تنشهای زیادی بوده و الآن هم به دلیل قیام مردم عربستان به اوج خودش رسیده است. از طرفی هم بحث اعدام تعدادی از ایرانیها به عنوان قاچاقچی مواد مخدر صورت گرفت، هیچ کشوری به همین سادگی دست به اعدام و کشتار افراد دیگر ملتها نمیزند اما عربستان خیلی راحت این عمل را انجام داد و ما بعد از این اقدام اعتراض کردیم، که این ضعف سیاست خارجی ما است. در این قضیه هم این ضعف خودش را نشان داد. به راحتی عربستان مردم ما را اعدام کرد و ما به راحتی از کنارش گذشتیم، حرکتهای غیرموثر دیپلماتیک انجام دادیم و کاری هم نتوانستیم از پیش ببریم.
برخی در رابطه با کشتار حجاج، ادعا می کنند، همه تقصیر به گردن سعودیها نبود و رفتارهایی در کاروان حجاج ایرانی صورت گرفت که زمینه برخورد سعودی ها را فراهم کرد. شما نظرتان در این رابطه چیست؟
من قبلاً یکسری تحلیلها را دیده بودم که مثلاً ایرانیها تندیهایی کردند و حملاتی را به طرف سعودی ها انجام دادهاند، اما چنین نبوده است. چه این تحریکات انجام شده بود چه نشده بود، این حملات از قبل برنامهریزی شده بود. به نظر من ممکن است حرکتهایی هم توسط ایرانیها انجام شده باشد، ولی باعث حمله سعودیها نبود. وقتی از قبل بالای پل و پشت بام هتل ها، سنگ و قطعات قراضه آهنی و... برده بودند تا روی سر مردم بریزند، یا اینکه دستور داده بودند که هتل ها درها را به روی حجاج ایرانی ببندند این نشان میدهد که از قبل برنامهریزی کرده بودند و آمادگی کامل از قبل داشتند.
دلیل و محرک این حرکت و حمله عظیم که به این شدت صورت گرفت که چهارصد نفر در آن کشته شدند، نمیتواند این باشد که تعدادی از مردم شیطنتی کردهاند، این گفتار خیلی قابل قبول نیست.
بله، شاید شیطنتهایی صورت گرفته باشد، من آن را انکار نمیکنم اما این دلیل نمیشود که عربستانیها هجوم سراسری، سازماندهی شده و هدفمند را انجام دهند. به نظر من از قبل برنامهریزی و سازماندهی شده بود. ولی بالاخره ما هم بی تقصیر نبودیم از این بابت که باید پیشبینی میکردیم.
من به خاطر دارم که در مکه بین روحانیون، حاجیان،علما و مسئولین، این پرسش مطرح بود که چرا ما این پیشبینیها را نکردیم؟ چرا کنترل نکردیم؟ و...
اینکه تحلیل مخالفین کشورمان است. دشمن این مسئله را مستمسک میگیرد که ایران را محکوم کند. وقتی که این مسئله از دهان خودمان گفته میشود یعنی هم صدایی با دشمنان. وقتی از زبان کسانی که در داخل کشور هستند همان حرف های بیگانگان گفته شود، آیا این حرف جز به نفع دشمن است؟ خب این حرفی بوده که خود امریکا هم میگفت. خودِ عربستان میگفت. حرفی بوده که کشورهای طرفدار امریکا و عربستان میگفتند.
من کاری به اشخاص ندارم که از جریان اصولگرا یا اصلاحطلب است، بحث من اصل موضوع است، که به نفع کشور ما نبوده و نیست. و بر فرض چیزی هم بوده باشد، آیا بزرگنمایی این مطلب به نفع کشور ما است؟!
در میان کسانی که در مراسم بودند و در برائت از مشرکین شرکت کردند از کشورهای دیگر هم، بودند؟
مسلمانان کشورهای مختلف هم در آنجا بودند، شرکت میکردند و حضور داشتند. البته چند سال است که ما مراسم برائت از مشرکین را به خاطر فشار دولت عربستان، در مِنا و در چادرها برگزار میکنیم. پلیس عربستان هم حضور دارد و کنترل میکند. کشورهای دیگر هم به منطقه ما وارد نمیشوند و جرأت هم نمیکنند. ولی سالهای گذشته که راهپیمایی در خیابانها انجام میشد، کل مدینه و مکه در اختیار ما بود. خیابان را میبستیم و اعلامیه پخش میکردیم... و مسلمانها از کشورهای دیگر در راهپیمایی زیاد بودند. و آن سال هم در راهپیمایی، از کشورهای دیگر هم بودند. و تعدادی از مردم کشورهای دیگر هم شهید شدند، فکر میکنم که شمار شهدای دیگر کشورها به حدود صد نفر میرسید.
از پلیس عربستان هم کشته شدند؟
خب طبیعی بود، ممکن است به هرحال وقتی یک عده جوان، مسلمان، انقلابی و به خشم آمده از رفتار غیرمنطقی و خشونتبار دولت عربستان عصبانی بشوند، عکسالعمل نشان بدهند. طبیعی است و در اینچنین درگیری هایی این جور مسائل هم هست. جوان مسلمان وقتی میبیند که خانوادهاش و خانواده شهدا، به رگبار بسته شدند و مجروح شدند، خب اینها هم عکسالعمل نشان میدهند.
البته این هم طبیعی است که تعداد کشته شده های نیروهای سعودی به نسبت شهدای ما بسیار کم بود.
در مسیر بازگشت از مکه، و در عربستان فضا به چه صورتی بود؟
البته از آن زمان نزدیک 26-25 سال گذشته و خیلی دقیق به ذهنم نمیآید. ولی خاطرم هست که به نحوی به عذرخواهی افتاده بودند و دلجویی میکردند.
در همان سال هنگام بازگشت به ایران در فرودگاه بین حجاج قرآن توزیع میکردند، که تعدادی از ما نگرفتیم و به همه میگفتیم که قرآن را نگیرند ولی تعدادی هم میگرفتند.
همیشه و به خصوص بعد از انقلاب میان ایران و عربستان به نوعی روابط سرد بوده، در چه سالهایی رفتار ایران با عزت و با قوت بوده و در چه سالهایی این گونه نبوده است؟
چند سال قبل از این که درگیری در مکه رخ دهد، زمانی که آیتالله موسوی خوئینیها نماینده ولی فقیه در حج بودند، ایرانیها عزت خاصی داشتند. هنگامی که میخواستیم برای خواندن نماز وارد مسجدالنبی شویم، و ایشان میآمدند برای نماز جمعه شرکت کنند، من جلو میافتادم و راه را باز میکردم و میگفتم «مندوب الامام الخمینی»، مردم کشورهای دیگر بعد از اینکه متوجه میشدند که ایشان نماینده امام خمینی هستند، به هیجان میآمدند، ابراز ارادت میکردند و به ایشان احترام میگذاشتند.
همچنین در راهپیماییهایی که در مکه و مدینه داشتیم، با قدرت عمل میکردیم و راهپیماییها با عظمت برگزار میشد. ولی طبیعی است که هر چه جلوتر رفتیم، روابط سخت تر شد، البته منظورم بیشتر راهپیماییهاست.
در زمان آقای هاشمی، روابط ایران و عربستان خوب شد و عربستانیها احترام خاصی به آقای هاشمی داشتند، و در زمان آقای خاتمی به اوج خودش رسید. زمانی که آقای خاتمی میخواستند به عربستان بروند، ایران شرط کرده بود که شخص آقای ملک فهد که عملا مریض بود و روی ویلچر حرکت میکرد، و ملک عبدالله که ولیعهد بود شخصاً برای استقبال بیایند. این اتفاق افتاد، ملک فهد و ولیعهدش پای پلکان هواپیما رفتند و از آقای خاتمی استقبال کردند که این موضوع در تاریخ کشور عربستان برای هیچ کشوری سابقه نداشته است. وقتی هم ایشان وارد عربستان شدند، دیدارها و بازدیدهایی که آقای خاتمی از عربستان کردند، براساس یک رابطه بسیار خوب انجام گرفت؛ به طور مثال ایشان تا آن زمان تنها مقام ایرانی بود که اجازه داشتند وارد خانه حضرت فاطمةالزهرا شوند. یا اینکه آقای خاتمی وقتی وارد بقیع شدند، برای خبرنگاران داخلی و خارجی خیلی غیرمنتظره بود که آقای خاتمی به احترام ائمه بقیع با پای برهنه وارد بقیع شدند.
و این اواخر هم که آقای هاشمی برای زیارت و حل برخی مشکلات رفته بودند، ظاهرا هنگامی که ایشان وارد قبرستان بقیع میشود، به دنبال آقای هاشمی، هم خانمها و هم آقایان همه به داخل بقیع رفتند که حجاج بسیار از این بابت خوشحال بودند.
به نظر شما چه دلیلی داشت که عربستانی ها، به حجاج حمله کنند؟
بین حکومتها و دولتها شرایط و مسائلی است که کار را به اینجا میکشاند. بالاخره سیاست های استعماری، سیاست های قدرتهای جهانی و امریکا در این مسائل بینقش نیست.
به هرحال منافع قدرتها هم در این قضایا مطرح است، از جمله اینکه اجازه ندهند کشورها با یکدیگر روابط صمیمانه پیدا کنند. هرجا که منافع قدرتها و امریکا ایجاب کند این برخوردها انجام میشود.