وقایع کشور روز به روز بی کفایتی بنی صدر را بر همه آشکار می کرد از فرماندهی و هدایت جنگ گرفته تا اختلافاتش با دیگر مسئولان. مجلس تصمیم خودش را گرفت. مساله به بحث گذاشته شد و نتیجه رای گیری، عدم کفایت او را صادر کرد. امام هم بر این نتیجه با حکم خود صحه گذاشتند.
به گزارش خبرنگار جماران، انقلاب اسلامی در 22 بهمن 57 به پیروزی رسید و نظام جمهوری اسلامی با رای قاطع مردم در دوازدهم فروردین 58 صورت رسمی به خود گرفت. پس از تصویب قانون اساسی، نهادهای حاکمیتی یکی یکی شکل می گرفت که از آن جمله نهاد ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی بود که یکی به ریاست ابوالحسن بنی صدر و دیگری به ریاست مرحوم آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی اداره می شدند.
بنی صدر چه پیش از ریاست جمهوری و چه پس از آن با بیشتر نمایندگان مجلس اختلاف فکری و اجرایی داشت و همین مساله روز به روز شدت بیشتری یافت. عملکرد او در اداره جنگ بسیار ناکارآمد بود و گویی نقش ستون پنجمی دشمن را عهده دار شده بود. اختلافات اساسی میان تفکر وی و دیگر ارکان نظام وجود داشت و مسائلی مانند تدوین قانون اساسی، تصویب اصل ولایت فقیه، گروگانگیری امریکاییان، انتخاب نخست وزیر، جنگ تحمیلی و ... خود را می نمایاند.
موافقان و مخالفان بنی صدر در مجلس شورای اسلامی در سه گروه به چشم می خوردند: حزب جمهوری اسلامی، نهضت آزادی و طرفداران بنی صدر. حزب جمهوری اسلامی افکار و عملکرد بنی صدر را مخالف با سیاست های نظام می دانستند و رای به عدم کفایت بنی صدر در اداره کشور دادند. جناح آزادی اما معتقد بود که این اختلافات شخصی است و به مرام و مسلک و سیاست بر نمی خورد و باید وحدتی میان این دو گروه به وجود آورد و اما گروه سوم که طرفداران بنی صدر بودند خواستار انحلال مجلس و برگزاری رفراندوم بودند.
سرانجام اختلافات و چالش های به وجود آمده به طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر از رئیسجمهوری به وسیله نمایندگان مجلس شورای اسلامی و عزل وی به وسیله امام خمینی (س) منجر شد. بر اساس اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، عزل رئیس جمهوری پس از حکم دیوان عالی کشور یا رأی مجلس شورای اسلامی، از وظایف و اختیارات رهبری است که در اول تیر به وسیله حکم امام اجرایی شد.
مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی در نامه ای به امام نتایج رای گیری مجلس درباره کفایت بنی صدر را به اطلاع ایشان رساندند. متن نامه وی به شرح زیر است:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
محضر شریف حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- ادام اللَّه ظله. محترماً به عرض می رساند، رأی مجلس شورای اسلامی در جلسه مورخ ۳۱/ ۳/ ۱۳۶۰ پس از بحث و بررسی با حضور ۱۹۰ نفر به شرح زیر:
آرای موافق: ۱۷۷
رأی مخالف: یک نفر
آرای ممتنع: دوازده نفر
در مورد آقای سید ابوالحسن بنی صدر بر این قرار گرفت که «آقای ابو الحسن بنی صدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد» به موجب اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مراتب برای اتخاذ تصمیم به خدمت امام عظیم الشأن گزارش می گردد.
رئیس مجلس شورای اسلامی.
۳۱/ ۳/ ۶۰- اکبر هاشمی رفسنجانی
و امام در پاسخ نوشتند:
"بسم اللَّه الرحمن الرحیم
پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنی صدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم.
اول تیر ماه ۶۰
روح اللَّه الموسوی الخمینی"
امام در سخنانی خطاب به بنی صدر فرمودند:
«من بسیار متأسفم از اینکه کوشش کردم که در این دوره اول جمهوری اسلامی این طور مسائل پیش نیاید، و این طور عزل و نصب ها نشود؛ لکن با کمال کوششی که کردم اینها نتوانستند بفهمند. من با زبان های مختلف آنها را دعوت کردم به اینکه رها کنند این راهی را که در پیش دارند و با ملت ایران این طور نکنند.» (صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۴۸۶)
امام همچنین از نصیحت و خیرخواهی برای بنیصدر فروگذار نکردند:
«من الآن هم نصیحت می کنم آقای بنی صدر را به اینکه نبادا در دام این گرگ هایی که در خارج کشور نشستند و کمین کردند بیفتید، و این آبرویی که از دست دادید بدتر بشود.» (صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۴۹۲)
مرحوم کیومرث صابری در کتاب امام به روایت دانشوران به بیان خاطره ای از شهید رجایی پرداخته و اینگونه از اشک ریختنش یاد کرده است:
یاد زمانی افتادم که رجایی از پنجره اتاق من نگاه می کرد چون مشرف به اتاق بنی صدر بود. خدا می داند آن جا هم من اشک این مرد را دیده ام، هنوز نگفته ام، گفته ام، فقط برای بهشتی من اشکش را دیده ام. گریه کرد، گفت: من چه کار کنم از دست این بنیصدر که نه تقوا دارد نه دین دارد نه راست می گوید. گفتم: رجایی ببین این مملکت امام زمان است، اگر ما سقوط کنیم، یعنی اینکه ما هم باطل بوده ایم. اگر امام بر حق است این بنیصدر سقوط خواهد کرد.
یک روزی دیدم این بنی صدر مرتب به رجایی نامه می نویسد. گفتم: من باید جوابش را بدهم. رجایی گفت: تو جوابش را چه جوری میخواهی بدهی؟ گفتم: من می نویسم تو امضا کن. او گفت: امام گفته است حرف نزنید[1] گفتم: امام گفته است حرف نزنید، نگفته است، ننویسید! گفت: ما چه تأویلی بکنیم! امام گفته است آشوب نکنید! خوب حرف زدن همان نوشتن است دیگر. گفتم: آقا، من نامه می نویسم، مهر محرمانه می کنم، پیش من یک نسخه می ماند، پیش او یک نسخه می ماند. ما پنجاه سال دیگر جواب تاریخ را چه جوری بدهیم؟ همه می گویند او در روزنامه انقلاب اسلامی نوشت کسی جوابش را نداد، ما پنجاه سال دیگر می گوییم: مردم ما جوابش را دادیم و بنا بر حرف امام آن را نگه داشتیم. رجایی گفت: بنی صدر این را چاپ خواهد کرد! گفتم: این مشکل خودش است. به هر حال نامه ها را که بعدا مکاتبات شهید رجایی شد نوشتیم و من کتابش کردم. زمانی که احساس کردم بنیصدر می خواهد سقوط کند و اعضای انجمن اسلامی نخست وزیری خدمت امام رفتند (احتمالا) امام وسط حرفهایشان یک حرف قشنگی زد، گفتند: یک کاری نکنید که هر چی به هر کی دادم ازش پس بگیرم. من شروع به خندیدن کردم، رجایی گفت: چه کار می کنی؟ خوشحالی؟ گفتم: امام بنیصدر را ساقط کردند. گفت: امام حرفی نزدند. گفتم: تمام شد. بنیصدر ساقط شد.[2] به هر حال، از آن جا من شروع کردم به جمعآوری این نامه ها که کتابش کنم. بعدها که بنیصدر سقوط کرد و کارش که تمام شد، رجایی گفت: کتاب تو چی شد؟ گفتم: ببین اگر من به موقع کار نمی کردم شما کتابش را نداشتی، گفت: من آرزو دارم این کتاب را ببینم. کتاب یک روز بعد از شهادت رجایی منتشر شد. رجایی شهید شد و کتاب را ندید. من کتاب را برداشتم و بردم. خدا امام را رحمت کند، خیلی دوست داشتند بنیصدر آدم بشود و این مملکت دچار آن بحران نگردد. برداشتن یک رئیس جمهور کار آسانی نبود. (کتاب امام به روایت دانشوران؛ ص 218-220)
مرحوم آیت الله هاشمی نیز به عزل بنی صدر اشاره کرده و یادآور شده است:
امام با یک سطر کوتاه یا نیم سطر که کاملاً مراعات اقتصاد را در کاغذ و قلم و وقت کرده بودند، نوشتند: «من ابوالحسن بنی صدر را از فرماندهی کل قوا عزل کردم.»[3]
فردایش مجلس پیشنهاد عدم کفایت سیاسی بنی صدر را مطرح کرد که یک نقطه تاریخی است.[4] (کتاب امام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی؛ ص 126)
1. امام بدین مضمون فرمودند حق ندارید شما دو تا، رئیس جمهور (بنی صدر) و نخست وزیر (رجایی) حرف بزنید من شما را ممنوع می کنم، حرف نزنید، یعنی در مجامع نیایید حرف بزنید که ایجاد اغتشاش بشود. با هم بسازید، دوست باشید، برادر باشید. من از زبان آقای طاهری اصفهانی در مکه شنیده ام و دست خطش را دارم. این دست خط را برای هشت شهریور در مکه نوشته است و در خبرنامه مکه چاپ شده که شهادت داده است که «وقتی آقای رجایی به خرم آباد آمد در آنجا به او گفتند که: بیا سخنرانی کن. گفت: من سخنرانی نمی کنم! من به ایشان گفتم: مردم خودشان را کشتند برو یک سخنرانی برای اینها بکن، گفت: امام گفته است حرف نزنید بحث اینجا هم به هر حال درگیری با بنی صدر است. گفتم: آقا اینجا! در این گوشه دور افتاده! گفت: آقای طاهری! امام گفته است حرف نزن، من حرف نمی زنم. آخرش هم رفت پشت میکروفون و گفت: چون امام گفته است، حرف نمی زنم والسلام علیکم... آمد پایین.
2. حکم عزل بنی صدر از فرماندهی نیروهای مسلح در 20 خرداد 1360، و حکم عزل وی از ریاست جمهوری در اول تیر 1360، صادر شد (نک: صحیفه امام، ج چهاردهم، ص420 ـ 480).
3. صحیفه امام؛ ج 14، ص 480
4. هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ خطبه های نماز جمعه؛ ج 2، ص 324.