امام خمینی (س) درروزهشتم بهمن ماه 1357 دردهکده نوفل لوشاتو درحومه شهرپاریس ودرکشورفرانسه با ایرانیان خارج ازکشور دیدار داشتند. امام دراین دیدار درمورد پیوستن ارتش به ملت اندرزهایی دادند ودرهمین حال اتمام حجت نمودند.متن کامل سخنرانی امام را درزیرمی خوانیم:
اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من هر چه مصیبت بر برادرهاى ایرانى وارد بشود یا تحمل زحمتها بکنند، این به منزله یک بار گرانى است که بر دوش من واقع مىشود و من از عهده جواب آن نمىتوانم برآیم. همین دو- سه روز، باز کشتارهایى در ایران واقع شده است که موجب تأثر ماست. و اهالى ایران، از جاهاى مختلف ایران به تهران آمدند و تحمل زحمات کردند، در این سرماى زمستان هجوم کردند طرف تهران. و این هم موجب تأثر من است؛ و تمام آنها یک بارى است به دوش من که سنگینى مىکند.
من از خداى تبارک و تعالى توفیق ملت ایران را و مردم ایران را خواستارم. من سلامت همه آنها را از خداوند تعالى خواستارم. من بنا داشتم که بروم پیش رفقاى ایرانى و در صف آنها خدمت بکنم و میل داشتم که اگر آنها برایشان غمى وارد مىشود من هم شریک باشم؛ اگر خداى نخواسته خون آنها بریزد من هم با آنها شریک باشم؛ لکن دست خیانتکارها باز از آستین درآمد و به توهّم اینکه اگر ما برویم به ایران، براى آنها مثلًا بد مىشود یا براى اربابها، به نفع اربابها نیست، از رفتنها و رفتن من ممانعت کردند و راهها را بستند. و من ان شاء اللَّه در فرصت اول، همان برنامهاى را که براى رفتن داشتم، دارم
در نقلى است که پیغمبر اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- دیدند که عدهاى از این کفار را دارند مىآورند، اسیر کردند مىآورند و عبور مىدهند؛ فرمودند که اینها را ما- قریب به این معنا- مىخواهیم به بهشت ببریم، و اینها را با زنجیر مىکشند طرف بهشت! انبیا- علیهم السلام- براى سعادت بشر مبعوث شدهاند؛ یعنى سعادت همه جانبه بشر: سعادت دنیاى بشر، سعادت حیات دیگر بشر. آنها مىخواستند که انسانها را به کمال لایق به انسانیت برسانند. بشر زیر این بار بسیارىشان نمىروند و نرفتند. ما هم به تبع نبى اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- قیام کردیم براى اینکه این ملت محروم را به کمال لایق خودش برسانیم. این ملتى که در طول رژیم سلطنتى- از اول- و در طول این پنجاه سالى که ما یادمان هست- در این آخر- اینها از همه جهت محروم و گرفتار بودند؛ همه چیزشان به باد مىرفت و همه ثروتشان را داشتند مىبردند [و] دارند مىبرند و همه نیروهاى ما را به باد دارند مىدهند. ایران نهضت کرد و ما هم به تبع ایران، دنباله ایرانىها، ما هم یک چند کلمهاى، چند قدمى مىرویم براى اینکه این ملت را نجات بدهیم. ما مىخواهیم دولتهایى [را] که حکومت بر ایران مىکنند نجات بدهیم. ما مىخواهیم ارتش را از این انگل بودن نجات بدهیم. ما از اول که مستشارهاى امریکا آمدند و ارتش ما را در دست گرفتند، با این مخالف بودیم. ما از مصونیت دادن به اتباع امریکا تنفر داشتیم و اظهار تنفر کردیم. ما مىخواهیم این دولتها را مستقل کنیم، راضى نمىشوند! ما مىگوییم شما خودتان مستقلًا در مملکت خودتان، در مقدرات مملکت خودتان باید دخالت داشته باشید، آنها مىگویند ما مىخواهیم نوکر باشیم! لفظاً نمىگویند، عملًا این طور است. ما مىخواهیم ارتش را از این مستشارهاى امریکایى و آقا بالاسرها نجات بدهیم، این گردن کلفتهاى ارتش راضى نمىشوند به این امر، مىخواهند زیر بار باشند. این همان چیزى است که پیغمبر اکرم فرمود که با زنجیر ما اینها را داریم مىکشیم طرف بهشت، طرف سعادت. ما باید این گردن کلفتها را با زنجیر بکشیم طرف سعادت. ما مىخواهیم شما آقا باشید، شما مىگویید مىخواهیم نوکر باشیم! ما مىگوییم شما باید خودتان کشور خودتان را اداره بکنید، خودتان لشکر خودتان را اداره بکنید، منافع مملکتْ مال خودتان باشد، ذخایر مملکت براى این بیچارههایى باشد که در زاغهها نشستهاند، شماها راضى نمىشوید. راضى نیستید که خودتان هم آدم بشوید! ما مىخواهیم شما را آدم کنیم، شما آدم نمىخواهید بشوید.
... از اول ما مبتلاى به ادعاها بودیم. زمانى که محمد رضا خان بود اینجا ادعاها پشت سر هم! رادیو فریاد مىکرد و تلویزیون نمایش مىداد و مطبوعات دنبالش. و هر وقت آدم روزنامه را باز مىکرد، اولش اعلیحضرت آریامهر چه فرمودند، والا حضرت چه فرمودند، ملکه چه فرمود، شهبانو چه فرموده؛ هر وقت رادیو را باز مىکردیم همین حرف بود؛ هر کس صحبت مىخواست بکند باید همین حرفها را بزند. خودشان هم دائماً از این حرفها مىزدند که مملکت را ما چه وضع کردیم، ما به «تمدن بزرگ» مىخواهیم برسانیم، ما چه مىخواهیم بکنیم، ما چه مىخواهیم بکنیم. وقتى فوتش کردند و رفت! فهمیدیم که هیچ کارى نکرد؛ هیچ غلطى نکرده. شما دست روى هر یک از مظاهر تمدن بگذارید، خراب است و این [شاه] خرابش کرد. یادتان نرود محمد رضا را؛ همه بدبختیهاى شما مال این خبیث بود. این را یادتان نرود؛ ذکرش کنید. این طور نیست که حالایى که از ایران خارج شده، حالا شما دیگر بگویید گذشت، دیگر حرفش را نزنید؛ خیر این باید ذکرش زنده بماند تا آن وقتى که خودش و اربابش و دیگران رفتند، آن وقت که مدفون شدند؛ دیگر بعد از دفنش ما کارى نداریم!
تا حالا صحبت از شاهنشاهى و مردم ایران [بود که] ملت ایران شاهدوستند! از اول اصلًا شاهدوستند! بدون شاه اصلًا زندگى نمىتوانند بکنند! حالا ما بدون شاهیم؛ چرا زندگى [مىکنیم؟] ما همه نشستیم ایرانىها همه دارند زندگى مىکنند. همین آقا گفت که اگر شاه نباشد کمونیست مىشود. خوب حالا شاه نیست، کمونیست شد؟ الآن شاه هست؟ شاه که نیست. رژیم شاهنشاهى کمونیستى را از بین برده است؟ رژیمى هم در کار نیست! نه «رژیم شاهنشاهى» الآن در کار است، نه «شاهنشاه» ى در کار است، نه «شاه» ى در کار است. شما مىگفتید که اگر من نباشم- محمد رضا خان این جور مىگفت- که اگر من نباشم تجزیه مىشود مملکت! یک تکهاش را انگلیسىها مىبرند، یک تکهاش را روسها مىبرند، یک تکهاش را امریکایىها مىبرند! ما آن وقت هم مىگفتیم که آقا تو که هستى این طورى است! تو برو این حرفها نمىشود. الآن هم رفته؛ الآن مملکت ما تجزیه شده است؟ یکى از این طرف، یکى از آن طرف؟! خوب رفت او، تمام شد.
تا حالا ما گرفتار لافها و گزافهاى محمد رضا خان بودیم؛ به صورت شاهنشاهى و اعلیحضرتى آریامهرى! حالا ما گرفتار «ملیت» و «آزادى» و این حرفها هستیم. سر قبر دکتر مصدق برویم و- عرض کنم- از این حرفها! ما نه آنها را باور کردیم، نه اینها را باور مىکنیم. ما خوش باور نیستیم، چه کنیم! ما مىبینیم همان بساطى که در زمان محمد رضا خان- شاه سابق- بود حالا هم همانها دارد اجرا مىشود. همانهاست. آن وقت آدم مىکشتند حالا هم آدم مىکشند، آن وقت غارت مىکردند حالا هم غارت مىکنند، آن وقت از اجتماعات جلوگیرى مىکردند حالا هم جلوگیرى مىکنند. زورشان نمىرسد و الّا دو نفر آدم را نمىگذاشتند با هم جمع بشوند. شما هم که مىگویید بیش از دو نفر نباید باشد، دو نفر هم شاید نمىگذاشتید. زورتان نمىرسد حالا! دیگر مردم اعتنا به آنها نمىکنند. همان برنامه است، همان بساط است؛ تغییر اسم مىدهند. یک [روز] اسمش شاهنشاهى مىشود، یک روز ملیت و جمهورى دموکراتیک و این حرفها. اینها با اسلام بد هستند، با جمهورىاش خوبند! آن تکه دومش که جمهورى اسلامى است با
این بد هستند. آنها دشمن اسلامند. اگر نیستند، چرا وقتى برنامهتان را مىدهید مىگویید جمهورى دموکراتیک؟ اسلام چه گناهى کرده؟ اسلام به شما چه کرده؟ شما خوب نیستید با اسلام براى اینکه اسلام است که جلوى منافع شخصى را مىگیرد، اسلام است که نمىگذارد این گردن کلفتها زندگى اشرافى بکنند، یا زندگى آن طورى که دلشان مىخواهد بکنند. اسلام تعدیل مىکند. اسلام است که نمىگذارد اجانب بر مسلمین حکومت بکنند، اسلام است که جلوى ظلم را مىگیرد، جلوى دیکتاتورى را مىگیرد. این اسلامى که جلوى دیکتاتورى را مىگیرد، حالا اینها مىگویند که ما از دیکتاتورى محمد رضا خان فارغ شدیم به دیکتاتورى آخوندى رسیدیم! آخر کدام دیکتاتورى آخوندها دارند؟ چه کردند اینها؟ ما مىگوییم دیکتاتورى نکنید، ما مىگوییم دیکتاتورى بکنید؟ ما مىگوییم دیکتاتورى نکنید. ما جز از فساد، جلوگیرى از هیچ چیز نمىکنیم. آزادند مردم؛ شماها نمىگذارید آزاد باشند.
هر روزى در یک اسمى همانهایى که از محمد رضا خان تقویت مىکردند، حالا از اینها دارند تقویت مىکنند. اسمْ تغییر کرده. محمد رضا یک اسمى دیگر پیدا کرده و الّا مطلب همان است. ایرانىها باید ملتفت باشند، توجه داشته باشند، خیال نکنند که ما غلبه کردیم تمام شد. محمد رضا را بیرونش کردیم، بسیار خوب؛ این صحنه عوض شد، حالا صحنه دوم پیش آمده. یکوقتى با اسلحه زور و قلدرى، دیکتاتورى [و] یکوقتى با اسلحه آشتى و- به قول خودشان- ملایمت؛ یکوقتى، هم آشتى و هم قلدرى! حالا دموکراتیک ... اسلامى و دموکراتیک، از آن طرف «دین مبین اسلام»! [مىگفتند] همانها، این همان نقشههایى که خود آن مردک داشت؛ «دین مبین اسلام»! آنکه اصلًا دین مبین اسلام را نمىداند چه چیز هست، مىگوید دین مبین اسلام! از آن طرف دین مبین اسلام، از آن طرف اساسش را دارد از بین مىبرد! اسلام مىگوید که تو برو کنار! اسلام حکومت جائر را قبول ندارد؛ شماها جائرید. اسلام با ظلم مخالف است. پیغمبر اسلام 23 سال جنگیده با ظلم. یکوقت با موعظه و خطابه و اینها در مکه، یکوقت با شمشیر در مدینه. شما دارید ظلم را ترویج مىکنید؛ شما پریروز جوانهاى ما را کشتید؛ شما خونریزید، شما خونخوارید. ما مىخواهیم شما را از زیر بار استعمار بیرون کنیم، شما مىگویید که ما مىخواهیم زیر بار استعمار باشیم! عقلتان نمىرسد، ما باید تو [ى] سرتان بزنیم تا بیرون بروید. ما زنجیرتان باید بکنیم تا از زیر این بار بیرونتان بکشیم، دستتان را بگیریم با زور بیرونتان بکشیم؛ شما عقلتان نمىرسد. ارتشیهاى ما بدانند ما مىخواهیم اینها را مستقلشان کنیم، این دو- سه نفرى که در رأس واقع شدند نمىگذارند. جلوى این دو- سه نفر را بگیرند، اینها را بیرونشان کنند. دولتیهاى ما بدانند ما مىخواهیم دولت مستقل ایجاد کنیم، این نوکرها نمىگذارند. بیرونشان کنید، الزامشان کنید که کنار بروند.
من در اولْ فرصتى که پیدا کنم به خواست خدا مىروم ایران و اولْ قدمى که برمىدارم تأسیس مىکنم یک دولت اسلامى مبتنى بر احکام اسلام، مبتنى بر رأى مردم. پیشنهاد مىکنیم به مردم و رأى از آنها مىگیریم و یک حکومت اسلامى تأسیس مىکنیم. همه ایران مُسْلمند و من گمان ندارم جز چند نفرى که خیال مىکنند که اسلام مخالف با ظلم آنها هست و تشخیص این را دادهاند، مردم ایران مخالف باشند. ما مىبینیم که مردم ایران- دیروز در تهران چه اجتماعى بوده است، امروز هم بوده است- اینها اسلام را مىخواهند؛ اینها نمىخواهند که زیر بار حکومتهاى جائر باشند. اینها مىخواهند یک حکومت عادل داشته باشند. این هم خیال نکنند که جمهورى اسلامى یک چیزى است که ما نمىفهمیم. اینها خودشان را به نفهمى مىزنند! چرا نمىفهمید؟ جمهورىاش را که همه مىدانید، یعنى رأى عمومى باید بگیرید. اسلامىاش هم یعنى قواعد اسلام. با اسلام مخالفید؟ با احکام اسلام مخالفید؟ اسلام احکام دارد؛ در سیاسات احکام دارد، در اجتماعیات احکام دارد- در همه چیز احکام دارد. قانون اساسى نه،قانون اسلام. با جمهورىاش مخالف نیستید، با اسلامش مخالفید؟ اگر این طور است باطن ذاتتان ایمان ندارد، اسلام ندارد، مُسْلم نیستید.
ما مىخواهیم که این ارتش ما یک ارتش مستقلى باشد که یک سرهنگى از امریکا نیاید اینجا ارتشبد را بکوبد. ارتشبد! ما مىخواهیم تو را نجاتت بدهیم، تو مىگویى نمىخواهم؟! عقلت نمىرسد، به زور باید نجاتت بدهیم! جوانهاى ما در نظام، فطرتشان باقى مانده؛ مثل بعضى از این بزرگهایشان نیست که فطرت را از دست دادند از بس آدم کشتند؛ از بس ظلم کردند دیگر به صورت سَبُع در آمدند. جوانهایمان این جور نیستند. جوانها! به داد مملکتتان برسید، به داد ارتشتان برسید؛ نگذارید این چهار تا پیرمردى که پولهاى ما را جمع کردند و فرستادند به خارج، اینها باز بگذارند آن وضع باقى باشد، این وضع را بزنید به هم.
من گفتم که اگر دولت بیاید اینجا یعنى رئیس دولت بیاید- به قول خودشان- بیاید اینجا، تا استعفایش را قبلًا ننویسد و اعلام نکند با من ملاقات نمىتواند بکند. این هم که من مىگویم استعفا، نه اینکه این معناى واقعى استعفا دارد؛ این نیست. این نخست وزیر نیست نه اینکه نخست وزیر است و استعفا کند؛ لکن براى حفظ ظاهرى که حالا کلمه استعفا را ما هم ذکر مىکنیم و الّا استعفا یعنى چه! تو نخست وزیر اصلًا نیستى! اعلام بکند من نخست وزیر نیستم. اگر این را [اعلام] کرد، چون مثل بعضى از آنها که بودند که خیلى جنایاتشان فوق العاده بود و نمىتوانستم من حتى با استعفا یا با [توبه] هم قبولشان بکنم، این به آن اندازه [هنوز] نرسیده؛ اگر عاقل باشد استعفا مىکند و مىآید اینجا توبه مىکند، مىشود مثل سایر مردم. اگر فطرتش را این هم از دست داده است، آن دیگر با خودش است. ما اگر بیاید و توبه کند ما مىپذیریم از او؛ و اگر سرسختى بکند همان است که بود. و پشیمان خواهد شد. من به او الآن مىگویم که پشیمان مىشوى. دیدى چطور اربابت پشیمان شد آمد التماس کرد و مردم نپذیرفتند. نرسان به آنجا که التماس کنى و نپذیرند! شرافت ایلى را- ایل خودت را- از دست نده، خراب نکن خودت را؛ در ایلت هم تو خراب خواهى شد.
ما صلاح جامعه را مىخواهیم؛ ما تَبَع پیغمبرهایى هستیم که آمدهاند براى اصلاح جامعه، آمدهاند براى اینکه جامعه را به سعادت برسانند. آنهایى که کورند و نمىفهمند، آنها را با زور مىخواهد به سلامت و به سعادت برساند؛ آنها که بینا هستند مىروند دنبالش. ما به تَبَع آنها مىخواهیم این جامعه خودمان را سعادتمند کنیم. ما از این گرفتاریهایى که ایران دارد و جامعه ما دارد متأثریم، متأسفیم. جامعه روحانیت مىخواهد نجات بدهد شما را. شما را با موعظه مىگوییم که تبعیت کنید از اسلام و قواعد اسلام؛ اگر پذیرفتید، آنهایى که جنایاتشان زیاد نیست از ما هستند، توبه اگر کردند؛ و اگر نپذیرفتید، با زور به شما تحمیل مىکنیم که بپذیرید یعنى حق را بپذیرید، یعنى از جنایت دست بردارید. به زور، به فشار ملت، به فشار فریاد ملت- همان طورى که فریاد ملت آن انگل را بیرونش کرد، فریاد ملت، شما ریشه [انگلى را] که دیگر چیزى هم نیستید بیرونتان مىکند. آدم بشوید، زودتر توبه کنید، مصلحتتان این است؛ من مصلحت شما را مىخواهم. بر ملت ایران است، بر ملت ایران در این زمان که حساس است لازم است که پافشارى کنند و دست از نهضتشان برندارند که پیروزى آنها ان شاء اللَّه نزدیک است.
من از خداى تبارک و تعالى سلامت همه شما را خواستارم. خداوند همه شما را حفظ کند؛ موفق باشید. ایّدکم اللَّه- ان شاء اللَّه.
صحیفه امام، ج5، ص: 543 تا 550
- کدخبر: 16548
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران
کپی شد