حاج حسین غفاری از طرفداران پر و پا قرص امام خمینی و از مخالفان رژیم شاه، برای ادامه فعالیت های سیاسی و مبارزاتی اش علیه این رژیم، به توصیه امام راهی تهران شد. او زیر انواع شکنجه، دست از آرمانش بر نداشت و سرانجام به شهادت رسید. پیکرش علی رغم محدودیت هایی که به وسیله ساواک ایجاد شد، با شکوه تشییع و به خاک سپرده شد.
جماران - منصوره جاسبی، آیت الله حسین غفاری از جمله مردان مبارزی بود که در راستای تحقق اهداف نهضت امام خمینی(س) در زندان های ساواک پس از تحمل شکنجه های سخت به شهادت رسید. از هر شکنجه ای برای به حرف آوردنش دریغ نکردند، تا اینکه محاسنش را خشکِ خشک با تیغ تراشیدند. کسی دیگر از آن به بعد هیچ حرف و سخنی از او نشنید و بر غذایی لب نزد تا اینکه احوالش رو به وخامت گذاشت و راهی بیمارستان شد، فردایش خبر شهادتش به گوش هم بندانش رسید. امسال در آستانه چهل و چهارمین سالروز پیروزی نهضتی که خون چنین مردانی آبیاری اش کرده اند، مروری کوتاه خواهیم داشت بر فعالیت هایشان و اما حاج حسین غفاری:
شهید آیت الله حاج حسین غفاری مبارزات سیاسی اش را که از دوران تحصیل در قم شروع کرده بود، با توصیه امام در سال 37 شدت بیشتری داد و برای ادامه فعالیت هایش به تهران رفت.
با تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی شهید آیت الله غفاری به همراه جمعی از علما علیه آن به سخنرانی پرداخت و اعتراض خود را با صدور اعلامیه و ارسال نامه به برخی از علما نشان داد.
شروع دستگیریهای آیت الله غفاری
سال 1341 به مخالفت با انقلاب سفید پرداخت و پس از آن با امضای اعلامیه ای از تحریم عید نوروز سال 1342 حمایت کرد. وی پس از واقعه فیضیه و حمله به طلاب در نوروز آن سال علیه حکومت، سخنرانی های تندی ایراد کرد، و پس از قیام 15 خرداد سال 1342 و دستگیری امام خمینی ایشان به همراه چند تن از روحانیون دستگیر شده و پس از چهل روز آزاد شد. ساواک در گزارشی درباره سابقه دستگیری ایشان چنین نوشته است:
"در 15 خرداد ماه سال 1342 نیز بع علت شرکت در تظاهرات به نفع خمینی مدت 40 روز به استناد ماده پنج فرمانداری نظامی وقت در تهران بازداشت بوده است." (یاران امام در آینه اسناد؛ ص 194)
بهمن ماه سال 43 به واسطه سخنرانی روشنگرانه علیه رژیم شاه در مسجد خاتم الاوصیا به وسیله نیروهای شهربانی دستگیر و زندانی شد. در بازجویی های پس از دستگیری از او می خواهند تا به امام خمینی توهین کند و آزاد شود، که ایشان هر نوع بی احترامی و توهین به امام را کفر می خواند و از این کار امتناع می کند. در گزارش ساواک آمده است:
"نامبرده به اتهام اقدام بر ضد امنیت مملکت دستگیر و با صدور قرار مورخ 4/11/43 شعبه 7 بازپرسی دادستانی ارتش بازداشت گردیده و پرونده اتهامی وی به دادستانی ارسال و پس از اخذ تعهد مشارالیه با صدور قرار تبدیل تامین روز 15/1/44 از زندانی شهربانی آزاد و سرانجام دادستان ارتش در 25/1/44 با قرار آن بازپرس مبنی بر منع پیگرد نامبرده بالا به علت فقد دلیل کافی موافقت و قطعیت آن اعلام گردید." ( یاران امام در آینه اسناد، ص 194-195)
این بگیر و ببندهای ساواک نه تنها وی را از ادامه مسیرش باز نداشت که عزم وی را برای مبارزه با رژیم شاه استوارتر کرد و پس از آزادی از زندان در فروردین سال 44 تا زمان دستگیری مجددش که منجر به شهادتش شد، همواره به تبیین مبانی نهضت امام می پرداخت. ساواک در گزارش خود آورده است:
"یادشده بالا به اتفاق فرزندش هادی غفاری در منابر مختلف مطالبی علیه مصالح کشور ایراد و ضمن سخنرانی ها در مساجد و در شهرستان ها ضمن طرفداری از روحانیون مخالف دولت اقدامات و اصلاحات کنونی کشور را با زمان معاویه مقایسه نموده و چنین نتیجه گرفته که در حال حاضر وضع فعلی حکومت ایران با زمان معاویه تفاوتی ننموده و احتیاج است که از طرف جوانان افرادی چون امام حسین(ع) بپاخاسته و وضع امور کشور را به دست گیرند بر مبنای اظهارات یاد شده نامبرده دستگیر و ضمن بازرسی از منزلش تعداد زیادی اعلامیه مضره کشف می گردد که بر مبنای اوراق مکشوفه مشارالیه با صدور قرار مورخ ۱۸/۴/۵۳ شعبه ۵ بازپرسی دادستانی ارتش بازداشت و پس از رؤیت قرار به آن اعتراض ننموده است.»
بازجوی ایشان در نظریه خود درباره فعالیت هایش چنین نوشته است:
" با توجه به محتویات پرونده در تحقیقات انجام شده و مدارک مکشوفه به استحضار می رساند که مشارالیه از روحانیون ناراحت و مخالف دولت بوده و با اینکه دو بار به علت اعمال خلاف مقررات بازداشت و پس از انقضای مدتی از زندان آزاد گردیده است متنبه نشده و مجددا در مجالس مذهبی به هنگام بیان احکام اسلامی از فرصت استفاده و اعمال خلفای بنی امیه را با وضع روز تشبیه نموده و بدین ترتیب اقدامات و اصلاحات کنونی کشور را تخطئه و با توسل به شواهد تاریخی مستمعین را نسبت به هیات حاکمه بدبین و علیه دولت تحریک نموده..."
آیت الله حسین غفاری در دادگاهی در تاریخ 5 آبان ماه سال 1353 به 8 ماه زندان محکوم شد، و در زندان بر اثر شدت شکنجه و فشارهایی که بر وی وارد شد، در ششم دی ماه همان سال به شهادت رسید. محمود بازرگانی که هم بند وی بود درباره شهادتش چنین گفته است:
«ساواک هر کاری می کرد، نمی توانست ایشان را به اعتراف مجبور کند، هر شکنجه ای هم که میتوانست انجام داد اما بی فایده بود. تا اینکه تصمیم گرفتند، محاسن ایشان را با تیغ آن هم با پوست خشک بتراشند. این موضوع بسیار بسیار برای ایشان گران تمام شد. این تراشیدن محاسن، یک ضربه مهلکی بود بر پیکره شخصیتی ایشان. وقتی محاسن آیت الله غفاری را تراشیدند، او را به داخل بند آوردند. از آن لحظه ای که ایشان به داخل بند آمد، دیگر نه حرفی زد و نه چیزی خورد. بعد از مدتی هم حالشان چنان بد شد که نگو. به همین دلیل دیگر زندانیان شروع کردند به سرو صدا و همین امر باعث شد که مرحوم غفاری را به بیمارستان بردند. بعد از اینکه ایشان را بردند، ما دیدیم شب گذشت و خبری نشد. هر چه می پرسیدیم، جواب سربالا می دادند تا اینکه فردایش متوجه شدیم ایشان از دنیا رفته اند و به شهادت رسیده اند».
اداره ساواک دو روز پس از آن، خبر فوت ایشان را به خانواده وی اعلام و از آنان درخواست کرد که بیسروصدا و بیآنکه به کسی چیزی بگویند برای تحویل جنازه به دادستانی ارتش مراجعه کنند. اما خانواده غفاری از امضای برگه فوت خودداری کرد و اداره امنیت مجبور شد به منظور تدفین مخفیانه، جنازه او را شبانه به قم بفرستد. طلاب و مردم قم به محض با خبر شدن از این موضوع، بهطرز باشکوهی در تشییع جنازه او شرکت کردند. در مسیر تشییع جنازه به سمت حرم حضرت معصومه(ع)، تعدادی از مراجع تقلید نیز به مردم پیوستند. حاضران در این مراسم شعارهایی نیز علیه حکومت سر دادند که به دستگیری تعدادی از طلاب منجر شد. چند روز بعد، آیت الله العظمی گلپایگانی مراسم ختم باشکوهی را برای مرحوم آیتالله شیخحسین غفاری در مسجد اعظم قم برگزار کرد.
در گزارش ساواک قم درباره مجلس ترحیم ایشان اینچنین آمده:
"در ساعت 19 مورخه 12/1053 مجلس ختمی که به مناسبت هفتمین روز درگذشت نامبرده بالا از طرف آیت الله شریعتمداری در مسجد اعظم منعقد شده بود عده ای کثیر از طلاب شرکت کننده در مجلس ختم به صورت دسته جمعی شعارهایی از قبیل (درود به شهید - درود بر خمینی بت شکن و مرگ بر حکومت استعماری) می داده اند. در نتیجه تعداد 16 نفر از طلاب به وسیله شهربانی شهرستان قم دستگیر و در تاریخ 13/10/53 به کمیته مشترک ضد خرابکاری مرکز اعلام گردیده اند."(یاران امام در آینه اسناد؛ ص 216)
آیت الله سید حسین موسوی تبریزی از همراهان نهضت امام خمینی درباره ارتباطش با شهید آیت الله غفاری روایت کرده است:
"من مرحوم شهید غفاری را دورادور می شناختم و آشنایی زیادی با ایشان نداشتم و گاهی فرزندش آقای شیخ هادی غفاری را در جلساتی که در قم برگزار می شد دیده بودم و می شناختم. مرحوم آقای غفاری یکی از دوستداران و علاقه مندان حضرت امام بود که به بهانه ای ساواک او را دستگیر کرد و به خاطر مقاومت و ایستادگی اش در مقابل آنها مورد شکنجه و اذیت و آزار قرار گرفت که بر اثر همین شکنجه ها ایشان مریض شد و در زندان به شهادت رسید و هنگامی که خبر شهادت ایشان توسط پسرش آقای هادی غفاری به آقای شریعتمداری[1] اطلاع داده شد، آن مرحوم از مردم برای شرکت در مراسم تشییع جنازه و ختم شهید غفاری دعوت به عمل آورد و جمع زیادی از علما و طلاب انقلابی در مراسم تشییع جنازه شرکت کردند و شعارهایی علیه شاه و ظلم و ستمی که بر آن شهید مظلوم روا داشته شده بود، سر دادند که مأمورین امنیتی به آنها حمله ور شدند و عده ای را دستگیر نمودند و بقیه شعاردهندگان را پراکنده کردند و مراسم در سکوت ادامه یافت.[2]
در مورد خصوصیات مرحوم غفاری من شنیده ام که او یک روحانی فاضل و باسواد و متدین بود که بخصوص در زمینه احادیث و روایات مطالعات زیادی داشت و از منبریهای خوب محسوب می شد. ایشان اگرچه در سال 42 در مبارزه شرکت داشت و فعالیت می کرد اما بعد از سال 42 و تا سال 52 ـ 53 و سخنرانی در مسجد خودشان، حرکت خاصی در مورد مبارزه علیه نظام شاه نکرد و در این سال به خاطر درد دین و آن غیرت دینی که در وجودش بود ظاهراً به اعمال فضاحت بار رژیم که تحت نام هنر در جشن شیراز تجسم پیدا کرده بود اعتراض می کند و همین اعتراض موجب دستگیری و سپس شهادتش می شود."(کتاب خاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)؛ ص 307- 308)
حجت الاسلام و المسلمین هادی غفاری درباره برخورد آیت الله طالقانی پس از شهادت پدرش چنین روایت کرده است:
"سالهایی که مبارزات پدر بنده جدی شده بود، رابطه ایشان با مرحوم طالقانی در طول دوران مبارزات بسیار زیاد شده بود و حضور ایشان در کنار آیتالله طالقانی، حضوری بسیار چشمگیر بود. پس از شهادت آیتالله غفاری نیز این رابطه، میان ما و آیتالله طالقانی ادامه داشت. در همینجا خاطرهای را از روحیه بزرگ و والای مرحوم طالقانی پس از شهادت پدر بنده به یاد دارم. هنگامی که من به همراه خانواده، پس از شهادت آیتالله غفاری از قم به تهران آمدیم و به تهران رسیدیم، فردای آن روز تمامی خانه ما را محاصره کردند؛ به گونهای که هیچکس حق ورود و خروج نداشت و حتی عمو و عموزادگان من را به خانه ما راه ندادند؛ در این فرصت حجتالاسلام مقدستبریزی، دایی بنده که پیرمردی متدین و روحانی بودند نیز در خانه ما بودند اما ماموری آمد و ایشان را نیز از منزل ما بیرون کرد.
در آن زمان تمامی کوچه ما را بسته بودند و امکان عبور و مرور از این کوچه تنها برای همسایگان و صاحبان خانه های اطراف فراهم بود. حتی هیچ کس نمی توانست در نزدیکی خانه ما بایستد و تجمع داشته باشد چرا که گارد ویژه شاه، تمامی خیابانی که با عنوان 15متری پمپ بنزین قاسمآباد شناخته می شد - و بعدا به شهید غفاری تغییر نام داد – را بسته بود. ما در خانه نشسته بودیم و من و مادرم نیز مصمم بودیم که گریه نکنیم چراکه در راهرو، ایوان و حیاط منزل ما پلیس وجود داشت. در همین زمان و در حالی که یک سرگرد در کنار در ورودی حیاط حضور داشت، دیدیم که صدای در خانه میآید. من رفتم تا در را باز کنم اما سرگرد به من گفت: «آقای غفاری بفرمایید داخل.» با این حال صدای در زدن ادامه داشت. من با صدای بلند فریاد زدم تا ببینم چه کسی پشت در است.
در همین زمان یک صدای آهنگین بلند شد که: «من هستم؛ سید محمود طالقانی» سپس او با عصایی که در دست داشت، دو، سه بار دیگر به در زد و افسری که پشت در بود، از روی اجبار در را باز کرد. این افسر ابتدا به صورت محترمانه گفت: «حاج آقا وارد نشوید!» اما مرحوم طالقانی عصای خود را بلند کرد و با قاطعیت گفت: «برادر من را کشتهاید و حالا اجازه ورود به خانه او را نمیدهید؟» هنوز آهنگ این صدا در گوش من است که به آن سرگرد کریه المنظر میگفت: «من سید محمود طالقانی هستم. با بزرگانت تماس بگیر تا به تو بگویند من چه کسی هستم! کنار برو تا داخل خانه برادرم شوم.» مرحوم طالقانی به هر رو وارد خانه شد و در اتاق اندرونی خانه نشست و من نیز کنار ایشان نشستم. (منتشر شده در سایت موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی)
1. آقای غفاری علاوه بر اینکه تبریزی و همشهری آقای شریعتمداری محسوب می شد با ایشان دوستی و رفاقت نزدیکی هم داشت.
2. در این خصوص جهت آگاهی بیشتر ر.ک. به: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی؛ خاطرات حجت الاسلام هادی غفاری.