امام خمینی (س) درروزدوازدهم بهمن ماه 1357 پس ازورود به فرودگاه مهرآباد،ازآنجا عازم بهشت زهرا شدند ودرحضورمیلیونها نفر از مردم تهران و شهرهاى مختلف ایران،سخنرانی تاریخی خود را درمورد غیر قانونى بودن مجلس و دولت منصوب شاه و مفاسد رژیم ،ایراد کردند که این سخنرانی به شرح زیراست :
اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
ما در این مدت مصیبتها دیدیم؛ مصیبتهاى بسیار بزرگ. و بعضِ پیروزیها حاصل شد که البته آن هم بزرگ بود. مصیبتهاى زنهاى جوان مرده، مردهاى اولاد از دست داده، طفلهاى پدر از دست داده. من وقتى چشمم به بعضى از اینها که اولاد خودشان را از دست دادهاند مىافتد، سنگینى در دوشم پیدا مىشود که نمىتوانم تاب بیاورم. من نمىتوانم از عهده این خسارات که بر ملت ما وارد شده است برآیم. من نمىتوانم تشکر از این ملت بکنم که همه چیز خودش را در راه خدا داد. خداى تبارک و تعالى باید به آنها اجر عنایت فرماید. من به مادرهاى فرزند از دست داده تسلیت عرض مىکنم و در غم آنها شریک هستم. من به پدرهاى جوان داده، من به آنها تسلیت عرض مىکنم. من به جوانهایى که پدرانشان را در این مدت از دست دادهاند تسلیت عرض مىکنم.
خوب، ما حساب بکنیم که این مصیبتها براى چه به این ملت وارد شد. مگر این ملت چه مىگفت و چه مىگوید که از آن وقتى که صداى ملت درآمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد. ملت ما چه مىگفتند که مستحق این عقوبات شدند. ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوى از اول که پایه گذارى شد بر خلاف قوانین بود. آنهایى که در سن من هستند مىدانند و دیدهاند که مجلس مؤسسان که تأسیس شد، با سرنیزه تأسیس شد. ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس مؤسسان. مجلس مؤسسان را با زور سرنیزه تأسیس کردند، و با زورْ وکلاى آن را وادار کردند به اینکه به رضا شاه رأى سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلى بود؛ بلکه اصل رژیم سلطنتى از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلى است و خلاف حقوق بشر است. براى اینکه ما فرض مىکنیم که یک ملتى تمامشان رأى دادند که یک نفرى سلطان باشد؛ بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رأى آنها براى آنها قابل عمل است. لکن اگر یک ملتى رأى دادند- و لو تمامشان- به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقى [است؟] ملتِ پنجاه سال پیش از این، سرنوشت ملتِ بعد را معین مىکند؟ سرنوشت هر ملتى به دست خودش است. ما در زمان سابق- فرض بفرمایید که زمان اول قاجاریه- نبودیم؛ اگر فرض کنیم که سلطنت قاجاریه به واسطه یک رفراندمى تحقق پیدا کرد و همه ملت هم- ما فرض کنیم که- رأى مثبت دادند اما رأى مثبت دادند بر آغا محمد خان قَجَر و آن سلاطینى که بعدها مىآیند؛ در زمانى که ما بودیم و زمان سلطنت احمد شاه بود، هیچ یک از ما زمان آغا محمد خان را ادراک نکرده؛ آن اجداد ما که رأى دادند براى سلطنت قاجاریه، به چه حقى رأى دادند که زمان ما احمد شاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر ملت دست خودش است.
ملت در صد سال پیش از این، صد و پنجاه سال پیش از این ملتى بوده، یک سرنوشتى داشته است و اختیارى داشته ولى او اختیار ما را نداشته است که سلطانى را بر ما مسلط کند. ما فرض مىکنیم که این سلطنت پهلوى، اول که تأسیس شد ما فرض مىکنیم که به اختیار مردم بود و مجلس مؤسسان را هم به اختیار مردم تأسیس کردند، این اسباب این مىشود که- بر فرض اینکه این امر باطل صحیح باشد- فقط رضا خان سلطان باشد؛ آن هم بر آن اشخاصى که در آن زمان بودند. و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتى که الآن بیشترشان- بلکه الّا بعضِ کم، بعض قلیلى از آنها- ادراک آن وقت را نکردهاند، چه حقى داشتند ملت در آن زمان سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؟ بنا بر این سلطنت محمد رضا اولًا که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تأسیس شده بود، مجلس غیر قانونى است، پس سلطنت محمد رضا هم غیر قانونى است. و اگر سلطنت رضا شاه فرض بکنیم که قانونى بوده، چه حقى آنها داشتند که براى ما سرنوشت معین کند؟ هر کسى سرنوشتش با خودش است. مگر پدرهاى ما ولىّ ما هستند؟ مگر آن اشخاصى که در صد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، مىتوانند سرنوشت ملتى را که بعدها وجود پیدا مىکنند آنها تعیین بکنند؟ این هم یک دلیل که سلطنت محمد رضا سلطنت قانونى نیست. علاوه بر این، این سلطنتى که در آن وقت درست کرده بودند و مجلس مؤسسان هم ما فرض کنیم که صحیح بوده است، این ملتى که سرنوشت خودش با خودش باید باشد در این زمان مىگوید که ما نمىخواهیم این سلطان را. وقتى که اینها رأى دادند به اینکه ما سلطنت رضا شاه را، سلطنت محمد رضا شاه را، رژیم سلطنتى را نمىخواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یک راه است از براى اینکه سلطنت او باطل است.
حالا مىآییم سراغ دولتهایى که ناشى شده از سلطنت محمد رضا و مجلسهایى که ما داریم. در تمام طول مشروطیت- الّا بعض از زمانها آن هم نسبت به بعض از وکلا- مردم دخالت نداشتند در تعیین وکلا! شما الآن اطلاع دارید که در این مجلسى که حالا هست- چه مجلس شورا و چه مجلس سنا- و شما ملت ایران هستید، شما ملتى هستید که در تهران سکنى دارید، من از شما مردم تهران سؤال مىکنم که آیا این وکلایى که در مجلس هستند- چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا- شما اطلاع داشتید که اینها را خودتان تعیین کنید؟ اکثر این مردم مىشناسند این افرادى را که به عنوان وکیل مجلس سنا یا مجلس شورا در مجلس هستند یا این هم با زور تعیین شده بدون اطلاع مردم؟ مجلسى که بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس مجلسِ غیر قانونى است. بنا بر این اینهایى که در مجلس نشستهاند و مال ملت را گرفتهاند به عنوان اینکه حقوق هر ... وکیلى این قدر است، این حقوق را حق نداشتند بگیرند و ضامن هستند. آنهایى هم که در مجلس سنا هستند، آنها هم حق نداشتند و ضامن هستند.
و اما دولتى که ناشى مىشود از یک شاهى که خودش و پدرش غیر قانونى است، خودش علاوه بر او غیر قانونى است، وکلایى که تعیین کرده است غیر قانونى است، دولتى که از همچو مجلسى و همچو سلطانى انشا بشود، این دولت غیر قانونى است. این ملت حرفى را که داشتند در زمان محمد رضا خان مىگفتند که این سلطنت را ما نمىخواهیم و سرنوشت ما با خود ماست، حالا هم مىگویند که ما این وکلا را غیر قانونى مىدانیم، این مجلس سنا را غیر قانونى مىدانیم، این دولت را غیر قانونى مىدانیم. آیا کسى که خودش از ناحیه مجلس، از ناحیه مجلس سنا، از ناحیه شاه منصوب است، و همه آنها غیر قانونى هستند، مىشود که قانونى باشد؟ ما مىگوییم که شما غیر قانونى هستید باید بروید. ما اعلام مىکنیم که الآن دولتى که به اسم دولت قانونى خودش را معرفى مىکند، حتى خودش قبول ندارد که قانونى است! خودش تا چند سال پیش از این، تا آن وقتى که دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت که غیر قانونى است؛ حالا چه شده است که مىگوید من قانونى هستم؟! این مجلس غیر قانونى است؛ از خود وکلا بپرسید که آیا شما را ملت تعیین کرده است؟ هر کدام ادعا کردند که ملت تعیین کرده است، ما دستشان را مىدهیم دست یک نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابیهاش، در حوزه انتخابیه از مردم سؤال مىکنیم که این آقا آیا وکیل شما هست؟ شما او را تعیین کردید؟ حتماً بدانید که جواب آنها نفى است. بنا بر این آیا ملتى که فریاد مىکند که ما این دولتمان، این شاهمان، این مجلسمان بر خلاف قوانین است، و حق شرعى و حق قانونى و حق بشرى ما این است که سرنوشتمان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است که یک قبرستان شهید براى ما درست بکنند در تهران، یک قبرستان هم در جاهاى دیگر؟
من باید عرض کنم که محمد رضاى پهلوى، این خائن خبیث ... رفت، فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد، قبرستانهاى ما را آباد کرد. مملکت ما را از ناحیه اقتصاد خراب کرد. تمام اقتصاد ما الآن خراب است و از هم ریخته است؛ که اگر بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سالهاى طولانى با همت همه مردم، نه یک دولت این کار را مىتواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را مىتوانند بکنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمىتوانند این به هم ریختگى اقتصاد را از بین ببرند. شما ملاحظه کنید به اسم اینکه ما مىخواهیم زراعت را، دهقانها را دهقان کنیم، تا حالا رعیت بودند و ما مىخواهیم حالا دهقانشان کنیم! «اصلاحات ارضى» درست کردند. اصلاحات ارضىشان بعد از این مدت طولانى به اینجا منتهى شد که بکلى دهقانى از بین رفت، بکلى زراعت ما از بین رفت، و الآن شما در همه چیز محتاجید به خارج. یعنى محمد رضا این کار را کرد تا بازار درست کند از براى امریکا و ما محتاج به او باشیم در اینکه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را. تخم مرغ از او بیاوریم، یا از اسرائیل که دست نشانده امریکاست بیاوریم.
بنا بر این کارهایى که این آدم کرده به عنوان «اصلاح»، این کارها خودش افساد بوده است! قضیه «اصلاحات ارضى» یک لطمهاى بر مملکت ما وارد کرده است که تا شاید بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بکنیم؛ مگر همه ملت دست به هم بدهند و کمک کنند تا سالهایى بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یک فرهنگ عقب نگه داشته درست کرده است. فرهنگ ما را این [شاه] عقب نگه داشته به طورى که الآن جوانهاى ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تامِّ تمام نیست و باید بعد از اینکه یک مدتى در اینجا یک نیمه تحصیلى کردند، آن هم با این مصیبتها، آن هم با این [فشار] ها، باید بروند در خارج تحصیل بکنند. ما پنجاه سال است، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سى و چند سال است که این دانشگاه را داریم؛ لکن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد نکرده؛ رشد انسانى ندارد. تمام انسانها و نیروى انسانى ما را این آدم به واسطه نوکرى که داشته، مراکز فحشا درست کرده. تلویزیونش مرکز فحشاست، رادیوش- بسیارىاش- فحشاست. مراکزى که اجازه دادند براى اینکه باز باشد، مراکز فحشاست. اینها دست به دست هم دادند. در تهران مرکز مشروب فروشى بیشتر از کتاب فروشى است، مراکز فساد دیگر الى ما شاء اللَّه است. براى چه؟ سینماى ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم، ما با آن چیزى که در خدمت اجانب براى عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروى انسانى ماست، با آن مخالف هستیم. ما کىْ مخالفت کردیم با تجدد؟ با مراتب تجدد؟ مظاهر تجدد وقتى که از اروپا پایش را در شرق گذاشت- خصوصاً در ایران- مرکز [عظیمى] که باید از آن استفاده تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است. سینما یکى از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد؛ و شما مىدانید که جوانهاى ما را اینها به تباهى کشیدهاند. و همین طور سایر این [مراکز]. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همه معنا خیانت کردهاند به مملکت ما.
و اما نفت ما. تمام نفت ما را به غیر دادند! به امریکا و غیر از امریکا دادند. آنى که به امریکا دادند عوض چه گرفتند؟ عوض، یک اسلحههایى براى پایگاه درست کردن براى آقاى امریکا! ما هم نفت دادیم و هم پایگاه براى آنها درست کردیم! امریکا با این حیله، که این مرد هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما [ربود] و براى خودش در عوض، پایگاه درست کرد. یعنى اسلحههایى آورده اینجا که ارتش ما نمىتواند این اسلحه را استعمال بکند؛ باید مستشارهاى آنها باشند، باید کارشناسهاى آنها باشند. این هم از ناحیه نفت، که این نفت ما را اگر چند سال دیگر- خداى نخواسته- این [شخص] عمر پیدا کرده بود، عمر سلطنتى پیدا کرده بود، مخازن نفت ما را تمام کرده بود، زراعتمان را هم که تمام کرده، این ملت بکلى ساقط شده بود و باید عملگى کند براى اغیار. ما که فریاد مىکنیم از دست این، براى این است. خونهاى جوانهاى ما براى این جهات ریخته شده؛ براى اینکه آزادى مىخواهیم ما. ما پنجاه سال است که در اختناق به سر بردیم. نه مطبوعات داشتیم، نه رادیو صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم؛ نه خطیب مىتوانست حرف بزند، نه اهل منبر مىتوانستند حرف بزنند، نه امام جماعت مىتوانست آزاد کار خودش را ادامه بدهد؛ نه هیچ یک از اقشار ملت کارشان را مىتوانستند ادامه بدهند. و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقى است و باقى بود. و الآن هم باز نیمه حشاشه او که باقى است، نیمه حشاشه این اختناق هم باقى است. ما مىگوییم که خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم- تمام اینها غیر قانونى است و اگر ادامه به این بدهند، اینها مجرمند و باید محاکمه بشوند، و ما آنها را محاکمه مىکنیم.
من دولت تعیین مىکنم! من تو دهن این دولت مىزنم! من دولت تعیین مىکنم! من به پشتیبانى این ملت دولت تعیین مىکنم! من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد... این آقا که خودش هم خودش را قبول ندارد! رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد؛ فقط امریکا از این پشتیبانى کرده و فرستاده، به ارتش دستور داده که از این پشتیبانى بکنید؛ انگلیس هم از این پشتیبانى کرده و گفته است که باید از این پشتیبانى بکنید. یک نفر آدمى که نه ملت قبولش دارد، نه هیچ یک از طبقات ملت از هر جا بگویید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند که مىآورند توى خیابانها! از خودشان هست این اشرار، فریاد هم مىکنند، از این حرفها هم مىزنند. لکن ملت این است، این ملت است.
مىگوید که در یک مملکت که دو تا دولت نمىشود! خوب، واضح است این؛ یک مملکت دو تا دولت ندارد لکن دولت غیر قانونى باید برود. تو غیر قانونى هستى! دولتى که ما مىگوییم، دولتى است که متکى به آراى ملت است؛ متکى به حکم خداست. تو باید یا خدا را انکار کنى یا ملت را! باید سر جایش بنشیند این آدم! و یا اینکه به امر امریکا و اینها وادار کند یک دستهاى از اشرار، این ملت را قتل عام کند.
ما تا هستیم نمىگذاریم اینها سلطه پیدا کنند. ما نمىگذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلمهاى سابق. ما نخواهیم گذاشت که محمد رضا برگردد. اینها مىخواهند او را برگردانند. بیدار باشید! اى مردم، بیدار باشید! نقشه دارند مىکشند. ستاد درست کرده مردکه در آن جایى که هستش؛ روابط دارند درست مىکنند. مىخواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدى که همه چیزمان اختناق در اختناق باشد، و همه هستى ما به کام امریکا برود. ما نخواهیم گذاشت؛ تا جان داریم نخواهیم گذاشت.
و من از خداى تبارک و تعالى سلامت همه شما را خواستار هستم. و من عرض مىکنم بر همه ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آن وقتى که اینها ساقط بشوند؛ و ما به واسطه آراى مردم، مجلس سنا درست بکنیم؛ و دولت اول را- دولت دائمى را- تعیین بکنیم.
و من باید یک نصیحت به ارتش بکنم و یک تشکر از یک ارکان ارتش، یک قشرهایى از ارتش. اما آن نصیحتى که مىکنم این است که ما مىخواهیم که شما مستقل باشید. ما داریم زحمت مىکشیم، ما خون دادیم، ما جوان دادیم، ما حیثیت و آبرو دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر کشیدند، مىخواهیم که ارتش ما مستقل باشد. آقاى ارتشبد، شما نمىخواهید، آقاى سرلشکر، شما نمىخواهید مستقل باشید؟ شما مىخواهید نوکر باشید؟! من به شما نصیحت مىکنم که بیایید در آغوش ملت؛ همان که ملت مىگوید بگویید. بگویید ما باید مستقل باشیم. ملت مىگوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهاى امریکا و اجنبى باشد؛ شما هم بیایید- ما براى خاطر شما این حرف را مىزنیم- شما هم بیایید براى خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگویید: ما مىخواهیم مستقل باشیم، ما نمىخواهیم این مستشارها باشند. ما که این حرف را مىزنیم که ارتش باید مستقل باشد، جزاى ما این است که بریزید توى خیابان، خون جوانهاى ما را بریزید که چرا مىگویید من باید مستقل باشم! ما مىخواهیم تو آقا باشى.
و اما تشکر مىکنم از این قشرهایى که متصل شدند به ملت. اینها آبروى خودشان را، آبروى کشورشان را، آبروى ملتشان را، اینها حفظ کردند. این درجه دارها، همافرها، افسرهاى نیروى هوایى- اینها همه مورد تشکر و تمجید ما هستند؛ و همین طور آنهایى که در اصفهان و در همدان و در سایر جاها اینها تکلیف شرعى، ملى، کشورى خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتیبانى از نهضت اسلامى ملت کردند. ما از آنها تشکر مىکنیم و به اینهایى که متصل نشدند مىگوییم که متصل بشوید به اینها. اسلام براى شما بهتر از کفر است؛ ملت براى شما بهتر از اجنبى است. ما براى شما مىگوییم این مطلب را، شما هم براى خودتان این کار را بکنید. رها بکنید این را. خیال نکنید که اگر رها کردید، ما مىآییم شما را به دار مىزنیم! این چیزهایى است که شماها یا کسان دیگر درست کردهاند؛ و الّا این همافرها و این درجه دارها و این افسرها که آمدند و متصل شدند، ما با کمال عزت و سعادت آنها را حفظ مىکنیم. و ما مىخواهیم که مملکتْ مملکت قوى باشد. ما مىخواهیم که مملکت داراى یک نظام قدرتمند باشد. ما نمىخواهیم نظام را به
هم بزنیم. ما مىخواهیم نظام محفوظ باشد لکن نظامِ ناشى از ملت در خدمت ملت؛ نه نظامى که دیگران سرپرستىاش بکنند و دیگران فرمان به آن بدهند.مقصود من از مجلس «سنا» مجلس «مؤسسان» بود نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش یک حرف مزخرفى است! همیشه بوده!
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته
صحیفه امام، ج6، ص: 10 تا 19
کپی شد