اصغر میرشکاری
در نگاه ارزشمدارانه از جمله شاخصههای حاکمیت سالم می توان از خیرخواهی حکام برای مردم و گردش صحیح و شفاف امور در زمینه های مختلف از جمله امور مالی (بیت المال) و اطلاعاتی (در معنای آگاهی بخشی وگردش شفاف اطلاعات و نه امنیتی آن) نام برد که :
«...اما حق شما بر من (نخست)این است که از خیرخواهی(نصیحت)شما دریغ نورزم و بیتالمال را در راه شما به طور کامل به کار گیرم و شما را تعلیم کنم تا از جهل و نادانی رهایی یابید و شما را تربیت کنم تا فراگیرید و آگاه شوید.» (نهج البلاغه،خطبه 34،ترجمه آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی)
(ازاین مقولات ،خیر خواهی مسئولین برای مردم و موضوع بیت المال بحث مفصل و مبسوطی را می طلبد که امید است در فرصتی مناسب از دیدگاه امام خمینی(س)به آن پرداخته شود)اما اجمال قضیه اینکه آگاهی مردم بر حقوق خویش و وظایف و تکالیف حکمرانان می تواند بهترین و سالمترین وسیله حفظ صحت و سلامت راه در همه زمینه های اجتماعی باشد.
از طرف دیگر جباران و حکام جور و ستم تا می توانند،پرده جهالت می گسترانند تا از نادانی و نا آگاهی مردم سود سوء بجویند و خود بر گرده آنان سوار شوند.اما در این میان نقش مصلحین اجتماعی در جهت احقاق حقوق مردم داستان دنباله داری به درازای تاریخ است که همواره ادامه دارد.
امام خمینی هم به عنوان مصلح بزرگ اجتماعی که تلاش وی برای نجات ملت ایران بر اساس حاکمیت دستورات اسلام بود، از همان شروع مبارزه بر شیوه جد بزرگوارش حضرت علی(ع) بر آگاهی بخشی به مردم اقدام ورزید و همواره این مردم بودند که مخاطب وی در سخنرانیها،بیانیه ها، پیامها و... بودند و این امر عقیده و راه و رسم مبارزاتی ایشان بود و آثار باقیمانده از ایشان گویای این واقعیت است و دو سه موردی که ذیلا آورده می شود،نمونه ای از آن همه است :
دستگاه حاکمه برای اغوا و اغفال ملت،دام وسیعی گسترده و به یک سلسله اعمال ظاهر فریب و گمراه کننده دست زده است. و ما اگر در مقابل به بیدار کردن و متوجه ساختن توده مردم اقدام نکنیم و از افتادن آنها به دام استعماری که برای آنان گستردهاند جلوگیری ننماییم،ملت اسلام در معرض فنا و نیستی قرار خواهد گرفت؛فریب خواهد خورد و منحرف خواهد شد؛و در آن صورت علمای اسلام و جامعه روحانیت علاوه بر آنکه خواه ناخواه خود نیز راه نیستی و انحراف را خواهد پیمود و خدای نخواسته از میان خواهد رفت، پیش خداوند تبارک و تعالی نیز مسئول و مواخذ خواهد بود که چاه را دید و نابینایان را ازافتادن در آن بر حذر نداشته است. ما اگر بتوانیم در مقابل این دسیسه و توطئههای شاه،فقط مردم را بیدار و آگاه سازیم و نگذاریم که گول بخورند و تحت تاثیر برنامه فریبنده او قرار بگیرند،حتما او را با شکست مواجه خواهیم ساخت و درمانده خواهیم کرد. ما که نمی خواهیم به جنگ توپ و تانک برویم که می گویید از ما ساخته نیست،چه کار می توانیم بکنیم و مشت با درفش مناسبت ندارد؛ بزرگترین کاری که از ما ساخته است بیدار کردن و متوجه ساختن مردم است. آن وقت خواهید دید که دارای چه نیروی عظیمی خواهیم بود که زوال ناپذیر است و توپ و تانک هم حریف آن نمی شود. (صحیفه امام،ج 1 ،ص 134- اواخر دی 1341)
آن حضرت در روزهای اوج گیری انقلاب و نزدیکیهای پیروزی از جامعه مورد نظر خود چنین ترسیمی ارائه میدهند:
جامعه آینده ما،جامعه آزادی خواهد بود و همه نهادهای فشار و اختناق و همچنین استثمار از میان خواهد رفت. انسانی که امروز در نظام پلیسی از فعالیتهای فکری و آزادی در کار محروم شدهاست، تمامی اسباب ترقی واقعی و ابتکار را به دست خواهد آورد. جامعه فردا، جامعه ارزیاب و منتقدی خواهد بود که در آن تمامی مردم در رهبری امور خویش شرکت خواهند جست. (صحیفه امام ،ج 4 ،ص359 ،مورخه 16/8/57 )
با در نظر گرفتن ضرورت آگاهی بخشی به مردم است که بعد از پیروزی انقلاب و تشکیل نظام اسلامی و حتی در روزهای اوج دفاع مقدس باور خویش را چنین اعلام می دارند:
در جمهوری اسلامی ،باید صادقانه تمامی اخبار و خصوصا مسائل مربوط به جنگ و نحوه برخورد دولتهای بزرگ با ملت ایران، برای مردم بازگو شود. (صحیفه امام،ج 17 ص13 ،مورخه 7/7/61)
و این راه و روش و داب همیشگی حضرت امام بود و بر آن اصرار می ورزید و حاصل اینکه این آگاهی بخشی عمومی،اثر بخشی داشت و نتیجه آن فروپاشی نظام جورو ستم شاهنشاهی و شگل گیری نظام مقدس جمهوری اسلامی بر اثر فداکاریها و جانفشانیهای مردم در پرتو رهبریهای صادقانه حضرت امام بود. اما همان طور که در همه ادوار و در دوران حاکمیت جور و جهل و تباهی و تاریکی،تک ستارگانی آزادمنش و «حرگونه»باطل را وامی نهند و طریق حق را می گزینند، درواقعه 15 خرداد1342 طیب حاج رضایی با انتخابی آگاهانه،نقشی بی بدیل ،تاثیر گذار و ماندگار بازی کرد و گرچه در سال 1332 و کودتای 28 مرداد نقشی بارز داشت و لقب «تاج بخش»گرفته بود و مدتی را بر این راه روش سپری کرد،اما در اثر تحول روحی به نهضت اسلامی پیوست و نام خویش را جاودانه ساخت.
به دنبال تظاهرات پر شور روز عاشورا تحت پوشش هیاتهای عزاداری در تهران و پشتیبانی مردم از امام خمینی(س)و راه و روش وی و محکوم کردن واقعه فیضیه و اقدام مزورانه رژیم شاه برای سرکوب مردم توسط گروه شعبان جعفری و اقدام مرحوم طیب برای خنثی کردن این توطئه و پیامد آن قضیه 15 خرداد و نفش بر آب شدن تبلیغات و جارو جنجال های رژیم مبنی بر تحرکات خارجی و ارتباط سران قیام با آن و توزیع و تقسیم پول بین مردم قیام کننده و حرفهای بی اساس دیگر از این قبیل،دستگاه در صدد برآمد تا با یک تیر چند نشان بزند و هم از طیب که از فرمان ملوکانه سرپیچی کرده و مرتکب نمک نشناسی شده بود انتقام بگیرد و هم به طریقی زهر چشمی به قیام کنندگان نشان بدهد و هم به اثبات مدعای دروغین خویش مبنی بر ارتباط خارجی و توزیع پول بپردازد که مثلا کسانی که پول گرفته و بلوای 15 خرداد را راه انداخته اند به دار مجازات آویخته شدند. با این سناریو بود که مرحوم طیب پس از واقعه 15 خرداد به همراه تنی چند از انسانهای آزاده دیگر دستگیر و زندانی شدند و پس از تحمل شکنجههای وحشیانه توسط عمال رژیم که با بدترین شیوه های ناجوانمردانه به اذیت و آزار وی پرداختند و چون به مقصود خویش و اقرار وی نائل نیامدند سرانجام در سحر گاه یازدهم آبان 1342 ایشان را به همراه حاج اسماعیل رضایی به جرم موهوم ایجاد بلوا و آشوب در 15 خرداد،به جوخه اعدام سپردند.
اینکه آیا شهید طیب در واقعه 15 خردا نقش داشته یانداشته و یا سوابق زندگی وی چیست و چه وجوه عبرت آموزی برآن مترتب است،هر چند به جای خود قابل بررسی است،اما چشم پوشی وی از همه موقعیتهای ظاهری وحتی گذشتن از زندگی دنیایی و همه تعلقات آن و پا فشاری بر راه و رسم مردانگی، خود بزرگترین درس فرا راه آزادگان و جوانمردان است و استقامت و ثبات قدم وی در زندان و زیر شکنجه های وحشتناک رژیم پهلوی و تهدیدها و تطمیع ها و خیر خواهیهای ظاهری برای اعتراف و اقرار به گرفتن پول از حضرت امام (س)و خریدن حیات و زندگی دنیوی خود به این قیمت، و پاسخ مردانه وی مبنی براینکه :
«من در زندگی خلاف های زیادی کرده ام ولی هرگز حاضر نیستم به خاطر چند صباحی بیشتر زیستن دامان مرجع تقلیدی را لکه دار سازم» ،گویای روح بزرگ و هدایت یافته آن بزرگوار است که در طول تاریخ انسانیت و آزادگی نمونه های نه چندان زیاد نظیر آن یافت می شود.
داستان اعدام این دو بزرگوار که با شرح و تفصیل و حتی با ذکر جزئیات و نحوه شهادت و شلیک تیر خلاص (البته با نیت ایجاد رعب و وحشت) در روزنامههای آن زمان آورده شده است، از یک زاویه دید بسیار درس آموز و غرور آفرین است.
تصور کنید:در لحظه بستن به چوبه دار و در مقابل و در فاصله چند قدمی گروه مسلح آماده شلیک و سپس تیر خلاص و...و در فضایی چنین رعب آفرین و هراس انگیز،شوخی و مزاح کردن و گفتن و خندیدن و سر به سر عکاسان و حتی ماموران اعدام گذاشتن،آن هم در نهایت طمانینه و وقار و بدون ترس و واهمه قطعا بیانگر روحی بسیار قوی و آرامش یافته بر ساحل ایمان است که :
نشان مرد مومن با تو گویم که چون مرگش رسد خندان بمیرد
و در آخر:
نامشان زمزمه نیمه شب مستان باد تا نگویند که از یاد فراموشانند
روح و روانشان شاد.