اشاره: «در جمهورى اسلامى هیچ فرقى بین ترک و کرد و لُر و عرب و فارس و بلوچ نمىباشد.»(صحیفه امام، ج9، ص317) این سخن رهبر کبیر انقلاب و سخنان بسیاری از این دست، نشان از فربهگی بینش عدالتطلبانه قومی و مذهبی در اندیشه معمار نظام است. امام خمینی با امضای متن قانون اساسی، این تفکر را که کمابیش در اصول مختلف آن بخصوص در اصول پانزده و نوزده منعکس شده، تایید کرد. تاکیدات مدام امام بر رفع هرگونه تبعیض قومی و مذهبی اما، آنچنانکه باید، مورد اعتنای برخی گروهها قرار نگرفت. به رغم تاکید امام بر دوری از ناسیونالیسم، برخیها بر طبل ناسیونالیسم افراطی کوبیدند و به رغم تاکید امام بر همهنوع برابری، بیعدالتیها و بیمهریهای غیرقابلانکاری بر اقوام و مذاهب مختلف رفت .پایگاه اطلاعرسانی و خبری جماران، بر اساس رسالت قانونی و شرعی خود، سعی دارد همچون موضوعات دیگر، در این حوزه نیز، ذیل اقتراحی با عنوان « برابری قومی؛بینش عدالتطلبانه قومی و مذهبی معمار نظام » به گفتگو با صاحبنظران حوزه قومیتها و نیز نخبگان همه گروههای قومی کشور بنشیند و ضمن تبیین دیدگاههای امام، به بررسی چگونگی احقاق حقوق اقوام با توجه به ظرفیتهای قانون اساسی بپردازد تا از این رهگذر، حقوق شهروندی همه گروهها از جمله حقوق اقوام را مورد تاکید و گوشزد قرار دهد.
***
موضوع قومیت در تاریخ معاصر ما از مباحث مطرح و چالش برانگیز بوده که در عین حال آنگونه که شایسته است مورد توجه قرار نگرفته و بیش از آنکه موضوع تحقیقات و بررسی های علمی و بی طرفانه باشد دستاویزی برای رقابت ها و منازعات سیاسی قرار گرفته است که نمونه روشن آن را می توان در سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی مشاهده کرد.
دکتر حسین نصیری دبیر سابق شورای عالی مناطق آزاد کشور که به واسطه مطالعات و مسوولیتش با مباحث اقوام درگیر بوده است ایده های نو و نگاهی متفاوت به بحث اقوام دارد که شایسته توجه و دقت نظر بیشتری است. نصیری تحصیلاتش در رشته مهندسی مکانیک را در آمریکا گذرانده و در برهه پیش از پیروزی انقلاب نیز عضو انجمن های اسلامی دانشجویان ایرانی در آمریکا بوده است؛ وی کارشناسی ارشد خود را در رشته علوم سیاسی و مقطع دکترا را در رشته مدیریت استراتژیک گذرانده است. از سایر مسوولیت های وی می توان به مشاور رییس جمهور در امور جوانان، مشاور وزیر امور خارجه و مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) اشاره کرد؛ او همچنین عضو هیئت موسس و شورای مرکزی و دفتر سیاسی جبهه مشارکت ایران اسلامی نیز بوده است. وی در این گفتگو ضمن ارائه تصویری از هویت ایرانی و جایگاه اقوام در آن، راهکارهای را نیز در زمینه شناخت و درک بهتر چالش ها در این زمینه ارائه کرده است.
با توجه به سابقه طولانی فرهنگ ایرانی و استمرار آن در طول تاریخ چه تعریفی می توان از هویت ایرانی داشت که در عین حال بتواند تبیین کننده این استمرار و در عین حال تنوع فرهنگی و قرار گرفتن هویت ایرانی در معرض ارتباط و تهاجم فرهنگ های دیگر باشد؟
در سوال شما مجموعه ای از پیش فرض گنجانده شده بود که برای شناخت و دست یافتن به تعریف هویت ایرانی باید از همین پیش فرض ها بهره گرفت. ما یک ملت تاریخی هستیم یعنی حداقل 2500 تا 2600 سال سابقه دولت در ایران داریم و دولت سازی پویشی متأخر بر ملت سازی است یعنی باید یک ملتی به نام ملت ایران حداقل در هزاره هایی شکل گرفته باشد دولت ها و جوامع کوچکی را پدید آورده باشد تا بعد ضرورت های آن یک دولت ملی را به وجود آورد. در تعریف هویت ایرانی ما ناگزیر هستیم به تاریخش توجه کنیم و بپذیریم که یک ملت تاریخی هستیم. من وقتی می گویم "تاریخ" منظورم این نیست که هر چه در گذشته است خالص و ناب و بی اما و اگر است بلکه به شکل گیری یک ملت در چارچوب یک سرزمین اشاره می کنم که سابقه 2600 ساله ای هم در دولت سازی دارد. برخی دو مطلب را با هم خلط می کنند مسئله دولت-ملت که پس از تحولات اروپا و انقلاب فرانسه شکل گرفت را نمی توان با ملت هایی مثل ایران، چین و مصر خلط کرد اینها ملتهای تاریخی هستند که سابقه شان به بسیار پیشتر از دوران جدید می رسد و شاعران و نویسندگان متعددی دارند. نظامی گنجوی 150 بار کلمه ایران را به کار برده است فردوسی هم سرتاسر اثرش یاد و نام ایران است. ملت های تاریخی اسطوره هایی دارند که هویت ملی شان را تعریف می کند. ما نیازمندیم که درک منطقی از پیشینه مان داشته باشیم. پایه های هویت ایرانی را باید در این بستر پیدا کرد.
یک مگا تئوری وجود دارد که معتقد است یک قومی در جنوب روسیه فعلی و شمال مرزهای ایران از تاریخی حدود سه هزار سال پیش وارد فلات ایران شدند. این تئوری براساس داشته هایی در زمان خودش وجود داشت به تفکر غالت تبدیل شد اما این نظریه اثبات شده ای نیست. نظر دیگری نیز وجود دارد که معتقد است قوم ایرانی از خارج این مرزها وارد نشده و مبدا این حرکت از جنوب ایران بوده است و داشته هایی مثل جیرفت به این نظریه کمک می کند و قصه را طور دیگری روایت می کند. وقتی بین النهرین به عنوان بستر تمدن معرفی می شده و به مصنوعات و سفالها و بقایای شهری استناد می شد که تطور و دوره های پیشینش در بین النهرین وجود نداشت و هم اکنون ما در جیرفت به سفالگری در هزاره های پیشین دست پیدا کرده ایم که در شکل و رنگ در بهترین وضعیت قرار دارد و تطور و رشد و ترقی اش هم در همانجا موجود است معنای این مطالعات این خواهد بود که جیرفت بستر شکل گیری این تمدن است نه بین النهرین و بین النهرین واردکننده این پیشرفت بوده است؛ این سابقه در مطالعات و بررسی های هویت ملی کمتر مورد توجه قرار می گیرد. این تئوری کمک می کند که ما تبیین کنیم که چگونه ایرانیان توانسته اند در 2600 سال پیش به دولت سازی برسند چرا که در طی قرون و هزاره ها ملتی در این سرزمین با هم زندگی کرده اند و خویشاوند هستند و با هم مراوده داشته اند و مجموعه این مناسبات فرهنگی را به وجود آورده که به آن فرهنگ ملی اطلاق می کنیم. اگر این تعریف را بپذیریم در چارچوب ایران به این می رسیم که گوشه گوشه های ایران بسته به شکل جغرافیا و تجربه ای که در آن اقلیم به وجود آمده خرده فرهنگ های در کنار هم شکل گرفته و تنوع خلاق را به وجود آورده اند که هر کدام از اینها در زمان های مختلف در ساخت ایران نقش متفاوتی را ایفا کرده اند و همه این فرهنگ ها در شکل دادن هویت ایرانی دخیل هستند بنابراین بدون آذری، لر، بلوچ، گیلک و مازنی و یزدی و.. نمی توان به تعریفی از ایران دست یافت. خطوط کلی فرهنگ ایرانی استخراج شده از این مناسبات است و در عین حال تفاوت هایی وجود دارد که اتفاقاً این تفاوت ها سرمایه عظیم مردم ماست. این تنوع خلاق و همنشینی دارای ارزش است لذا اگر می خواهیم به تعریف هویت ایرانی برسیم با حذف هیچ چیزی نباید موافقت کنیم چرا که اینها در کنار هم هستند که ایران را می سازند. زبان، آداب، شکل زندگی، شکل لباس، معماری و ادبیات و نوع جغرافیا و تجارب متفاوت این تفاوت ها را به وجود آورده و به اعتقاد من اینها سرمایه های اصلی سیاسی، فرهنگی و حتی اقتصادی این کشور هستند، همه زبان ها و لهجه ها و شیوه لباس پوشیدن ها و نوع غذا و شکل نوروز، بخشی از هویت ما را می سازد. قرار نیست که ما مشابه سازی کنیم برداشت سطحی از تجدد مشابه سازی می کند که می خواهد انسانی را بسازد که به یک شکل لباس می پوشد، یک شکل فکر می کند و به دنیا از یک زاویه نگاه می کند و می گوید باید سبیل گذاشت یا نه باید ریش گذاشت و مو و لباس باید به این شکل باشد. اجازه بدهیم که لباس کردی خودش را در سراسر کشور عرضه کند و تنوع خلاق بتواند از این ترکیب های جدید و هماهنگ با زندگی جدید پدید آورد هنر و موسیقی و غذاهای محلی خودشان را عرضه کنند.
شما به مشترکات و منشا واحد هویت ایرانی در تاریخ گذشته مان اشاره فرمودید اما در تاریخ معاصر کشورمان ما با پدیده جدیدی به عنوان قومیت گرایی مواجه می شویم که نمی توان سابقه تاریخی نیز برای آن یافت و شاید از دهه بیست شاهد ظهور آن هستیم و در ابتدای انقلاب و پس از آن هم اشکالی از آن را می بینیم. ریشه این چالش را در کجا باید جستجو کرد؟
یک برداشتی وجود دارد که برای اینکه خودش را تعریف کند تلاش می کند با تفاوت ها و فاصله گذاری خودش را تعریف کند ؛ این گرایش به اعتقاد من یک گرایش نه چندان عمیق از یک مفهوم است که می توان منشأهای مختلفی را برای آن ترسیم کرد. اولاً برداشت ها و تئوری هایی که از خارج از جامعه ایران وارد جامعه شده و تلاش شده تا به شرایط تاریخی جامعه ما تسری داده شود به نظر من در این تلقی ها مفهوم ایران از ذهن ها پاک شده و تلاش شده تا مفهوم دیگری به جای آن گذاشته شود یک مفهومی به اسم فارس ساخته شده که معلوم نیست چیست و کیست؟ منشأ این تغییر نیز بخشی در فشار و اغواء خارجی است که به روشنی می توان آن را دید و شناسایی کرد و افرادی دانسته و بسیاری ندانسته در این وادی وارد شده اند. جاه طلبی های فردی هم در این موضوع موثر بوده اند. در دوره معاصر ما تلاش بسیار گسترده ای شد که ثابت کنند بلوچ ریشه عربی دارد تزهای دکتری زیادی هم نوشته شد کشورهای عربی سرمایه گذاری و حمایت بسیاری کردند. در حالی که مطالعات زبان شناسی نشان می دهد که قوم بلوچ از شمال غربی ایران حرکت کرده و ریزش زبان بلوچی در صفحات میانی وجود دارد.
یک ارزیابی ساده انسان شناسی از شکل استخوان بندی و جمجمه در یک نمونه 3224 موردی که بررسی شد 19 نفر ریشه غیرایرانی داشتند و شکل استخوان بندی شان به مردم ایران نمی خورد که این هم طبیعی است. اخیراً هم که یک گزارش از آزمایشان بر ژن در مرزهای ایرانی منتشر شد و نشان می داد که مردم ایران از ده هزار سال پیش دارای همبستگی نژادی هستند. منظورم از این بحث این نیست که بخواهیم به برتری نژادی برسیم تنها انسان است که دارای ارزش است اما به هر حال این انسان هم دارای ویژگی ها و مشخصه هایی است که در جغرافیای ایران یک سابقه مشترک و همبستگی را نشان می دهد. در حالی که تلاش های صورت گرفته در بلوچستان به دنبال این بود که با چیدن این پازل که شما عرب هستید پس ... و اهل سنت هم هستید پس..! ایجاد یک جدایی و نقار بکند.
ما در دهه بیست ظهور جدی و سیاسی بحث اقوام را می بینیم اما از خیلی وقت پیش انگلیسی ها و حتی روس ها در گوشه و کنار با شخصیت ها و گروه ها ارتباط می گرفتند و تلاش می کردند تا در این نائره بدمند؛ نه اینکه بخواهند به تفاوت اقوام ایرانی احترام بگذارند بلکه به این معنا که تفاوت را به اختلاف و تعارض بدل کنند. یک زمان به این شکل به تفاوت ها نگاه می شود که ما ده نقطه اشتراک داریم دو نقطه تفاوت هم داریم که ریشه آنها هم در بسیاری موارد می تواند مشترک باشد و زمان دیگری تلاش می شود این تفاوت ها در مقابل هم قرار بگیرند. این سوال مطرح است که آیا ارامنه و آذری ها از دو ریشه جدا هستند و یا اینها ایرانی نیستند؟ وقتی در گنجه مسجد جامع آتشکده بوده و مسجد شده است و کلیسای جامع ایروان هم آتشکده بوده و به کلیسا تبدیل شده است اینها یک قومند که گذشته شان زرتشتی و مهرپرستی بوده اند اما در تعریف دیگری اینها روبروی هم قرار می گیرند و آدم های کوتوله در هر دو طرف خودشان را در تقابل با هم تعریف می کنند و شما نقش روسها را در این تقابل باید ببینید.
این جوک هایی که بعضاً گفته می شود هم ریشه در تحریکات و تلاش های بیگانگان دارد و پیش از تاریخ معاصر ما مثال آن را در ادبیات و فرهنگ مان نداریم ببینیم از چه زمانی آذری ما به بلاهت متهم شد یا شمالی ما که هر متجاوزی جرأت کرده از البرز عبور کند او به نمایندگی از ایران با این مهاجم جنگیده باید غیرتش زیر سوال برود؟ ستارخان را من نماد معصومیت مشروطیت می دانم هیچ کس به این اندازه با خلوص برای مشروطه تلاش نکرده است و میرزا کوچک خان هم همینطور است بعد به یک باره این نمایندگان آزادیخواهی ایرانی متهم می شوند و مورد تمسخر قرار می گیرند. ردپای استبداد ایرانی و اشراف ضد مشروطه قاجاری را می توان در شکل گیری این جوک ها دید یعنی آذری، قزوینی، بختیاری و رشتی هنوز هم باید هزینه پیشتازی اش در مشروطه را در این جوک های سخیف بپردازد . آنچه که ما الآن باید به آن توجه کنیم این است که اینها از مرز لطیفه گذشته و هیچ لطفی ندارد، به مسخرگی کشیده شده و ایجاد نقار و کینه می کند و هرکس که این کشور را دوست دارد و برایش مهم است باید با آن مبارزه کند و در این شرایط ناگوار کشور باید با هم بخندیم نه به هم.
در هر حال اگر بخواهیم به دنبال مشترکات بگردیم مثلاً بخواهیم معماری ایرانی را تعریف کنیم طبیعتاً باید این نمادها و نشانه ها را از گوشه گوشه ایران بتوانیم پیدا کنیم هیچ لازم نیست که معماری که در گیلان شکل می گیرد در جنوب کشور هم عیناً اتفاق بیافتد؛ المان ها و نمادهای معماری ایرانی را در سرتاسر این جغرافیا باید جستجو کرد و سرمایه ما همین چیزی است که در گوشه گوشه ایران به وجود آمده است حذف حتی یک تجربه کوچک ظلم بزرگی به مردم ایران است هیچ گویش و فرهنگ و سنت محلی نباید از بین برود اینها سرمایه هایی هستند که باید باقی بمانند، اینها انباشت تجربه ایرانی در طول هزاره هاست و هیچ کدام خلق الساعه شکل نگرفته اند. قومیت اگر در چارچوب ایران تعریف شود و مراد به دست آوردن و حفاظت از تنوع خلاق باشد سرمایه است؛ همچنان که امام بر آن تاکید کرده اند در عین حال مشترکات هم سرمایه هستند یعنی شما می بینید که یک نقطه اشتراک در بین مردم جنوب شرق و شمال غرب ایران وجود دارد این هم یک سرمایه است که باید شناخته و حفاظت شود. اینها در کنار هم به سرمایه های فرهنگی و میراث ما شکل می دهند و بقای این کشور در گروه به رسمیت شناختن این پدیده است.
یکی از عواملی که بحث قومیت را در ایران حساستر کرده است بحث پراکندگی اقوام در مرزهای ایران فعلی است؛ به خودی خود مرزها برای هر کشوری مسئله حساسی هستند و طبیعتاً قدرت های همسایه همواره نیم نگاهی برای نفوذ و گسترش قلمرو خودشان دارند و بعد دیگر قضیه این است که مرزها معمولاً سهم کمتری از توسعه برخوردار می شوند مشکلی است که امریکا هم با مرزش با مکزیک داشته است؛ بحث اقوام به ویژه به خاطر این دو ویژگی در دوران معاصر چالش برانگیز بوده است. ارزیابی و تحلیل شما برای مدیریت و حل این چالش چیست؟
من معتقدم که ما توسعه را باید برمبنای تخصیص بهینه منابع از صفحات میانی به جدار مرزها بکشیم. من این را نوشته ام و در دوران مدیریتم در شورای عالی مناطق آزاد نیز براساس مطالعات گسترده آن را ارائه کرده ام و سخت به آن معتقدم. وقتی از منابع صحبت می کنیم متاسفانه در رابطه با ذخایر زیرزمینی و به طور مشخص نفت صحبت می کنیم اما در تحقیقی که من انجام دادم به این نتیجه دست یافتم که تنها همین شکل گربه و جدار مرز می تواند حداقل 500-400 میلیارد دلار چرخه مالی ایجاد کند و تبعات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی را هم محاسبه کردم که چگونه مردم منطقه را به هم گره می زند و صلح را به یک پدیده به صرفه برای همگان تبدیل می کند و جنگ و ناامنی برای هیچ کس نمی صرفد، یعنی زندگی مردم منطقه آنقدر به هم تنیده خواهد شد که براساس هم نشینی مناسبات جدید امنیتی پدید آید.
ما اگر بتوانیم توسعه را به جدار مرز بکشانیم برای بقای این توسعه حتماً باید مناسباتی را با آن سوی مرز ایجاد کنیم یعنی تبدیل توسعه به غایتی که همه دنبال آن هستند. این توسعه می تواند از مرز بلوچستان آغاز شود و مرز سیستان و خراسان و دریای مازندران و اردبیل و آذربایجان شرقی و غربی و کردستان و خوزستان و خلیج فارس را پوشش دهد؛ به واسطه مسئولیتی که داشتم الآن تک تک پروژه ها هم در ذهنم هست که چه مواردی می تواند این توسعه را فراهم بیاورد. چون منابع محدودند اگر در هر منطقه ای بتوان پیشتازترین سرفصل اقتصادی را یافت که گسترده ترین بستر اجتماعی را دارد محور توسعه در آن منطقه خاص را پیدا کرده ایم و اگر این سرفصل درست انتخاب شود و روی آن تمرکز صورت گیرد مثل آهنربا سایر مشکلات را حل خواهد کرد یعنی اگر چرخه ثروت و شکوفا کردن امید را در یک ناحیه به جریان بیندازیم طبیعتاً لازم نیست من به آموزش و بهداشت و فرهنگ آن ناحیه فکر کنم خود به خود به وجود خواهد آمد جامعه شکوفا و انسان های شکوفا منابع مورد نیاز خود را جذب خواهند کرد؛ پزشک جذب خواهد شد بیمارستان می آید هنر شکل خواهد گرفت. مثلاً این شکل گربه بیش از 12500 گونه تنوع گیاهی دارد در حالی که کل اروپا 12500 گونه گیاهی دارد. این یک نگاه نو به این سرزمین است که تنوع گیاهی ما به اندازه کل اروپاست؛ این یک ثروت است و از هزاران زاویه دیگر می توان نگاه کرد که این سرزمین چه فرصت هایی را برای ما فراهم می کند.
مادامی که مردم این سوی مرز با آن سوی مرز مقایسه می شود و درآمد یک سی ام است خیلی از مسایل در این وسط قربانی می شود و بسیاری از ضرورت ها کمرنگ می شود موضوع معیشت مردم موضوع بسیار جدی هست؛ من یک بار در مورد بحث محیط زیست این را نوشته بودم که کسی نمی تواند به خانواده ای که در سرما گرفتار است و سوخت به او نمی رسد و درخت قطع می کند چیزی بگوید او ناچار است و باید درخت قطع کند اگر قرار است درخت کنده نشود همه باید بهای آن را بپردازند نه آن خانواده گرفتار در سرما. مشروعیت حکومت در این است که بتواند یک زندگی همراه با آرامش با امیدهای بلندمدت را برای انسان ایرانی تأمین کند.
انسانها در طول حیات بشری از گذشته های دور تا به الآن تجارب مختلفی داشته اند و به دلیل انباشت تجربه ملت ها به این نتیجه رسیده اند و بقیه و به ویژه سیاستمدارها هم چون این تفکر فراگیر شده ادعا می کنند که "انسان مهم ترین سرمایه ملتها است" و آن هم انسانی که در تعامل با یک جامعه در حال زیست است.
توسعه ای که تلقی پایدار از آن می شود اگر چه ممکن است اقتصاد در آن محور اصلی باشد ولی وقتی کامل خواهد بود که اجتماع و فرهنگ و امنیت و سیاست و محیط زیست بر محور انسان در هم ادغام شوند. دیگر نمی شود فکر کرد که در جایی توسعه اقتصادی شکل می گیرد ولی از نظر اجتماعی شکل نمی گیرد یعنی اگر زمانی هم کسی می توانست این بحث را مطرح کند الآن دیگر این تفکر مرده است. ممکن است که در ابتدا نیازهای اولیه بسیار ضروری باشند اما به محض اینکه تامین شد نیازهای ثانویه بروز خواهد کرد و برای انسان هنر، لباس و تفریح مهم خواهد شد.
بخشی از مشکلات ما در حوزه مرزها که خواه ناخواه در بحث اقوام خود را نشان می دهد مشکل عدم توسعه جوامع همجوار و ناامنی و مشکلاتی است که از این ناحیه منتقل می شود؛ در این راهبرد که ارائه فرمودید چه دیدگاهی نسبت به این مقوله وجود دارد؟
ما وقتی راجع به ایران صحبت می کنیم رفاه، توسعه و آزادی را هم برایش می خواهیم. ما به عنوان یک انسان ایرانی طبیعتاً به این موضوعات فکر می کنیم در این راهبرد توسعه نیز نمی توان فکر کرد که می توان توسعه پیدا کرد در حالی که کشورهای همسایه مان دچار مشکل و عقب مانده هستند. هدف توسعه و رفاه انسان ایرانی است اما انسان به معنای کلی اش هم مدنظر است.
این شکل گربه در یک سری تحولات در دوره معاصر به وجود آمده است؛ ترکمانچای، آخال و پیمان هرات این شکل را به وجود آورده اند ایران فرهنگی جایی فراتر از این مرزهاست که چچن و اینگوش و ولگا و دن از یک طرف و از سوی دیگر تا تاجیکستان و فرارودان و جنوب خلیج فارس و ناحیه سند را فرا می گیرد در این گستره جغرافیایی یک خویشاوندی وجود دارد. این بحث ها قرار نیست یک وجه تخریبی و تهاجمی داشته باشد بلکه در رابطه با یک خویشاوندی صحبت می کنم. خویشاوندان لازم نیست حتماً کنار هم باشند هر جا که می خواهند باشند. ما اگر برای هر انسانی رفاه طلب می کنیم برای خویشاوندمان بیشتر خواستاریم. بنابراین ما به مرزهایمان باید یک نگاه اینگونه هم داشته باشیم. مثلاً کرد تقسیم شده است در حالی که ریشه ایرانی دارد اما نقشه کشیدن های دوران معاصر و دخالت قدرت ها و مناسبات و نامناسبات اینها را جدا کرده است ما باید به این مرز احترام بگذاریم به هیچ وجه نباید نقض این مرز مراد باشد ولی بیشترین همکاری را در این حوزه مشترک داشت؛ یعنی به جای اینکه این مرز بستری برای نقار به وجود آورد بستری برای همکاری را فراهم می کند. یک زمانی خویشاوند خودش را در این "پان ها" خودش را تعریف می کند که می خواهد ادعا کند که آنها متعلق به من هستند اما در این تفکر ما می گوییم ما با هم هستیم ما خویشاوند هم هستیم و برای رفاه تو من فکر و ایده دارم؛ نمی خواهم از جیبم به تو صدقه بدهم بلکه ما با هم می توانیم تحولاتی را تعریف کنیم که دو طرف برخوردار شوند. ما با احترام کامل به مرزها توسعه را نباید از آن سوی مرز دریغ کنیم اگر مرز آباد شود هم آبادی برای آنهاست و هم برای ما و در این بده و بستان هر دو برخوردار می شوند. اساساً "کشورهای فقیر همواره همسایگان بدی هستند" حالا ما می توانیم همسایگان مان را که اتفاقاً خویشاوند هم هستیم چرخه ای را به وجود بیاوریم که ثروت جاری باشد و همسایه های ما برخوردار شوند ما با این کار امنیت و صلح را می خریم. ناتوانند کسانی که آنقدر فضا را تنگ می گیرند که به هم تنه می زنند می توان آنقدر فضا را باز تعرف کرد که همه برخوردار شوند نمی خواهم ادعایی گزاف کنم اما حداقل این نقشه تا جایی که من کار کرده ام این استعداد را دارد.
بیشترین تهدیدها و فرصت ها برای ما در کشورهای همجوار نهفته است مخصوصاً ما که 15 کشور همسایه داریم که یک سوم آنها هم در خشکی محصور هستند و هیچ کشوری در جهان چنین وضعیتی ندارد. من در سیاست خارجی هم به این معتقدم گاهی حرف این نگاه زده شده اما در واقعیت اینگونه نبوده است.
در چالش های که پیرامون بحث اقوام مطرح می شود عموماً نگاه کنترل و رفع خطرات مطرح است اما به نظر می رسد می توان با فراهم آوردن زمینه های توسعه این خطرات را به شکل فعال و بابرنامه رفع کرد و بستر و زمینه شکل گیری آن را از بین برد نظر شما دراین رابطه چیست؟
انسان به صورت کلان منشأ و منبع ثروت است و انسان ایرانی در داخل این گربه باید هدف توسعه باشد. هر یک نفر انسان ایرانی دارای ارزش است، هر مجموعه ای از آن ارزش دارد؛ این تجارب انباشته دارای ارزش است. ما اگر بپذیریم که انسان ایرانی با هر باور و شکلی دارای ارزش است به نگاه نویی می رسیم نه فقط برای بحث قومیت در بحث زنان هم همینطور. باید بپذیریم که ثروت، قدرت و منزلت منابعی هستند که باید عادلانه در بین انسان ایرانی توزیع شود بعضی ها راه حل های سهم خواهانه ارائه می دهند که من با آن مخالفم بلکه باید بستر به گونه ای فراهم باشد که هرکسی که توان و پشتکار دارد و تیزهوش است و می تواند جمع بندی های خوب داشته باشد بتواند در سه مولفه قدرت، ثروت و منزلت به سهم درخور و شایسته خودش دست پیدا کند و به دست بیاورد نه اینکه بیاییم بین گیلک و یزدی تقسیم کنیم بلکه امکان آن باشد. یعنی مثلاً در یک مسابقه دومیدانی یک نفر به خاطر نداشتن کفش و لباس و نخوردن غذا یا آغاز کردن مسابقه از صدمتر عقب تر بازنده نباشد بلکه همه به طور مساوی از امکانات برخوردار باشند و هر کس که توانست جلوتر از بقیه باشد حق اوست و امکان برایش فراهم باشد. قانونمندی ها باید گرایش رسیدن به این سمت را نشان دهند اگر ما بپذیریم که این گربه ملک مشاع مردم ایران است و باید در این بستر شما و من رشد کنیم.
در بحث قومیت ما باید بستر را بازتر ببینیم؛ یک تحقیق در رابطه با فقر و توسعه نیافتگی و دیگری در مورد زبان و فرهنگ صحبت می کند اما چیزی که در این نوشته ها خودش را نشان می دهد و بعضی وقت ها نیز با تندی بیان می شود این است که مجموعه ای از عوامل نظیر مذهب و فقر و توسعه و زبان و .. تحت این نام خودشان را مطرح می کنند و مجموعه ای از مسائل بعضاً نامربوط در قالب یک بحث فشرده شده اند و به این شکل ارائه می شوند و بدتر اینکه همه این بحث ها با نگاه سیاسی ارائه می شود یعنی سیاست اینقدر عزیز است که ب اید همه چیز در آن گنجانده شود؟ ما مسائل مان را معمولاً به موضوعات پیچیده و کلاف سردگمی تبدیل می کنیم که مشخص نیست چگونه باید آن را حل کرد و تنها می توان در مورد آن شعار داد و هیچ وقت به نتیجه نرسید. موضوع مذهب یک موضوع جدا از قومیت است که باید جداگانه مورد بررسی قرار گیرد و ما باید برای آن راه حل داشته باشیم، مسئله اقتصادی را باید جداگانه حل کنیم.
ما برای اینکه بتوانیم به راه حل برسیم لاجرم باید بتوانیم این پدیده را تجزیه و سپس تحلیل کنیم. من معتقدم برخی از پاسخ ها اقتصادی است یعنی اگر ما بتوانیم در مرزهای کشورمان توسعه اقتصادی را شکل بدهیم به گونه ای که امید به آینده شکل بگیرد. موضوع قومیت در چارچوب ایران پدیده ای است که باید با احترام از آن صحبت کرد و کسانی که ایران را دوست دارند باید کمک کنند تا این پدیده اجتماعی از رادیکالیسم تخلیه شود. ما درباره مسئله قومیت به شدت به تاریخ مان نیاز داریم تا بتوانیم مسائل را به درستی بشناسیم. به هر حال ما پیش فرض هایی داریم که ایران ملک مشترک ماست تجزیه طلبی و اغوای خارجی امر مذمومی است آن وقت مثلاً وقتی درباره فرقه دموکرات آذربایجان گفتگو می کنیم خواهیم دانست که باقراوف و استالین دوستان ایران و ایرانی نیستند و باید اجازه بدهیم اسناد در این باره داوری کنند و بپذیریم که می توان با گفتگو این مسائل را حل کرد. گفتگو کمک خواهد کرد تا مسئله قومیت از رادیکالیسم تهی شود و اگر توانستیم برپایه گفتگو و استناد به اسناد نشان بدهیم که فرقه دموکرات تلاشی برای تجزیه آذربایجان بوده یا تلاشی وجود داشته که بلوچ را عرب معرفی کند آن وقت بهتر خواهیم توانست درست را از نادرست تشخیص دهیم. اگر ما این تاریخ را نداشته باشیم نسل هایی که پشت سر هم می آیند می خواهند این تجربه ها را تکرار کنند چون انباشت تجربه صورت نگرفته است.
بنابراین در بحث قومیت باید اول کمک کرد تا از رادیکالیسم تهی شود سپس اجازه داد که تاریخ و اسناد درباره آن قضاوت کنند و در ادامه به تجربه هایی که داشته ایم توجه کنیم و در عین حال به تفاوتها احترام بگذاریم، مدارا را زیاد کنیم و بحث را از مسئله غامضی که تحت عنوان قومیت مطرح شده خارج کرد و آن را جدا جدا حل کنیم. مسائل قابل حل هستند در عین حال به واسطه عدم درک این پدیده فرصتها به سرعت در حال از دست رفتن هستند چرا کسی باید با زبان و لباس مخالفت کند؟ نشست و برخاست و آداب و رسوم اقوام سرمایه های این کشور هستند. ضرب المثل های اقوام تجربه فشرده نسلهاست همه اینها باید حفظ و با دیگر اقوام مبادله شود. با فرض اینکه اشتراکات اساس و بنیان کشور هستند این بستر برای شکل گیری بده و بستان و مراوده باید پدید آید و تفاوت ها محترم شمرده شوند این تفاوت ها از یک ریشه برخاسته اند مانند شاخه های یک درخت و همگی ارزشمند است یک شاخه در غرب کشور و در جغرافیا و فضای آنجا به شکلی رشد کرده و در شرق نیز به شکلی دیگر، اما همه از یک آبشخور ریشه گرفته اند. تبعیض، فقر، اغوای خارجی و جاه طلبی های فردی یک سری از مسائل را به وجود آورده است که بالاخره یک تجربه سویی وجود دارد که عده ای خواسته اند این گربه نباشد ودر این دعوا هم همه خودشان را با قومی طرف کرده اند
با توجه به تجربه انقلاب اسلامی ودفاع مقدس نگاه روحانیت شیعه و به ویژه امام خمینی را به مسئله ملیت چگونه می بینید؛ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس آزمون های سختی در زمینه وحدت ملی و حفظ تمامیت ارضی بوده اند که امام با تعصب و غیرت خاصی از آن سربلند بیرون آمده اند ارزیابی تان از این موضوع چیست؟
در ابتدای انقلاب یک درک خاصی در بعضی افراد وجود داشت که فکر می کردند انقلاب اسلامی یک پدیده خلق الساعه است در حالی که به باور من انقلاب اسلامی یک تجربه است که نتیجه انباشت تجربه ملت ایران از مشروطه و ماقبل آن است و در اشکال مختلف تکوین پیدا کرده تا به اینجا رسیده و آخرین آن هم نیست و جریان تجربه آموزی ادامه دارد. در بررسی انقلاب اسلامی باید مشروطه را دید همچنان که باید جنبش تنباکو و نهضت ملی شدن صنعت نفت را بررسی کرد.
یک عده ای که از وسط کار وارد شده بودند و قادر به درک و پی گیری این جریان نبودند آن قدر اسلام شان را عبوس و سطحی تعریف می کردند که جایی برای ایران نمی ماند و به محض اینکه شما می گفتی ایران گویی که در باور مذهبیات خلل ایجاد شد و نگفتن اسم ایران گویی افتخار بود و بخشی از تبعاتی که ما امروز شاهدش هستیم در تضعیف همین ایرانگرایی است. اسم ایران کمتر مطرح می شد و بعضی ها که می خواستند ایران را در مقابل اسلام قرار دهند امام مخالفت کردند.
در جمهوری اسلامی هر چه که جلوتر رفتیم هم در بیانات امام و هم در اعلامیه های جنگ کاملاً می توان توجه به هویت ملی را نشان داد. امام در مورد نام اروندرود تاکید داشتند که اروند و نه چیز دیگر. در اعلامیه های جنگ کلمه "عرق ملی" در آمد یعنی در واقع پدیده ای که در ابتدا مذموم شمرده می شد. الآن هم تازگی ها شنیده ام یکی گفته که خاک چه ارزشی دارد؟! این از همان جنس تفکرات است که فکر می کند این جریان خلق الساعه است، از جایی پریده اند داخل بازی فکر می کنند که کل حکایت همان است که آنها می بینند نه! خاک حتماً دارای ارزش است و این که ایران ارزش دارد معنی اش این نیست که اسلام ارزش ندارد. این مغایرت از همان نوع تفکر است که خودش را در فاصله گذاری ها تعریف می کند. ما طبیعتاً وقتی در این سرزمین زندگی می کنیم آبادانی و پیشرفتش و خاکش و مرزش هم برایمان مهم خواهد بود.
بحث امت اسلامی هم مغایر هویت ملی نیست کشورهای اسلامی هم می توانند به هم نزدیک شوند و این نزدیکی تولید ثروت می کند ثروت هم تنها ثروت اقتصادی نیست می تواند اجتماعی، فرهنگی و سیاسی باشد. ممکن است پیوندهای میان کشورهای اسلامی خیلی گسترده نباشد اما چون جمعیت مسلمانان بیش از یک میلیارد است هر نوع پیوند می تواند مراودات بزرگ و مدارای گسترده و ثروت کلان را رقم بزند.ایرانی بودن را نباید مقابل اسلامی بودن قرار داد همه در سرزمینی به دنیا می آیند و می دانند که خدایی و پیامبری هست و به یک شکل زندگی می کنند و در انتها هم مرگی هست. باورهای مذهبی را نمی توان از وجدان افراد جدا کرد اما مردم بین اینها تعارضی نمی بینند مردم ایرانی هستند در نوروز هم می توانند خدا را عبادت کنند. من فرضاً چون مسلمان هستم فرضاً باید از اشعث بن قیس هم باید خوشم بیاید خب خوشم نمی آید! اگر اشعث بن قیس که در انتها به حضرت علی نیز خیانت کرده در حمله به خوزستان جنایت کرده چرا من باید از او دفاع کنم؟ به هر حال ظلم بزرگی است که این سرمایه های فرهنگی کشور را در مقابل هم تعریف کنیم و اگر این اتفاق بیافتد هر دوی اینها مصرف خواهند شد و اگر یکی سرکوب شود حیات زیرزمینی پیدا خواهد کرد و حیات زیرزمینی یعنی تخریب، یعنی در فقدان گفتگو حتماً محصول موزون نخواهد بود ومیوه ای که به وجود می آید معوج است و شکیل نخواهد بود.
بعضاً شیوه هایی مانند فدرالیسم برای حل موضوع قومیت مطرح می شود و در انتخابات ریاست جمهوری گذشته نیز به شکل فدرالیسم اقتصادی توسط یکی از نامزدها مطرح شد. با توجه به اینکه فدرال در لغت نیز به معنای "اتحاد" است و تجربه آن در جهان هم به همین شکل بوده این راه کار و شیوه چه دردی را از ما درمان خواهد کرد و تا چه میزان با شرایط ما انطباق دارد؟
این بحث ریشه در همان مشکلی دارد که گفتم یعنی وجود رادیکالیسم در بحث قومیت و تا این موضوع از رادیکالیسم خالی نشود شاهد چنین وارونگی هایی خواهیم بود؛ هر کسی یک ستونی را گرفته و معتقد است از طلاست باید روشنایی باشد تا ببینیم این طلا کجاست. فدرالیسم پویش و تلاشی از تفرق برای اتحاد و به هم پیوستن است؛ امریکا و کانادا که ایالت های جدایی بودند و با هم ترکیب شدند که اصلاً به قوم و زبان هم ربطی نداشته است. آلمان دوک نشین های جدا از هم بوده سوئیس کانتون های جدا از هم بوده و جمع شده اند و یک کشور را تشکیل داده اند اینها چه ارتباطی دارد به ایرانی که تنها 2600 سال سابقه دولت ملی دارد؟ کسانی که این مباحث را مطرح می کنند تنها نیمی از بحث را مطرح می کنند، من معتقدم ما در ایران ریشه جدا از هم نداریم و علم و پژوهش های روز هم همین را نشان می دهد. کشورهای مثل سوئیس و بلژیک دوک نشین هایی بوده اند که تاریخ و سابقه زیادی ندارند و در نتیجه تحولات معاصر به وجود آمده اند یا چکواسلواکی دو ترکیب جدا از هم بودند که از هم جدا شدند این ها چه ارتباطی با ایران دارد؟ اینها باید یک تجربه را نشان بدهند که یک کشوری برای این که بهتر رشد کند خودش را شکسته است آلمان شرقی و غربی چه تلاشی کردند تا به هم برسند.
علاوه بر این فدرالیسم در این جوامع نتیجه یک تجربه و کنکاش طبیعی در این جوامع است اما در کشور ما که وسط مرده باد و زنده بادها و به قول شما در انتخابات مطرح می شود و به شکل خام و ناپخته و خالی از محتوا مطرح می شود؛ اساساً افرادی که این بحث را مطرح می کنند هدف شان مشخص نیست و معلوم نیست با این شعار چه مشکلی و به چه طریقی قرار است حل شود. کسی که این بحث فدرالیسم اقتصادی را مطرح می کند ناخودآگاه این را عنوان می کند که گویی یک جای ایران آبادان تر از جای دیگر است و احیاناً یک قوم فارس که هیچ وقت تعریف نشده کیست از بقیه برخوردارتر است در حالی که توسعه نیافتگی ما در گوشه گوشه کشور دیده می شود.
فدرالیسم قومی هم که وقتی مطرح می شود از اساس یعنی تجزیه طلبی؛ یعنی تعریف هویت های متعارض با هم و مرزکشی و ایجاد جدایی و کینه در بین ملت ایران. من نمی خواهم بگویم کسی عامداً چنین چیزی پس ذهنش هست اما من ریشه خیلی از اینها را بیرونی می بینم و خیلی از اینها را پس مانده تفکرات حزب توده و جریانات چپ می دانم و یک سری تفکراتی که این شکل و هیکل بزرگ ایران برایش مطلوبیت ندارد و هیزم بیار این معرکه شدهاند. فدرالیسم از کدام بستر تاریخی و اجتماعی در جامعه ایران بیرون آمده است؟ یا فدرالیسم اقتصادی یعنی چه؟ من می گویم پیشتازترین عنصر اقتصادی و گسترده ترین بستر اجتماعی هر منطقه و ناحیه می تواند محور توسعه باشد این چه نیازی به فدرالیسم دارد؟ یا ترانزیت می تواند بستر مهمی باشد که ما از این سرزمین برای همسایگان محصور در خشکی مان استفاده کنیم.
اشکال این گونه تحلیل ها این است که مجموعه ای از بحث ها و تبعیض ها و مشکلات و مسائل تاریخی را در یک عنوان واحد به اسم قومیت مطرح می کند در حالی که اینها مباحث جدا از هم هستند اقتصاد جدا از مذهب است و بحث مرز و دخالت خارجی جدا از بحث زبان است! این تجویزها بیش از آنکه بخواهد یک مشکلی را حل کند درصدد است عده ای را دور و جدا کند ومخاطرات جدی برای کشور دارد. اگر یک کرمانشاهی می تواند در بندرعباس مدیریت کند و ثروت و بهره وری تولید کند چرا نباید از آن استقبال کرد؟ یا اگر در چابهار ترکیب نیروی انسانی تبریزی و بلوچ شکوفایی به وجود می آورد و با شناخت دو محیط ایده های نویی را پدید می آورد چرا نباید از این ترکیب حمایت کرد؟ اصلاً این تلاقی و تداخل ها سرمایه ما هستند.
بنابراین به نظر من در بحث کارشناسی فاقد بنیان های تئوریک و از نظر سیاسی به شدت خام و احساسی است و بستری است که می تواند زمینه های تاثیرگذاری های خارجی و دخالت بیگانگان را فراهم کند در نهایت نیز هیچ مسئله ای را از مشکلات عدیده این کشور حل نخواهد کرد و برعکس بر چالش ها خواهد افزود اصلاً معلوم نیست کجا شروع می شود و کجا انتهای آن است بورورکراسی را پیچیده و بغرنج خواهد کرد و لذا خواهش دارم از همه کسانی که به صلح و هم نشینی فکر می کنند بدانند که کشور ما به اندازه کافی مشکل دارد و مسائل جدیدی را خلق نکنند و به جای راه حل بنشانند. این عده قطعاً در توجیه این که این راه حل تا چه میزانی منافع ملی را تأمین می کند دچار مشکل خواهند داشت ممکن است ادعا کنند که منافع یک منطقه و نقطه ای را فراهم کند که آن را هم من معتقدم که نخواهد توانست توسعه جامعه ما و منافع خرده بورژوازی تبریز به هم پیوند خورده است این شیوه ها یعنی محروم کردن اقتصاد ایران از آن پتانسیل و محدود کردن آن خرده بورژوازی در منگنه تنگ یک نقطه؛ در صورتی که اگر تبریزی می تواند در آبادان غوغا کند باید اجازه بدهیم که این کار را بکند. ما در بحث حجاب هم کاش به جای این برخوردها لباس های محلی مان را ترویج می کردیم آن قدر رنگ و شادی در جامعه پخش می شد اما متاسفانه یک سری تفکرات وجود دارند که فکر می کنند اگر رنگ باشد یعنی حجاب و مذهب نیست! اگر ما بتوانیم یک جریان مدارا را در کشور ترتیب دهیم اتفاقاً به جای جداکردن ها باید این تعامل ها و ارتباط ها را گسترش داد و بالنده کرد و خود این مناسبات بازارها و تحولات جدید را ترتیب خواهد داد.